• ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5838 -
  • ۱۴۰۳ يکشنبه ۲۸ مرداد

نگاهي به قواعد حكمراني و وظايف شهروندي در سخنان امام علي‌بن ابيطالب (ع)

حكمت و حكومت در نهج‌البلاغه

عظيم محمودآبادي

يكي از سياسي‌ترين خطبه‌هاي نهج البلاغه كه در آن به حقوق متقابل مردم و حاكمان پرداخته شده - مسائلي از قبيل ضرورت نظارت بر عملكرد حاكمان و در صورت نياز تذكر به ايشان و معرفي بدترين حاكمان و... خطبه 216 اين كتاب است. 
خطبه‌اي كه امام (ع) آن را در ساحت نبرد صفين ايراد فرمودند؛ دومين جنگ داخلي حضرت امير (ع) در زمان خلافت‌شان. در اين جنگ جبهه شام به سركردگي معاويه بن ابوسفيان رو به روي ايشان قرار داشت و نبردي كه به نفع سپاه اميرالمومنين در حال پايان يافتن بود، با نيرنگ عمرو بن عاص و ساده‌لوحي بخشي از سپاه امام (ع) و خيانت بخش ديگري از آن موجب شد اين نبرد بدون پيروزي خاتمه يابد و امويان را در باطل خود جسورتر و گستاخ‌تر كند. در همين جنگ بود كه صحابه بزرگ رسول خدا (ص)، جناب عمار ياسر به شهادت رسيد. پيامبر (ص) پيش‌تر و در زمان حيات خويش از شهادت عمار خبر داده و فرموده بودند: «تقتل عماراً الفئه الباغيه؛ عمار به دست گروهي سركش كشته خواهد شد.» 

حقوق  متقابل  مردم  و  حاكم
حال در چنين جنگ مهم و پيچيده‌اي اميرالمومنين (ع) از تربيت سپاه خود دست نمي‌كشند و از هر فرصتي جهت ارتقای فكري ايشان استفاده مي‌كنند. لذا لحظاتي كه فرصتي در ميانه صفين مي‌يافت، به امر هدايت و ارشاد مي‌پرداخت و مي‌فرمود: «أمّا بعْدُ، فقدْ جعل‌الله سُبْحانهُ لِي عليْكُمْ حقّاً بِوِلايهِ أمْرِكُمْ، و لكُمْ عليّ مِن الْحقِّ مِثْلُ الّذِي لِي عليْكُمْ؛ [و الْحقُ] فالْحقُّ أوْسعُ الْأشْياءِ فِي التّواصُفِ و أضْيقُها فِي التّناصُفِ، لا يجْرِي لِأحدٍ إِلّا جری عليْهِ، و لا يجْرِي عليْهِ إِلّا جری لهُ؛ و لوْ كان لِأحدٍ أنْ يجْرِي لهُ و لا يجْرِي عليْهِ لكان ذلِك خالِصاً لِلّهِ سُبْحانهُ دُون خلْقِهِ، لِقُدْرتِهِ علی عِبادِهِ و لِعدْلِهِ فِي كُلِّ ما جرتْ عليْهِ صُرُوفُ قضائِهِ، و لكِنّهُ سُبْحانهُ جعل حقّهُ علی الْعِبادِ أنْ يُطِيعُوهُ و جعل جزاءهُمْ عليْهِ مُضاعفة الثّوابِ، تفضُّلًا مِنْهُ و توسُّعاً بِما هُو مِن الْمزِيدِ أهْلُهُ؛ اما بعد، خداوند برای من كه ولیّ امر و زمامدار شما هستم، بر شما حقی مقرر داشته و همان‌گونه كه مرا بر شما حقی است، شما را نيز بر من حقی است. هنگامی كه درباره حق گفت‌وگو می شود، حق گسترده‌ترين چيزهاست و هنگام انصاف خواهی از يكديگر حق دقيق‌ترين و تنگ ميدان‌ترين امور است. آن سان كه كسی را بر ديگری حقی است آن ديگر را نيز بر او حقی خواهد بود.
كسی كه بر همگان حق دارد و هيچ كس را بر او حقی نيست، خدای تعالی است، نه هيچ يك از بندگانش. زيرا اوست كه بر آفريدگان خود توانايی دارد و عدلش در هر چه قضايش بر آن جاری گردد، نمايان است و او حق خود را بر بندگان در آن قرار داد كه اطاعتش كنند و جزای طاعت‌شان را دو چندان برعهده گرفت. اين فضل و بخشايشی است از سوی او و بخشندگی بسيار است كه او را در خور است و بس.»

مردم؛  هم  مُحِق  و  هم  مكلّف
در نظام علوي، مردم تنها مكلف نيستند بلكه واجد حق و حقوق نيز هستند. هم مردم و هم حاكمان در برابر يكديگر مسوول اجراي وظايف خود است. امام بعد از بيان اين بخش، بلافاصله نكته‌اي را بيان مي‌فرمايند كه از عمق و ظرافت بسيار بالايي برخوردار است: «فالْحقُّ أوْسعُ الْأشْياءِ فِي التّواصُفِ و أضْيقُها فِي التّناصُفِ». آري به راستي در مقام حرف، سخندانان و سخنرانان حقگو كم نيستند اما همين كه از مقام حرف پايين مي‌آييم و موعد اجراي آن مي‌رسد، ميدانِ به آن فراخي، تبديل به عرصه‌اي تنگ مي‌شود كه كمتر كسي را ياراي عمل به آن است. بر همين اساس است كه شيخ اجل گفته بود: «دو صد گفته چون نيم كردار نيست.» بعد هم امام تاكيد مي‌كنند كه اساسا حق در جوامع انساني، مقوله‌اي طرفيني است. يعني اگر كسي بر طرف مقابل خود حقي داشته باشد، طرف مقابل نيز در مورد آن فرد نيز حقي خواهد داشت. حال اگر مردم وظيفه اطاعت از حاكم را برعهده دارند، حاكم نيز در برابر ايشان وظايفي دارد ازجمله اينكه بايد به عدالت بر آنها حكومت كند.

بزرگ‌ترين  حق   الهي
در ادامه اميرالمومنين (ع) تاكيد مي‌كنند كه در ميان حقوق الهي، بزرگ‌ترين حق، حقّ رهبر بر مردم و حق مردم بر رهبر است: «و أعْظمُ ما افْترض سُبْحانهُ مِنْ تِلْك الْحُقُوقِ حقُّ الْوالِي علی الرّعِيّهِ و حقُّ الرّعِيّهِ علی الْوالِي فرِيضهٌ فرضها‌الله سُبْحانهُ لِكُلٍّ علی كُلٍّ، فجعلها نِظاماً لِأُلْفتِهِمْ و عِزّاً لِدِينِهِمْ؛ و در ميان حقوق الهی، بزرگ‌ترين حق، حق رهبر بر مردم و حق مردم بر رهبر است، حق واجبی كه خدای سبحان، بر هر دو گروه لازم شمرد و آن را عامل پايداری پيوند ملّت و رهبر، و عزّت دين قرار داد.» و بعد هم تاكيد مي‌كنند كه مردم اصلاح نمي‌شوند مگر اينكه طبقه حاكمه اصلاح شود و البته طبقه حاكمه نيز اصلاح نمي‌شود مگر با درستكاري و استقامت مردم: «فليْستْ تصْلُحُ الرّعِيّهُ إِلّا بِصلاحِ الْوُلاهِ و لا تصْلُحُ الْوُلاهُ إِلّا بِاسْتِقامهِ الرّعِيّهِ». آري نمي‌توان انتظار داشت جامعه‌اي اخلاقي و سالم باشد درحالي كه كارگزاران نظام سياسي حاكم بر آن در اداره كشور يا رقابت‌هاي انتخاباتي و... از سلامت لازم برخوردار نباشند. همچنان‌كه نمي‌توان براي تحقق شعارهاي اصيل و سربلندي ملي از مردم خواست استقامت بورزند و تحريم‌ها و مشكلات معيشتي را تحمل كنند و بعد همان مردم شاهد زندگي خانواده برخي مسوولان در كشورهاي استكباري باشند يا ببينند خانواده برخي ديگر از آنها براي تامين وسايل زندگي خود به كشورهاي ديگر سفر و از آنجا اقدام به خريد لوازم منزل يا مواردي از اين دست مي‌كنند. در نظام علوي شرط اصلاح مردم، اصلاح مسوولان است و البته اصلاح مسوولان نيز درگرو استقامت و درستكاري مردمان است.

لازمه  عزت  يافتن  حق  در  جامعه
 امام (ع) در ادامه مي‌فرمايند براي آنكه حق در جامعه عزت يابد، لازم است كه مردم و حاكمان به وظايف خود در برابر حقوق يكديگر عمل كنند. در اين شرايط است كه حق در جامعه عزت خواهد يافت، راه‌هاي دين پديدار، نشانه‌هاي عدالت برقرار و از همه مهم‌تر سنت پيامبر (ص) پايدار خواهد شد: «فإِذا أدّتْ الرّعِيّهُ إِلی الْوالِي حقّهُ و أدّی الْوالِي إِليْها حقّها عزّ الْحقُّ بيْنهُمْ و قامتْ مناهِجُ الدِّينِ و اعْتدلتْ معالِمُ الْعدْلِ و جرتْ علی أذْلالِها السُّننُ». لذا ايشان راه اصلاح امور و دوام حكومت و مأيوس شدن دشمن را نيز در همين مي‌دانند: «فصلح بِذلِك الزّمانُ و طُمِع فِي بقاءِ الدّوْلهِ و يئِستْ مطامِعُ الْأعْداءِ». 

دو آفت خطرناك؛ بي‌عدالتي حكومت
و شورش مردم
ايشان در ادامه بي‌عدالتي حكومت در حق مردم و ازسوي ديگر شورش مردم عليه حكومت را دوآفتي مي‌دانند كه موجب تبعات به مراتب خطرناك‌تري مي‌شود. اين تبعات خطرناك مي‌تواند از قبيل ايجاد گسست اجتماعي، دغلكاري ديني، هوس‌بازي فراوان، تعطيل شدن احكام دين و بروز بيماري‌هاي روحي و رواني شود؛ «و إِذا غلبتِ الرّعِيهُ والِيها أوْ أجْحف الْوالِي بِرعِيّتِهِ اخْتلفتْ هُنالِك الْكلِمهُ و ظهرتْ معالِمُ الْجوْرِ و كثُر الْإِدْغالُ فِي الدِّينِ و تُرِكتْ محاجُّ السُّننِ، فعُمِل بِالْهوی و عُطِّلتِ الْأحْكامُ و كثُرتْ عِللُ النُّفُوسِ؛ اما اگر مردم بر حكومت چيره شوند، يا زمامدار بر رعيت ستم كند، وحدت كلمه از بين می‌رود، نشانه‌های ستم آشكار و نيرنگ‌بازی در دين فراوان می‌گردد و راه گسترده سنت پيامبر صلّی‌الله عليه و‌الله و سلّم متروك، هواپرستی فراوان، احكام دين تعطيل و بيماری‌های دل فراوان شود.» 

بيماري  دل  از  نظر  امام (ع) 
اما حضرت امير (ع) در مورد بيماري‌هاي دل توضيح جالبي دارند. ايشان بيماري دل را بي‌تفاوتي جامعه در مورد فرو گذاشتن حق‌هاي بزرگ و رواج باطل‌هاي خطرناك معرفي مي‌كنند: « فلا يُسْتوْحشُ لِعظِيمِ حقٍّ عُطِّل و لا لِعظِيمِ باطِلٍ فُعِل، فهُنالِك تذِلُّ الْأبْرارُ و تعِزُّ الْأشْرارُ و تعْظُمُ تبِعاتُ‌الله سُبْحانهُ عِنْد الْعِبادِ؛ مردم از اينكه حق بزرگی فراموش می شود، يا باطل خطرناكی در جامعه رواج می‌يابد، احساس نگرانی نمی‌كنند پس در آن زمان نيكان خوار و بدان قدرتمند می‌شوند و كيفر الهی بر بندگان بزرگ و دردناك خواهد بود.» 
توصيه  به  نصيحت
در ادامه ايشان مردم را سفارش مي‌كنند كه يكديگر را نصيحت كنند و در حد توان براي اصلاح امر هم بكوشند: «فعليْكُمْ بِالتّناصُحِ فِي ذلِك و حُسْنِ التّعاوُنِ عليْهِ». 
بعد در همين راستا تاكيد مي‌كنند كه هيچ كس حتي اگر حق او بزرگ باشد و از مقام ديني بسيار بالا و بي‌نظيري برخوردار باشد، از ياري ديگران در انجام حق بي‌نياز نيست: «و ليْس امْرُو و إِنْ عظُمتْ فِي‌الْحقِّ منْزِلتُهُ و تقدّمتْ فِي الدِّينِ فضِيلتُهُ بِفوْقِ أنْ يُعان علی ما حمّلهُ‌الله مِنْ حقِّهِ». به نظر مي‌رسد اينجا امام (ع) به صورت سربسته اشاره به شرايط خودشان در دوران خلافت‌شان دارند. مي‌دانيم كه اميرالمومنين (ع) نتوانستند الگوي حكومتي كه در نظر داشتند را به صورت كامل اجرايي كنند. در واقع دشمنان و برخي اهمال‌كنندگان يا خائنان داخل سپاه ايشان با ازبين بردن هر فرصتي اين امكان را از ايشان سلب كردند. 
هرچند دوران حكومت ايشان با قبل و بعد از آن اساسا قابل مقايسه نيست، اما به هرحال آن چيزي كه درنظر داشتند اجرايي نشد و رضايت عمومي هم حاصل نشد، چراكه عوامل بسيار زيادي در اين امر دخيل بود؛ از قبيل فتنه‌هاي شام، جنگ‌هاي پي‌در‌پي خائنان و شايد از همه مهم‌تر فقدان خودآگاهي لازم و عزم جدي براي همراهي با سياست‌هاي ايشان از سوي مردم و در برخي موارد حتي كارگزاران ايشان. لذا ايشان تاكيد مي‌كنند كه براي سامان دادن امر حكومت و ايجاد جامعه‌اي صالح نيازمند همكاري و همراهي عمومي آحاد جامعه هستند. اين تاكيد وقتي مهم‌تر مي‌شود كه توجه داشته باشيم ايشان از مقام عصمت و امامت برخوردارند با اين وجود اما براي تحقق حق، نيازمند همكاري و همراهي مردم هستند. 
از سوي ديگر ايشان تاكيد مي‌كنند كه هيچ كس ولو كسي مردم او را خوار بشمارند و در چشم آنها بي‌ارزش باشد، كوچك‌تر از آن نيست كه بتواند كسي را در انجام حق ياري كند: «و ليْس امْرُو و إِنْ عظُمتْ فِي الْحقِّ منْزِلتُهُ و تقدّمتْ فِي الدِّينِ فضِيلتُهُ بِفوْقِ أنْ يُعان علی ما حمّلهُ‌الله مِنْ حقِّهِ، و لا امْرُو و إِنْ صغّرتْهُ النُّفُوسُ و اقْتحمتْهُ الْعُيُونُ بِدُونِ أنْ يُعِين علی ذلِك أوْ يُعان عليْهِ». 

واكنش امام به كسي كه ايشان را ستايش كرد
سيدرضي (مولف نهج‌البلاغه) مي‌نويسد وقتي كلام امام (به) اينجا رسيد فردي از ميان جماعت برخاست و تعريف بسياري از حضرت كرد و با سخناني طولاني ايشان را ستود. اما امام (ع) وي را مورد تشويق و ترغيب به اين كار قرار ندادند، بلكه به عكس او را از ادامه اين رفتار بازداشتند و فرمودند: «إِنّ مِنْ حقِّ منْ عظُم جلالُ‌الله سُبْحانهُ في‌نفسه و جلّ موْضِعُهُ مِنْ قلْبِهِ أنْ يصْغُر عِنْدهُ لِعِظمِ ذلِك كُلُّ ما سِواهُ، و إِنّ أحقّ منْ كان كذلِك لمنْ عظُمتْ نِعْمهُ‌الله عليْهِ و لطُف إِحْسانُهُ إِليْهِ، فإِنّهُ لمْ تعْظُمْ نِعْمهُ‌الله علی أحدٍ إِلّا ازْداد حقُّ‌الله عليْهِ عِظماً؛ كسی كه عظمت خدا در جانش بزرگ و منزلت او در قلبش والاست، سزاوار است كه هر چه جز خدا را كوچك شمارد و از او سزاوارتر كسی كه نعمت‌های خدا را فراوان دراختيار دارد و بر خوان احسان خدا نشسته است، زيرا نعمت خدا بر كسی بسيار نگردد جز آنكه حقوق الهی بر او فراوان باشد.» 

شاخص تشخيص حاكم  فرومايه
در پايان نيز اميرالمومنين (ع) با بيان يك شاخص مهم، بدترين، پست‌ترين و فرومايه‌ترين حاكمان را كساني معرفي مي‌كنند كه انسان‌هاي نيكوكار و درست‌كردار آنها را شيفته تعريف و تملق بيابند: «و إِنّ مِنْ أسْخفِ حالاتِ الْوُلاهِ عِنْد صالِحِ النّاسِ أنْ يُظنّ بِهِمْ حُبُّ الْفخْرِ و يُوضع أمْرُهُمْ علی الْكِبْرِ؛ از پست‌ترين حالات زمامداران نزد صالحان اين است كه مردم گمان ببرند آنها دوستدار ستايشند و كشورداری آنان بر كبر و خودپسندی استوار باشد.» توجه به اين نكته ضروري است. امام (ع) دقيقا اين مطلب را بعد از آن بيان مي‌فرمايند كه فردي در ميان سخن امام وارد شده و شروع به تعريف و تمجيدهاي فراوان از ايشان كرده است. اما در ادامه همين نكته مي‌افزايند كه من كراهت دارم و نمي‌پسندم از خاطر كسي بگذرد كه علي (ع) دوستدار تملق و چاپلوسي است: «و قدْ كرِهْتُ أنْ يكُون جال فِي ظنِّكُمْ أنِّي أُحِبُّ الْإِطْراء و اسْتِماع الثّناءِ». بعد هم خدا را سپاس مي‌گويند كه حب ستايش ديگران را ندارند و در عين حال تاكيد مي‌كنند كه حتي اگر دوستدار تملق بودم به خاطر خشوعي كه نزد خداوند دارم آن را رها مي‌كردم: «و لسْتُ بِحمْدِ‌الله كذلِك، و لوْ كُنْتُ أُحِبُّ أنْ يُقال ذلِك لتركْتُهُ انْحِطاطاً لِلّهِ سُبْحانهُ عنْ تناوُلِ ما هُو أحقُّ بِهِ مِن الْعظمةِ و الْكِبْرِياءِ».

تملق؛  مانع  انجام  وظايف  حاكم!
اينجا امام نكته جالبي را به سخنان خود اضافه مي‌كنند كه حقيقتا محل تامل است. ايشان مي‌فرمايند من در برابر خداوند و شما مردم وظايفي دارم حال آنكه ممكن است با تعريف و تملق شما، از انجام اين وظايف باز بمانم. يعني در سيره علوي تملق و چاپلوسي حاكمان، مي‌تواند مخل انجام وظايف ايشان شود: «و رُبّما اسْتحْلی النّاسُ الثّناء بعْد الْبلاءِ؛ فلا تُثْنُوا عليّ بِجمِيلِ ثناءٍ لِإِخْراجِي نفْسِي إِلی‌الله سُبْحانهُ و إِليْكُمْ مِن التّقِيّهِ [الْبقِيّهِ] فِي حُقُوقٍ لمْ أفْرُغْ مِنْ أدائِها و فرائِض لا بُدّ مِنْ إِمْضائِها؛ گاهی مردم، ستودن افرادی را برای كار و تلاش روا می‌دانند، اما من از شما می‌خواهم كه مرا با سخنان زيبای خود مستاييد تا از عهده وظايفی كه نسبت به خدا و شما دارم بر‌آيم و حقوقی كه مانده است، بپردازم و واجباتی كه برعهده من است و بايد انجام گيرد، ادا كنم.» و بعد اكيدا توصيه مي‌كنند كه با ايشان به گونه‌اي كه با سلاطين رفتار مي‌كنند، رفتار نكنند: «فلا تُكلِّمُونِي بِما تُكلّمُ بِهِ الْجبابِرهُ و لا تتحفّظُوا مِنِّي بِما ي  ُتحفّظُ بِهِ عِنْد أهْلِ الْبادِرهِ و لا تُخالِطُونِي بِالْمُصانعهِ؛ پس با من چنان‌كه با پادشاهان سركش سخن می گويند، حرف نزنيد و چنان‌كه از آدم های خشمگين كناره می‌گيرند دوری نجوييد و با ظاهرسازی با من رفتار نكنيد.» 

تبعات ظاهر‌سازي  در  برخورد  با  حاكمان
آري ظاهرسازي در فتار مردم با حاكم، مي‌تواند موجب خطاي حاكم و تصوري نادرست از نحوه اداره جامعه برايش ايجاد شود. 
اينجا است امام آن جمله طلايي را مي‌گويند كه در عين سادگي اما بسيار عميق است. اينكه اگر كسي شنيدن حق برايش دشوار باشد، عمل كردن به آن، حتما برايش دشوارتر خواهد بود: «و لا تظُنُّوا بي‌اسْتِثْقالًا فِي حقٍّ قِيل لِي و لا الْتِماس إِعْظامٍ لِنفْسِي، فإِنّهُ منِ اسْتثْقل الْحقّ أنْ يُقال لهُ أوِ الْعدْل أنْ يُعْرض عليْهِ كان الْعملُ بِهِما أثْقل عليْهِ؛ و گمان مبريد اگر حقی به من پيشنهاد بدهيد بر من گران ‌آيد، يا در پی بزرگ نشان دادن خويشم؛ زيرا كسی كه شنيدن حق، يا عرضه شدن عدالت بر او مشكل باشد، عمل كردن به آن، برای او دشوارتر خواهد بود.» 
درنهايت هم نگاه توحيدي امام با درخشندگي بيشتري ظاهر مي‌شود؛ گويي همه آنچه گفته است برآمده از همين اصل اساسي است كه ايشان خود را بنده خدا مي‌داند و بس: «فإِنّما أنا و أنْتُمْ عبِيدٌ ممْلُوكُون لِربٍّ لا ربّ غيْرُهُ يمْلِكُ مِنّا ما لا نمْلِكُ مِنْ أنْفُسِنا؛ پس همانا من و شما بندگان و مملوك پروردگاريم كه جز او پروردگاری نيست. او مالك ما، و ما را بر نفس خود اختياری نيست». 

 گروه دين و فلسفه| يكي از بركات انتخابات رياست‌جمهوري اخير كه در كشورمان برگزار شد، رونق گرفتن مباحث نهج‌البلاغه بود كه حقا كتابي عظيم اما مهجور است. رياست‌جمهوري محترم كه آشنايي وثيقي با اين كتاب سترگ دارد، هم در كارزار انتخاباتي خود و هم بعد از اعلام پيروزي‌اش مكرر به مضامين آن اشاره مي‌كرد و بي‌ترديد هيچ‌وقت مطالب و مضامين اين مصحف شريف از زبان فردي كه در عالي‌ترين مسند اجرايي كشور نشسته است تا اين اندازه مورد توجه قرار نگرفته بود. 
اين فضيلت بزرگي است كه حقا جاي شكر دارد و لازم است آن را قدر دانست و البته در عين حال بايد توجه داشت كه با ارجاعات و استنادات مكرر به آن، خدايي نكرده اسباب لوث و بي‌خاصيت كردنش از طريق تكرارهاي متعدد فراهم نشود.
ما نيز در صفحه «دين و فلسفه» روزنامه «اعتماد» اين اتفاق مبارك را به فال نيك مي‌گيريم و سعي مي‌كنيم از اين فرصت ايجاد شده به سهم خود در راستاي بازخواني فرمايشات اميرالمومنين (ع) بهره ببريم و به فراخور بضاعت ناچيزمان در اين بحر عميق غور كنيم و دُرّ و گوهرهاي نابي كه به چنگ‌مان مي‌افتد را با خوانندگان اين صفحه به اشتراك بگذاريم. بنا داريم از اين پس برخي شماره‌هاي اين صفحه را به بازخواني نهج‌البلاغه در موضوعات مختلف -از قبيل دنيا‌شناسي، آخرت‌شناسي، انسان‌شناسي، دين‌شناسي، اخلاق ... و از جمله مساله حكمراني و سياست - بپردازيم. از آنجا كه بيشتر مباحث مطرح شده از نهج‌البلاغه در ماه‌هاي اخير ناظر به سويه‌هاي سياسي است ما نيز نخستين شماره اين مجموعه را به همين مساله اختصاص داده‌ايم و سعي كرده‌ايم نگاه اميرمومنان به مساله حكمراني و حكومت را از زاويه خطبه 216 نهج‌البلاغه كه از مشهورترين خطبه‌هاي آن حضرت در اين باب است مورد بازخواني قرار دهيم. 

   خطبه 216 نهج البلاغه را امام علی(ع) درساحت نبرد صفین ایراد فرمودند؛ دومین جنگ داخلی حضرت امیر(ع) در زمان خلافت‌شان. در این جنگ جبهه شام به سرکردگی معاویه بن ابوسفیان رو به روی ایشان قرار داشت و نبردی که به نفع سپاه امیرالمومنین در حال پایان یافتن بود، با نیرنگ عمروبن عاص و ساده‌لوحی بخشی از سپاه امام(ع) و خیانت بخش دیگری از آن موجب شد این نبرد بدون پیروزی خاتمه یابد و امویان را در باطل خود جسورتر و گستاخ‌تر کند.
   امام علی(ع) در مورد حقوق متقابل حاکم و مردم می‌فرمایند: خداوند براي من كه وليّ امر و زمامدار شما هستم، بر شما حقي مقرر داشته و همان گونه كه مرا بر شما حقي است، شما را نيز بر من حقي است. هنگامي كه در باره حق گفت‌وگو مي شود، حق گسترده‌ترين چيزهاست و هنگام انصاف خواهي از يكديگر حق دقيق‌ترين و تنگ ميدان‌ترين امور است.
   امام تاکید می‌کنند که اساسا حق در جوامع انسانی، مقوله‌ای طرفینی است. یعنی اگر کسی بر طرف مقابل خود حقی داشته باشد، طرف مقابل نیز در مورد آن فرد نیز حقی خواهد داشت. حال اگر مردم وظیفه اطاعت از حاکم را بر‌عهده دارند، حاکم نیز دربرابر ایشان وظایفی دارد از جمله اینکه باید به عدالت بر آنها حکومت کند.
   امیرالمومنین(ع) تاکید می‌کنند که در میان حقوق الهی، بزرگ‌ترین حق، حقّ رهبر بر مردم و حق مردم بر رهبر است.
   امام علی(ع) تاکید می‌کنند که مردم اصلاح نمی‌شوند مگر اینکه طبقه حاکمه اصلاح شود و البته طبقه حاکمه نیز اصلاح نمی‌شود مگر با درستکاری و استقامت مردم!
   بی‌عدالتی حکومت در حق مردم و از سوی دیگر شورش مردم علیه حکومت را دو آفتی می‌دانند که موجب تبعات به مراتب خطرناک‌تری می‌شود. این تبعات خطرناک می‌تواند از قبیل ایجاد گسست اجتماعی، دغل‌کاری دینی، هوسبازی فراوان، تعطیل شدن احکام دین و بروز بیماری‌های روحی و روانی شود.
   امام علی (ع) بیماری دل را بی‌تفاوتی جامعه در مورد فرو گذاشتن حق‌های بزرگ و رواج باطل‌های خطرناک معرفی می‌کنند.
   امیرالمومنین(ع) با بیان یک شاخص مهم، بدترین، پست‌ترین و فرومایه‌ترین حاکمان را کسانی معرفی می‌کنند که انسان‌های نیکوکار و درست‌کردار آنها را شیفته تعریف و تملق بیابند.
   امام، خدا را سپاس می‌گویند که حب ستایش دیگران را ندارند و در عین حال تاکید می‌کنند که حتی اگر دوستدار تملق بودم به خاطر خشوعی که نزد خداوند دارم آن را رها می کردم.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون