برسد به دست آقاي رييسجمهور!
لزوم مشاركت زنان در جايگاه سياستگذاري و پستهاي مديريتي
رضا اماني
بر كسي پوشيده نيست كه جامعه امروز ايران و در نگاهي كلانتر جامعه بشري، دچار و يا در نگاهي خوشبينانه در حال دچار شدن به بحرانهاي سياسي و اجتماعي متعدد و مختلفي است؛ چه در سطح سياستهاي داخلي و شرايط اجتماعي و چه در سطح بين الملل و نوع نگاه و تعامل با ساير دولتها و ملتها. اما پرسش اساسياي كه در اين يادداشت مطرح است اينكه آيا جز اين مينمايد كه شرايط موجود - كه البته منحصر به اين تاريخ و اين جغرافيا نيست و در ساير دورانها و سرزمينها نيز كم و بيش شاهد آن بوده و هستيم - نتيجه سياستها و انديشههاي مردانه مردان بوده و تقريبا زنان نقشي در شرايط كنوني ايران و جهان نداشتهاند؟ آيا سلطه و چنبره هزاران ساله مردان بر موقعيتها و مناسبات سياسي و اجتماعي جوامع انساني جز جنگافروزي و خشونتورزي چيزي به دنبال داشته است؟ آيا وقت آن نرسيده كه از باورهاي پوسيده و پوشالياي چون مردان منطقي و زنان احساسي هستند، زنان به جهت ساختار فيزيولوژيك خود توانايي مديريتي لازم را ندارند، زنان براي نقشهاي همسري، مادري و مديريت خانه و خانواده مناسبترند و مردان براي سياستگذاري و مديريت جامعه برتر از زنانند و از امثال اين سخنان دست برداريم؟ خاستگاه اين باورهاي محدود كننده و راهزن كجاست؟ كدام تحقيق علمي يا تجربه بشري اينچنين فرضيههاي اشتباه را به اثبات رسانده؟ آيا جز اين است كه اين باورها ساخته و پرداخته جوامع مردسالار بشري در طول تاريخ و براي به حاشيه راندن و حذف زنان از عرصه قدرت بوده؟ آيا مردان مجالي براي حضور زنان در پستهاي مديريتي و جايگاه سياستگذاري و به طور كلي در مسند قدرت فراهم كردهاند كه زنان را محكوم به ضعف و ناتواني ميكنند؟ در كدام برهه از تاريخ به زنان اعتماد شده و پاسخ اعتماد گرفته نشده؟ آيا جز اين است كه «املاي نانوشته غلط ندارد» آيا جز اين است كه نه فقط جامعه ما بلكه جهان ما از گذشته تا كنون محصول نگاه، انديشه و تصميمات سلطهطلبانه، جنگافروزانه و خشونتطلبي، زيادهخواهي و جاهطلبي مردان بوده؟ تفكري كه در گذشته و - متأسفانه و عملا - تا كنون زنان را فاقد صلاحيت حكمراني و تصميمسازي در جامعه ميداند، قدرت بدني، برتري عقلي و توانايي ذهني مردان نسبت به زنان است. هر چند كه سياستمداران و صاحبان قدرت غالبا خود از اين ويژگيها چندان برخوردار نبودهاند! حال آنكه امروزه كاملا بديهي و پرواضح است كه توان فيزيكي و قدرت بدني نقش و تأثيري در مديريت صحيح و تصميمسازي درست ندارد و هيچ مستند علمياي هم نشان از برتري ذهني و توان فكري بالاتر مردان نسبت به زنان در دست نيست و بر عكس كم نيستند زناني كه از تخصص، تبحر و تعهد كاري بيشتري نسبت به هم مسلكان مرد خود برخوردارند. از جمله در سياست و مديريت! بايد اين پرسشها را از خود پرسيد كه اساسا مديريت اقتصادي خانواده با كيست؟ مرد يا زن؟ مديريت روابط خانوادگي با كيست؟ مرد يا زن؟ و... پس چرا فكر ميكنيم زنان از انجام مديريت اقتصادي يا سياسي جامعه ناتوانند؟ چرا فكر ميكنيم زنان از انجام قضاوت و داوري در جامعه ناتوانند و نميتوانند به عدالت حكم كنند؟ مگر مردان كه از گذشته تاكنون بر مسند قضاوت نشستهاند تماما به عدالت حكم راندهاند كه انتظار داريم در كار زنان اشتباه و خطايي نرود؟ اصلا چه كسي ميتواند ادعاي عدالت و عصمت داشته باشد كه زنان داشته باشند؟ اين همه بيعدالتي، نابرابري و تبعيض كه در طول تاريخ بشريت بوده و هست آيا از سوي زنان بوده يا مردان؟ زن زندگي است نه مرگ! زن مهر است نه خشونت! زن آرامش است نه آشوب! زن صلح است و آشتي نه جنگ و ستيز! زن ملاطفت است و ملايمت نه زبري و زمختي! زن سازش است و مدارا نه مبارزه و انتقام! زن جاذبه است و زيبايي نه دافعه و زشتي! تن خسته و زخمي ايران نياز به تيمار زنان و مادران اين سرزمين دارد. جامعه ايران و بشري نياز به احساس و انرژي زنانه دارد. وقت آن رسيده كه مردان قسيالقلب تيغهاي جراحي خود را زمين بگذارند و فرصت بدهند تا زنان دلسوز و مهرورز به پرستاري زخمها را تيمار و دردها را التيام بخشند! به يقين بدانيد كه حداقل اگر مسووليت وزارتخانههايي چون آموزش و پرورش، فرهنگ و ارشاد اسلامي، بهداشت و درمان، ورزش و جوانان، علوم و تحقيقات و وزارت ميراث فرهنگي، گردشگري و صنايع دستي به دستان زنان ميبود يا باشد شرايط كشور در اين حوزهها به مراتب بهتر از وضع موجود بود يا ميشود! حتي در مورد وزارتخانههايي مانند وزارت اقتصاد و امور دارايي، وزارت امور خارجه، وزارت دادگستري و وزارت كشور چرا فكر ميكنيم مردان بهتر از زنان عمل ميكنند؟ البته منظور آن نيست كه اگر بشريت تاكنون مسير افراط را در پيش گرفته پس از اين وارد مسير تفريط شود. قطعا هر افراط و تفريطي محكوم به شكست است. بايد در اين مهم نيز راه ميانه و تعادل را برگزيد. اساسا هر امري كه به خرابي و تباهي منجر ميشود از مسير افراط يا تفريط گذشته و براي هر صلاح و رشدي بايد به تعادل رسيد. خانواده زماني خانواده ميشود كه در آن عنصر و انرژي مردانه و زنانه به تعادل برسد و اگر قرار باشد هر يك بر ديگري چيره يابد و يكي ديگري را به حاشيه براند هرچند در ظاهر خانواده ناميده ميشود اما در باطن و حقيقت خانواده نيست و نميتواند فضاي رشد و بالندگي همه اعضا و كليت خانواده را فراهم كند و در نهايت از درون يا بيرون از هم خواهد پاشيد. در مورد جامعه نيز همين طور است. ما تا زماني كه به اين تعادل نرسيم نميتوانيم به حقيقت در مسير رشد و شكوفايي حركت كنيم و اساسا از همين روي است كه خداوند جهان را بر پايه زوجيت آفريده. اين دو در كنار يكديگر و در تعامل و تعادل ميتوانند موجبات رشد يكديگر را فراهم كنند و حضور هر يك بدون ديگري همان راه افراط و تفريط است.
(والسلام علي من اتبع الهدي)
عضو هيات علمي و دانشيار دانشگاه