عمل به جاي امر و نهي
محسن آزموده
لابد شما هم دور و اطرافتان آدمهايي از اين دست سراغ داريد كه مدام و بيملاحظه به ديگران امر و نهي ميكنند. افرادي كه يكسره براي ديگران تعيين تكليف ميكنند و به اين ميگويند اين كار را بكن، به آن ميگويند آن كار را بكن، اين را بگو، آن را نگو، اين طور بنشين، آن طور ننشين، اين را بخور، آن را نخور و... اينكه نوشتم آدمهاي دور و اطراف، به اين علت نيست كه خودمان هميشه يا هر از گاهي اين طور نيستيم، خير. اتفاقا خود ما هم اگر خودنگري كنيم و در رفتار و كردارمان دقيق شويم، درمييابيم كه بسيار مشابه عمل ميكنيم، اما متاسفانه آدميزاد معمولا عيب و ايرادهاي خودش را نميبيند يا كمتر ميبيند، اما كوچكترين خطايي در ديگران به چشمش ميآيد و آن را برجسته ميسازد. در مورد امر و نهي كردن هم همين طور است.
البته توضيح كوتاهي ضروري است و آن اينكه امر و نهي كردن، هميشه اينقدر سر راست و مستقيم و بيتعارف نيست. فرض كنيد در يك گروه دوستانه در شبكههاي اجتماعي هستيم، نادر مينويسند يا ميگويد: «رفقا، براي آبتين هديه بخريم.» يا نگين ميگويد: « براي تعطيلات برنامهريزي كنيم.» يا فرض كنيد با رفقايتان به كوه و جنگل رفتهايد و در محلي چادر زدهايد. احمد ميگويد: «هيزم نياز داريم.» يا نگار ميگويد: «آب تمام شده، بايد از لب چشمه آب بياوريم.» يا خود شما ميگوييد: «بايد زيراندازها را كنار هم پهن كنيم.» در اين موارد لزوما امر و نهي به فرد خاصي صورت نگرفته، بلكه گوينده همه را خطاب قرار داده و بلكه دعوت به يك كار مشاركتي كرده. اما دقيقا بعد از طرح اين پيشنهاد است كه ميتوان فهميد، آيا اين صرفا يك امر و نهي بوده يا دعوت به مشاركت.
اگر بخواهم خيلي فلسفياش كنم، بايد بنويسم كه جملات و گفتارهاي ما در بستر و سياق و زمينهاي كه آنها را به كار ميبريم و با توجه به كردارهايمان قابل فهم هستند. به عبارت دقيقتر و چنان كه فيلسوفان گفتهاند، وقتي انسان جمله يا گزارهاي را بر زبان ميآورد، يكي (يا چند تا) از اين 5 هدف را دنبال ميكند: 1- بيان يك خبر درباره جهان، 2- تحريك مخاطب براي انجام يك عمل مثل امر و نهي و درخواست و خواهش و التماس و...، 3- التزام به يك عمل مثل قول دادن و پيمان بستن و وعده دادن، 4- وصفالحال و بيان احساسات و عواطف، 5- ايجاد يك چيز.
وقتي در جنگل ميگوييم به هيزم نياز داريم، قاعدتا يك خبر را درباره جهان گفتهايم، اما بيش از آن خود و ديگران را تحريك كردهايم به انجام عملي كه جمعآوري هيزم باشد. ممكن هم هست با اين جمله خود را ملتزم كرده باشيم به جمعآوري چوب خشك. اين را كه كدام يك از اين معناها از اين جمله مستفاد ميشود، اطرافيان با توجه به شناختي كه از ما دارند، به خوبي ميفهمند. اگر آدمي باشيم كه همان لحظه يا بعد از بيان اين جمله، برميخيزد و دنبال هيزم ميرود، بقيه ميفهمند كه اين جمله هم بيان خبر است، هم الزام خود به كار و هم تحريك ديگران به جمعآوري هيزم. يا وقتي نادر ميگويد، «براي آبتين هديه بخريم.» اگر خودش پيشقدم بشود و بگويد چه بخريم و براي آن پيشنهاد بدهد و پولش را هم واريز كند، معلوم ميشود كه هدفش صرفا امر و نهي نيست. در ساير مصاديق نيز چنين است. وقتي نگين ميگويد براي تعطيلات برنامهريزي كنيم، اگر خودش پيشنهاد مشخص و برنامه معيني داشته باشد، معلوم ميشود كه فقط دستور نداده و خود و ديگران را به يك فعاليت مشاركتي دعوت كرده است.
ما حق نداريم به ديگران امر و نهي كنيم، به ويژه وقتي خودمان گوشهاي نشستيم و كار نميكنيم و كنار ميكشيم. بهترين راه براي ترغيب و تشويق ديگران به يك كار خير و درست، عمل كردن به آن كار است. اينكه صرفا بگوييم «بايد هيزم جمع كنيد»، تاثيري به مراتب كمتر از اين دارد كه خودمان دست به كار شويم و دنبال چوب خشك بگرديم. باقي آدمها هم عاقل و بالغند و وقتي عمل ما را ميبينند، بهتر و درستتر و اخلاقيتر تصميم ميگيرند.