رسانه ، پیشران جامعه چند ضلعی
دولت جديد كه خود برخاسته از ضلع سوم است، انتظار ميرود قدر فضاي «چند ضلعي» را بداند و بپذيرد كه پيش نياز جامعه چند ضلعي، پذيرش تنوع تريبونها و افكار و «چند صدايي» است و اقتضاي اين امر، فراهم کردن چندين مولفه است: آنكه اقتضائات و تحولات جديد ارتباطي را درك و زيرساختهاي ارتباطي كشور را تقويت کند، نهادهاي آموزشي را توسعه بدهد، دخالتهاي حاكميتي در رسانه را تقليل داده و استقلال تحريري را چنان كه در جهان معمول است به رسميت بشناسد و آزادي رسانهاي را تضمين كند و بپذيرد كه آزادي جوهر حيات و بقاي رسانه است. تا ميتواند مجوز رسانههاي غيردولتي در سطح ملي و منطقهاي و بينالمللي را براي همه نخبگان و صاحبان صلاحيت صادر و تلاش کند و زمينه حضور جدي و بينالمللي شدن رسانههاي مستعد ايراني را فراهم کند با انحصارزدايي دامنه رسانههاي صوتي و تصويري غيرحاكميتي را گسترش بدهد و حاكميت ارتباطي در همه اشكال از جمله حاكميت اينترنتي را از سلايق حزبي و تنگ نظريهاي غير علمي رهايي بدهد. حق دسترسي آزاد به اطلاعات را به رسميت شناخته و شفافيت و پاسخگويي به مردم به ويژه از مسير رسانههاي غيردولتي را مطمح نظر قرار بدهد و موانع ژورناليزم تحقيقي و عميق و ضد فساد را بر طرف نمايد و ... تلاش كند براي همه اضلاع جامعه از جمله ضلعي كه در انتخابات مشاركت نداشتند، فرصت رسانههاي رسمي فراهم بوده و از تريبونهايي كه در اختيار دارد، امكان ارائه ديدگاههاي غيررسمي و صداي بيصدايان را ممكن سازد. در اين صورت و در چنين فضايي، شاهد توسعه و دوام «جامعهاي ارتباطي و چندضلعي» خواهيم بود. جامعهاي كه فراتر از جامعه تك قطبي و يا دو قطب متنافر بوده و براي همزيستي و براي حل مسائل، راهحلهاي مشترك بينابيني بيشتري خواهد داشت. بيترديد در اين مسير، رسانهها بهترين تسهيل كننده و مشروعترين ميانجيها خواهند بود؛ به شرط آنكه در قدرت حل نشوند، مسووليتهاي خود را بشناسند و اصالتهاي خود را حفظ كنند. به عنوان نمونه ربع قرن پيشتر و در بهار رسانه، جواناني مومن و توانمند، با دستاني تهي اما خلاق، با شناخت مسووليت و تعهد به اصلتهاي رسانهاي پنجرهاي جديد به روي ميهنمان گشودند كه سكوي گفت و گو و نقطه تلاقي مردم، نخبگان و حاكميت شده و مرجعيت داخلي و بين المللي يافت. اگر ميگذاشتيم «ايسنا» راه خود را برود و آن «فلسفه» ملاك عمل قرار ميگرفت و محدود و منكوب نميشد و گامهاي بعدي كه بين المللي كردن اين رسانه بود برداشته ميشد، امروز عرصههاي جديدي گشوده و وضع ديگري داشتيم و از فقر مرجعيت رسانهاي به خود نميپيچيديم. پس از ايسنا خبرگزاريهاي فراواني شكل گرفت اما، گويي فلسفه اصلي كه تعهد به معرفت و آگاهي و نه قدرت بود، به فراموشي سپرده شد. حساب فداكاريهاي خبرنگاران و دبيران و سردبيران آزاده و جوانان ديروز و امروز اين رسانه و رسانههاي ديگر و استادان و پيشكسوتان گرانقدر كه هر كدام پرچمي و قلمي از شرافت در دست دارند و نبض رسانه را زنده نگاه داشتهاند جدا، اما افسوس كه به جز دولت آقاي خاتمي تمام دولتها، بلااستثنا همتشان را متوجه كنترل رسانهها نمودند و ساز خود را زدند و اغلب رسانهها را به روابط عمومي دولتها يا بنگاههاي اقتصادي و معاملات سياسي تنزل دادند. مطالعه سرگذشت همين نمونه كافي است تا بدانيم كه چرا در حالي كه ميتوانستيم در اوج پرواز كنيم، نيمه راه فرونشستيم و از مقصد دور افتاديم و چگونه بهترين فلسفهها و الگوها را زمينگير ساختهايم. آيا وقت آن نرسيده است كه با عبرت از فراز و فرود گذشته، بهرهگيري از ظرفيتها و توانمنديهاي داخلي و تجربه در دسترس بشري، راه جديدي آغاز كنيم و بابهاي مرجعيت داخلي و بينالمللي رسانههاي كشورمان را بگشاييم؟ گام اول اين مهم، نيازمند تصميم و اراده است. فرصت را مغتنم شمرده، روز خبرنگار را به يكايك وارثان شريف قلم و آگاهي در ميهن عزيزمان تهنيت عرض ميكنم و از خداوند منان اعتلاي كشور و سرفرازي رسانهها و درك منزلت خبرنگاران را مسألت دارم.