• ۱۴۰۳ دوشنبه ۵ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5795 -
  • ۱۴۰۳ دوشنبه ۴ تير

گزارشي از زندگي چند سارق كه دو نفر از آنها مرتكب قتل شدند

صف متهمان براي اعتراف

فرمانده انتظامي تهران: ۲۲۹ سارق و مالخر در قالب ۵۱ باند پس از ارتكاب جرم دستگير شدند

گروه حوادث |اواخر خرداد ماه امسال عباسعلي محمديان، فرمانده انتظامي تهران بزرگ اعلام كرد كه ۲۲۹ سارق و مالخر در قالب ۵۱ باند پس از ارتكاب جرم شناسايي و دستگير شدند. 

محمديان در مورد اينكه ارزش اموال مسروقه ده‌ها ميليارد تومان است، گفت: «بخشي از اموال مسروقه در داخل كشور به فروش مي‌رسد كه براي برخي فروشندگان اجناس دست‌دوم شناسنامه تهيه شده است كه ماموران پليس به ‌صورت نامحسوس به واحد‌هاي صنفي مربوطه مراجعه و اقدام به بازرسي مي‌كنند. چنانچه كالايي دست دوم براي فروش در مغازه باشد، توقيف مي‌شود، مگر اينكه سند داشته باشد. اجناسي هم كه در فضاي مجازي براي فروش آگهي شده باشد اگر سند نداشته باشند، توقيف مي‌شود.» 

پلان يك

در بين ۲۲۹ سارق و مالخري كه توسط پليس دستگير شدند چند سارق داستان عجيبي داشتند. در ميان اين چند سارق دو پسرخاله حضور داشتند. يكي از آنها ادعا مي‌كرد باديگارد بازيگر معروف سينما و تلويزيون است. اين دو پسرخاله چند ماه پيش براي اموال يك مرد تاجر نقشه مي‌كشند كه بتوانند از طريق گروگانگيري ۱۴ ميليارد تومان از خانواده او سرقت كنند، اما ناگهان نقشه گروگانگيري آنها به جنايت ختم مي‌شود.

يكي از آنها در پاسخ به سوالاتي كه از او مي‌شود به «اعتماد» مي‌گويد: «من و پسرخاله‌ام هر دو ورزشكار هستيم و از سال‌ها قبل به صورت حرفه‌اي ورزش را دنبال مي‌كنيم. البته پسرخاله‌ام باشگاه ورزشي دارد و من هم پيش او ورزش مي‌كنم. هر دو باديگارد هستيم، اما پسرخاله‌ام مدتي است كه ديگر باديگارد نيست. من به عنوان باديگارد براي چند هنرپيشه معروف سينما و تلويزيون كار كرده‌ام و تا قبل از دستگيري هم مشغول به كار بودم. به‌ هر حال من ورزشكارم و كارم را خوب بلدم، به خاطر همين خيلي از هنرپيشه‌ها درخواست مي‌دادند به عنوان باديگارد در سفر‌هاي كاري‌شان همراه آنها باشم. سفرهايي هم كه مي‌رفتند دستمزد باديگارديش متفاوت بود. خلاصه ماهيانه بين ۶۰ الي ۷۰ ميليون تومان حقوق مي‌گرفتم.» 

او در ادامه در پاسخ به سرقت از اموال مرد تاجر كه در نهايت نيز به قتل رسيد، مي‌گويد: «او همسايه مادربزرگ پسرخاله‌ام بود. چند باري كه به خانه مادربزرگ او رفته بودم، مقتول را ديدم. پسرخاله‌ام مي‌گفت او تاجر و پولدار است. از سر و وضعش هم مشخص بود كه مرد ثروتمندي است، چون هرچند وقت يك‌بار خودروي مدل بالاي خارجي سوار مي‌شد. علاوه بر تجارت، در كار خريد و فروش عتيقه و زيرخاكي هم بود. به همين دليل نقشه ربودن او را كشيديم. قصد كشتن او را نداشتيم، اما بخت با ما يار نبود. فقط مي‌خواستيم ۱۵ ميليارد تومان از او اخاذي كنيم و بعد از ايران فرار كنيم. روز حادثه به بهانه معامله عتيقه، مرد تاجر را به خانه‌اي كشانديم. خانه‌ را به مدت ۲۴ ساعت اجاره كرده بوديم. وقتي رسيد، دست و پايش را بستيم. بعد به او آمپول آرام‌بخش تزريق كرديم. قرار بود ۱۵ ميليارد تومان رمزارز از خانواده‌اش اخاذي كنيم و بعد گروگان را رها و از كشور خارج شويم، اما نقشه ما خوب پيش نرفت. هنوز خانواده گروگان رمزارزها را تهيه نكرده بودند كه متوجه شديم مرد تاجر نفس نمي‌كشد و جانش را از دست داده است. فكر مي‌كنم به خاطر بسته بودن دهانش و تزريق آمپول دچار خفگي شده بود. وقتي متوجه شديم مرد تاجر فوت كرده جسد او را مثله و به سمت جاجرود برديم و آنجا رها كرديم. ما به خاطر هيچ، ‌مرتكب قتل شديم. بدون اينكه پولي گيرمان بيايد، پليس ردمان را زد و دستگير شديم.» 

پلان دو

يكي ديگر از سارقان تمام اموالي كه از راه خريد و فروش مواد مخدر به دست آورده بود را در قمار از دست داده و چون زندگي‌اش را باخته تصميم گرفته دست به سرقت بزند. او كارت بانكي افراد مسن را خالي مي‌كرده است. اين سارق نيز در مورد زندگي‌اش به «اعتماد» مي‌گويد: «من سابقه خريد و فروش موادمخدر را دارم. چند سالي بود موادمخدر مي‌فروختم و از اين راه پول خوبي به دست مي‌آوردم تا اينكه دستگير و راهي زندان شدم. وقتي از زندان آزاد شدم، همسرم گفت اگر دست از خلاف برندارم از من جدا مي‌شود، به همين دليل ادعا كردم توبه كرده‌ام. البته دنبال قاچاق‌فروشي نرفتم و تصميم گرفتم با همان پولي كه از قاچاق‌فروشي به دست آورده بودم كاري دست و پا كنم. مدتي قبل يكي از دوستانم سراغم آمد و پاي مرا به قمارخانه‌اي باز كرد. همسرم فكر مي‌كرد من كار درست و حسابي پيدا كردم، چون هر شب با جيبي پر از پول به خانه مي‌رفتم. ما حتي روي باخت و برد تيم‌هاي فوتبال هم شرط‌بندي مي‌كرديم و گاهي هم شرط‌بندي‌هاي ما با يورو و دلار بود، اما وقتي همه ‌دار و ندارم را باختم، تصميم گرفتم سرقت كنم تا از اين راه پولي به دست بياورم و همسرم متوجه قمار‌بازي‌هايم نشود. چند باري كه به قمارخانه رفتم، وسوسه شدم قمار كنم و در نهايت هم هر چه سرمايه داشتم يك‌شبه از دست دادم. تا اينكه وقتي يك روز رفته بودم از دستگاه عابربانك، ‌پول بگيرم يك پيرزن نزد من آمد و خواست تا در كار عمليات بانكي به او كمك كنم. همان لحظه بود كه ايده سرقت با چنين شگردي به ذهنم رسيد و افراد سالخورده‌اي را كه براي برداشت يا انتقال پول به دستگاه‌هاي خودپرداز مراجعه مي‌كردند به عنوان طعمه انتخاب مي‌كردم و به بهانه اينكه مي‌خواهم پول برداشت كنم جلوي دستگاه‌هاي خودپرداز مي‌رفتم. بعد به بهانه اينكه به آنها كمك كنم كارت‌شان را مي‌گرفتم و با چرب‌زباني آنها را فريب مي‌دادم و آنها هم كارت‌شان را همراه رمزش در اختيار من قرار مي‌دادند. پس از اتمام كار به جاي كارت خودشان كارت سوخته‌اي شبيه به آن تحويل آنها مي‌دادم و معمولا هم آنها متوجه نمي‌شدند. بدين ‌ترتيب كارت عابربانك و رمز آنها را پيش خودم نگه مي‌داشتم و سريع كارت هديه مي‌گرفتم و با كارت هديه خريد مي‌كردم. گاهي هم با همان كارت در همان ساعت اوليه خريد مي‌كردم. فكر كنم حدود ۵۰ سرقت انجام دادم و حدود ۴۰۰ ميليون تومان گيرم آمد.» 

پلان سه

مرد جوان ديگر در ميان سارقان و موبايل‌قاپان است. او مدعي است قبل از اينكه دست به سرقت بزند در يكي از تيم‌هاي فوتبال نوجوانان مشغول بوده و فوتباليست حرفه‌اي بوده است. اين سارق نيز در مورد زندگي خود به «اعتماد» مي‌گويد: «در دوران نوجواني در تيم درست و حسابي بازي مي‌كردم. هافبك بازي مي‌كردم و بازيم خيلي خوب بود و در آن تيم حرفه‌اي بودم. دوست داشتم در آينده مثل محسن مسلمان در فوتبال حرفه‌اي شوم و بدرخشم، اما نشد و در ۱۸ سالگي يك ميهماني شبانه سرنوشتم را تغيير داد. همراه دوستانم به يك ميهماني شبانه دعوت شده بودم. در آنجا مشروب خوردم و بعد هم به اصرار يكي از دوستانم قرص اكس مصرف كردم. قدرت عجيبي پيدا كرده بودم و هيجان زيادي سراغم آمده بود كه دوستانم پيشنهاد دادند به سرقت برويم. براي هيجانش قبول كردم و همراه دوستانم به عنوان اسكورت به سرقت رفتم تا اينكه كم‌كم معتاد به مشروب، قرص‌هاي اكستازي و موادمخدر شدم. پس از اين تصميم گرفتم سرقت كنم.» 

او در ادامه مي‌گويد: «وضع مالي خانواده‌ام خوب است و پدرم هر چه مي‌خواستم برايم تهيه مي‌كرد، اما وقتي معتاد شدم ديگر نتوانستم سرقت را رها كنم. يك‌سال بعد از آن مهماني موبايل‌قاپي مي‌كردم. تا اينكه دستگير شدم، اما حدود هشت ماه قبل از زندان آزاد شدم و همراه دوستم تصميم گرفتم دوباره موبايل‌قاپي كنم و در اين مدت هم حدود ۱۰۰ فقره سرقت داشتيم. البته بدون استفاده از سلاح. فقط موبايل شهروندان را از دست‌شان در كوچه و خيابان يا ماشين‌هاي‌شان مي‌قاپيديم و فرار مي‌كرديم.» 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون