وضعیت امروز سپاهان مشابه آن آمبولانسی شده است که در شب مسابقه با شباب الاهلی در ورزشگاه نقش جهان بیقرار از اینسو به آنسو میرفت انگار به رانندهاش گفته باشند کاری هم که نداشته باشی، یکجا نایست؛ فقط آمبولانس را بدون هدف دور ورزشگاه بچرخان!
خوب که به رفتار این آمبولانس در طول مسابقه دقیق میشدی، میفهمیدی که «وضعیت اورژانسی» دقیقا یعنی چه!
وقتی چرخ نمیچرخد...
احوالات اورژانسی سپاهان با همه ستارههایش از فصل قبل شروع شد و حالا بدون آن ستارهها به فصل جدید هم کشیده شده است. شکست سنگین خانگی از نماینده امارات گویای همین وضعیت است. مسابقه با شباب نشان داد که چرخ سپاهان نمیچرخد و راننده نمیتواند مسافران بیانگیزه، بیکیفیت و بیحال را به سوی یک هدف مشخص رهنمون کند. نتیجه این میشود که همه دور خودشان میچرخند و حریف از این سردرگمی بهترین استفاده را میبرد و سپاهان در خانه چپ میکند! بعد هم مطابق معمول، از عذرخواهی شروع میشود و تا گلایه از وضع آب و هوا و چمن و سقف بودجه و چه و چه پیش میرود.
نیازمند میگوید هواداران ببخشند که ناامیدشان کردم، مورایس میگوید اصلا ما را چه به لیگ نخبگان، مدیرعامل میگوید حریف چندملیتی بود و فدراسیون ما را تقویت کند تا بهتر شویم، کاپیتان میگوید یارگیریمان بد نبوده، چمن بد بود و دیگران هم چیزی در همین حول و حوش را دلیل باخت به شباب الاهلی دانستهاند بدون آنکه کسی درصدد ریشهیابی مشکل برآید.
از عرش به فرش و دوباره تکرار!
خیلی راحت میشود همه مشکل سپاهان را گردن مورایس انداخت و خلاص! همانطور که فصل قبل همین کار را کردند و وقتی کار سپاهان از اوج به حضیض افتاد، تصاویر بزرگ سرمربی که مانند سلاطین بر تخت سلطنت نشسته بود از روی سکوها پایین کشیده شد و مورایس مقصر اصلی شکستهای پیدرپی معرفی شد. حالا هم همینطور شده و از همین مسابقه اول در فصل جدید فوتبالی کشور، مورایس مقصر قلمداد شده است. میگویند ژوزه مربی خوبی است اما خوب کوچ نمیکند و نتیجه خوب کوچ نکردن هم این است که 60 هزار عاشق سپاهان در نقش جهان ناامید میشوند و سپاهان به رده دوم فوتبال آسیا سقوط میکند. اما آیا واقعا این، همه دلیل وضعیت اورژانسی سپاهان است؟ مگر اوایل فصل قبل که سپاهان روی دور بردن افتاده بود همین مورایس را از بغل دست مورینیو تا حد بهترین سرمربی خارجی ادوار لیگ ایران بالا نبردند؟ بردند و چند ماه بعد چنان با سر به زمین کوبانده شد که قید ماندن در اصفهان را زد و هر هفته با اندیشه ترک سپاهان رو به روی خبرنگاران مینشست. مورایس در فصل قبل نمونه کامل سقوط یک شبه یک فرد از عرش به فرش بود و کمتر کسی تصور میکرد او در فصل جدید باز هم در اصفهان بماند، اما ماند.
رونمایی از ریشه مشکل
میگفتند ژوزه با یکی، دو ستاره مساله پیدا کرده و اگر آنها نباشند او در سپاهان خواهد ماند. حالا آن ستارهها و خیلی ستارههای دیگر از سپاهان رفتهاند و مورایس در نصف جهان ماندنی شده، اما شباب الاهلی به طلاییها نشان داد تیم بیستاره همانقدر خطرناک است که تیم پرستاره و پر از دردسر بازیکنسالاری.
ریشه مشکل در سپاهان درست به همین موضوع برمیگردد. به اینکه در گرفتن بازیکن برای قطب سوم فوتبال ایران تراز مشخصی درنظر گرفته نمیشود. در یک فصل، ستارهها در سپاهان موج میزنند و در فصلی دیگر، آسمان این تیم تاریکِ تاریک میشود. سهشنبه شب به وضوح مشخص بود در خطوطی که فصل قبل از نقاط قوت سپاهان محسوب میشد چه حفرههای بزرگی به وجود آمده و خطوطی هم که از نقاط ضعف فصل پیشین بود، همچنان لنگ میزند. گرفتاری باشگاههایی که در کشور ما با مربیان خارجی اداره میشوند این است که در فصل نقل و انتقالات کسی نیست مشاورههای درستی به این خارجیها بدهد که فلان بازیکن برای فلان خط مناسب نیست و بهتر است به جای او از بهمان بازیکن استفاده کنی. خود مربیان خارجی هم که با شیوه بازی انبوه بازیکنان در بیشمار باشگاهها آشنا نیستند، پس میماند کسانی که باید به اینها تفهیم کند کدام بازیکن برای چه پستی مناسب است و کدام مناسب نیست. این است که میگویند مشاور خوب برای یک مربی خارجی از نان شب هم واجبتر است!
نمونههایی از مشاورههای درست
همین چند روز پیش که «میخایین لوپز» با صید پنجمین مدال طلای المپیک، کفشهایش را بوسید و با تشک کشتی وداع کرد، خیلیها او را تحسین کردند که چه به موقع این کار را کرد تا در یادها باقی بماند. لوپز حالا یک اسطوره است و فصلی جداناشدنی از تاریخ المپیک که قابل چشمپوشی نیست.
چه بسا این کوبایی قدرتمند میتوانست بازهم به درخشش در مسابقات دیگر ادامه دهد، اما مشاورهها به او فهماند که ریسک کشتی گرفتن در 42 سالگی ممکن است از اعتبار و هیمنه او کم کند، پس بهتر است سکوی پنجمین مدال طلای المپیک را جایگاهی برای ورود به عرصهای جدید محسوب کرد تا در اذهان جهان، اسطوره باقی ماند.
اشکهای فوق ستاره کوبایی گویای سختی تصمیمی بود که در اوج گرفته است. این اشکها برای «نواک جوکوویچ» هم همین معنا را داشت، وقتی چند روز پیش بر تنها مدال المپیکیاش بوسه زد و در 37 سالگی به بازنشستگی اندیشید. هق هق بیامان این اسطوره جهان تنیس و لرزش دستهایش فقط به خاطر بردن طلای المپیک نبود که قهرمان شدن برای او یک امر عادی تلقی میشود. جوکوویچ یک اتاق اختصاصی فقط برای طلاها و جامها و افتخاراتی دارد که در طول سالها به دست آورده است و این یکی هم در کنار آنها خواهد نشست، اما بیقراری باور نکردنی اسطوره بعد از کسب طلای المپیک به تصمیمی است که خواهد گرفت؛ سخت است اما احتمالا تنیس جهان باید خودش را به غیبت همیشگی نواک جوکوویچ عادت بدهد. عین همان کاری که «دیوید تیلور» کرد و در اوج قدرت به مربیگری روی آورد تا حیرت جهان را برانگیزد یا همچون فوق ستارههای دیگری که به وقتش به مشاورهها تن دادند و برای همیشه جاودانه شدند.
بیرون میدان ورزش دنبال حل مشکل باشید
اگر کنار هر سرمربی یک مربی مینشانند به خاطر این است که آن سرمربی از مشاورههای درست برخوردار باشد. اگر کنار هر ورزشکار یک مدیر برنامه است، به خاطر اتخاذ تصمیمات صحیح است و اگر سیاستمداران در کنارشان انبوه مشاور را دارند به این دلیل است که با یک تصمیم اشتباه، یک عمر پشیمانی به بار نیاورند. مشاورها به این دلیل هستند که از بار منفی تصمیمات اشتباه بکاهند و سیر اوضاع اورژانسی را به مسیر عادی تغییر دهند.
در ماجرای شکست سنگین سپاهان از شباب الاهلی، هم بازیکنان و هم سرمربی مقصر بودند اما همه تقصیرها گردن آنها نیست. مقصر اصلی را باید جایی بیرون زمین نقش جهان با آن چمن خرابش جستوجو کرد؛ آنجا که مشاورههای نادرست، دلیلی بر اتخاذ تصمیمات نادرستتر میشود تا بازیکنی جذب شود که از کیفیت مناسبی برخوردار نیست، قرارداد بازیکنی تمدید شود که حتی راه رفتنش هم مشکل دارد، بازیکنی از دست داده شود که جای خالیاش خالی مانده باشد و هزار و یک تصمیم اشتباه دیگر.
باور کنید اگر به جایگاه مشاورههای صحیح در باشگاههای ما اهمیت داده شود، همه بالا و پایین یک تیم در یک مسابقه فوتبال با توفان 77 ثانیهای یک بازیکن به هم نخواهد ریخت!