براي ميرعليرضا ميرعلينقي
از «موسيقي» تا «موسيخي»
نصرالله حدادي
قريب به چهاردهه است كه توفيق دوستي وآشنايي با ميرعلينقي را دارم. نه اينكه اينجا بگويم؛ هرجايي كه نامي از او برده شده گفتهام: «مردي به زلالي آبِ چشمههاي كوهساران، كه همواره دغدغه موسيقي اين سرزمين را داشته و در جهت پاسداشت آن، رنجها برده وگنجها را نهاده، شايد ميراثِ اين كهن ديار، كه بسيار مورد بياعتنايي و طعن، طي ساليان گذشته واقع شده، براي نسلهاي آتي بماند.
در سالهاي انتهايي دهه هشتاد، در شبكه پنج سيما برنامه صبحگاهي داشتم و طبعِ وقادِ مردم و بخت بلند اين بنده دست به دست هم داده بود و برنامه موردپسند قرارگرفته بود: طهران قديم، از سير تا پياز و هر آنچه در اين پايتخت ۲۳۰ ساله گذشته است. كشكولي بود و هر كه به ظن خود، يار و همراه گشت. ايام مرداد ماه بود و سالگشت انقلاب مشروطيت وكجا بهتر از خانه «ميرزا نصرالله خان مشيرالدوله پيرنيا» درخيابان لالهزار نو، كه گويا متن فرمان مشروطيت، در آنجا به انشاي كمالالملك وخطِ قوامالسلطنه براي توشيح شاهانه آماده شده بود! اينجا «خانه مشروطه» بود و گفتم آنچه را كه از اين نهضت مردمي، خوانده و برداشت كرده بودم، اما يك جاي كار «لنگ ميزد» وآنهم نام داوود پيرنيا بود؛ نواده مشيرالدوله. مگر ميشد در اين خانه بود و از «برنامه گلها» ٭ نگفت؟ به ياد بنان و رهي نازنين و«كاروان» افتادم: «همه شب نالم چون ني، كه غمي دارم... چو بوي گل به كجا رفتي تنها ماندم، تنها رفتي با ما بودي، بي ما رفتي...» كليپ نمايش داده شده را به گونهاي آماده كرديم كه بعد از خواندن دو بيت از اين «جاودان ترانه» صداي مخملين بنان پخش شود كه با استقبالِ زيادي روبهرو شد. چندي بعد «يكي از بزرگان اهل تميز» كه لطفي به اين بنده داشت و مسووليتي درخور در شبكه مذكور، گله كرد كه: «فلاني؟ چه اصراري داري، موسيقي قبل ۵۷ را در مقابلِ موسيقي امروز گذاشته و بهخصوص از برنامه گلها تمجيد به عمل ميآوري؟!» گفتم: «پوزشم را پذيرا باشيد، فرمايش شما، سه غلط دارد و خودتان نمره دهيد! صفر و يا 17!» گفت: «چطور؟» گفتم: «اينكه فلان ترانه 30 سال پيشِ فلان خانم را برداريم و حتما با صداي مرد بازخواني كنيم، نامش حتما هنر نيست، علاوه بر اينها من وقتي برخي از اين ترانههاي بازخواني شده را ميشنوم، احساس ميكنم مشغول شنيدن موسيقي نيستم؛ چراكه موهاي تنم سيخ ميشود و بيشتر شبيه «موسيخي» است تا موسيقي! و علاوه بر اينها، من كه از فلان خانم خواننده اسمي نبردهام و از استاداني همچون اديب خوانساري، محمودي خوانساري، بنان و قوامي گفتهام. حال كه شما نميپسنديد، آن طرف آبيها «چه خوشگل شدي امشب» براي ما خواهند خواند! سالياني چند از اين ماجرا گذشت و از بخت بلند، آن بزرگوار را در همان حوالي ديدم و ضمن ابراز شادماني گفتم: «من به شما يك بدهي تاريخي دارم!» با تعجب گفت: «بدهي، كدام بدهي؟» با يادآوري ماجراي بالا گفتم: «يادتان هست كه گفتم آن طرف آبيها، براي ما «چه خوشگل شدي امشب» را خواهند خواند؟» گفت: «بله، يادم هست، چطور؟» گفتم: «خدا پدر خواننده «چه خوشگل شدي امشب» را بيامرزد وقتي استاد شجريان رانده ميشود، بايد انتظار داشت تا جناب جلالتمآب تتلو براي نسل امروز، تُرهاتي را بخواند كه حاوي فحش و ناسزاست!» نگاهي كرد و گفت: «امان از دستِ شما!» اما از ميرعلينقي نازنين، بگويم كه دهههاست كه شب و روز ندارد تا از موسيقي اصيل اين ديار بگويد. از مرتضيخان محجوبي (به تعبير او باخ ايران) تا رضا محجوبي. از سيد اناري بديعالمتكلمين تا فرزندش بديعزاده. از چگونگي «چپ كوك» تا گوشههاي كمتر شناخته شده دستگاههاي موسيقي ايران، همچون «بسته نگار.» او طي تمام اين سالها «خريدار دكان بيرونق» بود؛ اما هرگز دلسرد نشد. هر چند كه سلامتياش را بر سرِ اين عشق نهاد اما چه باك كه در اين مُلك، آنكه سري بيعشق دارد، كدوي بيباري را بر دوش ميكشد و بارها گفته است: «در ديار عاشقان، ديوانهها، عاقلند.» تنش سالم و سرش سبز و عمرش پاينده، اميدوارم تا سالهاي سال بماند و از موسيقي اين كهن ديار بگويد تا آيندگان بدانند و دريابند، در كنار شعر و ادبيات فاخر ما، با بزرگاني همچون خيام، نظامي، فردوسي، مولانا، حافظ و سعدي، موسيقي اصيل ايران و ايراني تا چه حد قدر و مايه داشته و چه خون دلها كه براي حفظ آن خورده نشده است.
٭ ميرعليرضا ميرعلينقي، دستيار اول پروژه تجميع و ارايه مدون ۲۳ سال برنامه «گلها» (به مديريت جين لويسن، در پوشش كتابخانه ملي بريتانيا)، در گردآوري اسناد صوتي و تصويري، تحقيق، تاريخنگاري و شناسايي موارد نامعلوم در برنامه گلها، پژوهش در مركز آرشيو ملي بريتانيا براي يافتن اسناد مربوط به موسيقيدانان عصر قاجار بوده است.
تهران پژوه