چگونگی پایایی وفاق
اما مهم شکلگیری این وفاق نسبی نیست مهم پایایی و تداوم آن است، چراکه به قول روانشناسان مهم پیدا کردن دوست و شکلگیری یک دوستی بین دو طرف نیست بلکه مهم تداوم آن است. شرایط حاکم بر جامعه ایران از نظر داخلی و بینالمللی تداوم چنین وفاقی را طلب میکند. لذا سوال اساسی این است که چه راهکارهایی میتواند به تداوم این وفاق نسبی در جامعه کمک کند. نگارنده توجه به نکات ذیل را ازسوی نخبگان سیاسی حاکمیت کمک به تداوم این وفاق نسبی میداند: ۱- قاعدهمند شدن گروهها و جناحهای سیاسی بدینمعنا که جناحها و گروههای سیاسی تبدیل به احزاب سیاسی شناسنامهدار گردیده و در بازیهای سیاسی اصل را بر رقابت انتخاباتی و قبول قاعده بازی اکثریت و اقلیت قرار دهند. بدینمعنا که اکثریت، حقوق اقلیت را رعایت و اقلیت هم به پیروزی اکثریت باور داشته باشد؛ به زبان ساده جناحها و گروههای سیاسی جابهجایی نخبگان را در سطح حاکمیت به عنوان یک واقعیت بپذیرند. ۲- تغییر رفتار احزاب و گروههای سیاسی از بازی با حاصل جمع صفر به جمع مضاعف؛ توضیح اینکه گروهها و جناحهای سیاسی در ایران حیات خود را نه در حیات رقیب بلکه در مرگ آن میدانند. در صورت پذیرفتن اصل رعایت قاعده بازی آنوقت دیگر تلاشهایی به منظور خالصسازی و یکدستسازی معنا پیدا نمیکند و احزاب و گروههای سیاسی حیات خود را در حیات رقیب میدانند. ۳- قبول این اصل مهم ازسوی احزاب و جریانات سیاسی همراه با نمایندگان آنها که با گذشت نزدیک به پنج دهه از پیروزی انقلاب امروز در سطح جامعه میان کنشگران سیاسی اختلاف سلیقه در حوزه مسائل اجتماعی، سیاسی، فرهنگی اقتصادی و سیاست خارجی وجود دارد و این به دلیل فهم متفاوت آنها از تحولات جهانی است وجود این اختلاف سلیقه طبیعی است اما آنچه مهم است قبول این واقعیت است که در مرحله تصمیمگیری ملاک منافع ملی و نه جناحی و گروهی باشد یا به عبارت دیگر تصمیمگیران اولویت را منافع ملی و نه جناحی، قومی و محلی قرار دهند. ۴- حاکم شدن اصل گفتوگو میان نخبگان سیاسی؛ امروزه یکی از ویژگیهای حکمرانی خوب حاکم شدن منطق گفتوگو در جامعه ازیکطرف میان دولت و کنشگران سیاسی و از سوی دیگر میان خود کنشگران میباشد. بهنظر میرسد شکلگیری وفاق میان نخبگان در وهله نخست قبول اصل گفتوگو میان آنها میباشد. راهکاری که در معرفی کابینه به مجلس ازسوی دولت و نمایندگان انتخاب شد تداوم چنین رفتاری میتواند مانع از تنش و فراهمساز بستر برای همکاری میان مجلس و دولت باشد. ۵- حفظ جایگاه قانونی هر قوه؛ پیچیدگی ساخت قدرت سیاسی به همراه تفاسیر مختلف از جایگاه قوا سبب نوعی رقابت کاذب میان قوا بهخصوص میان قوه مقننه و قوه مجریه گردیده است. به عنوان مثال از یکطرف قوه مجریه و رييسجمهور دومین فرد اجرایی کشور است و ازسوی دیگر به تعبیری مجلس در راس امور است. رفتار سیاسی روسای دو قوه و پرهیز آنها از شخصیسازی سیاست میتواند نهتنها جایگاه هر قوه را حفظ کند بلکه بستر را برای تعامل و همکاری فراهم کند. ۶- تداوم نقش روسای قوا در کاهش تنش و بسترسازی برای شکلگیری وفاق؛ شخصیت و نوع رفتار ريیسجمهور در انتخاب کابینه و هنگام معرفی برای رای اعتماد در مجلس از یک طرف و نوع رفتار و کنش ریاست مجلس ازسوی دیگر بیانگر این مهم بود که روسای قوا میتوانند علیرغم حفظ جایگاه قانونی هر قوه از طریق رایزنی و دیپلماسی پنهان بستر را برای وفاق فراهم کنند. ۷- توجه به شایستهسالاری در انتصابات و پرهیز از انتصابات حزبی و فامیلی میتواند به کاهش سطح تنش و شکلگیری وفاق میان نخبگان سیاسی کمک کند. خلاصه کلام اینکه آقای پزشکیان به خوبی به این مهم آگاه گردیده است که مهمترین راهکار در مقطع کنونی برای غلبه بر مشکلات داخلی و چالشهای فراروی سیاست خارجی وجود وفاق در جامعه است، اما تحقق این مهم در وهله نخست نیازمند وجود وفاق نسبی میان نخبگان در راس حاکمیت میباشد، چراکه الناس علی دین ملوکهم. اکنون در جامعه این وفاق نسبی میان نخبگان سیاسی در سطح راس هرم شکل گرفته است که مهمترین دلیل آن کاهش سطح اختلاف سلیقه میان دولت و نمایندگان مجلس علیرغم پایگاه سیاسی متفاوت آنهاست، اما تداوم این وفاق نسبی و نهادینه شدن آن مشروط به شروطی است که از مهمترین آنها میتوان به قاعدهمند شدن رفتار جناحها و گروهها، پرهیز از رفتار حذفی ازسوی گروهها و نخبگان سیاسی، تداوم نقش روسای قوا در تداوم بسترسازی برای وفاق، حاکم بودن اصل گفتوگو و شفافیت میان نخبگان سیاسی حاضر در سطوح مختلف تصمیمگیری همراه با قبول پذیرش اختلاف سلیقه، حق حیات رقیب و پرهیز از شخصیسازی سیاست ازسوی آنان همراه با حمایت نهادهای حاکمیتی از آن میباشد.