نگاهي به نمايشگاه گروهي نقاشي «در كوچه باد ميآيد»
صبور، سنگين، سرگردان
سارا كريمان
گالري نگر تا بيست و ششم شهريور ۱۴۰۳ ميزبان نمايشگاهي است از آثار نقاشي سيزده هنرمند به نمايشگاهگرداني سعيد باباوند با عنوان «در كوچه باد ميآيد.». عنوان اين نمايشگاه برگرفته از مهمترين سروده فروغ فرخزاد «ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد» و موضوع آثار قابهايي از نسبت انسان امروزي با خيابان است. خيابان نه جزيي از اركان كه مهمترين ركن زندگي شهرنشيني است. شهر مجموعهاي از قواعد و شرايط است كه زيست آن را متمايز از مجموعههاي زيستي ديگر مانند روستا ميكند. شايد بتوان اينگونه گفت كه همين تمايز شهر را ميسازد. بر اساس نام، اين گذرگاه بايد پيوسته به آب و آباداني باشد كما اينكه خيآبان واژهاي متضاد از بيآبان است. قاعدتا بدون بنبست و نتيجتا نامتناهي يا متناهي به نام و نه ديوار. خيابان مجمعي از وفاق و اضداد در نمايي از تجمع و پراكندگي است. كيريتور نمايشگاه در بيانيه آن آورده «انسان مدرن و خيابان توامان والد و مولود يكديگرند» تعريفي عميق از مفهوم زيستن در دوران مدرن. ساختارهاي اجتماعي و سياسي به تمامي از خيابان بر ميآيند و در صورت ناكارآمدي در خيابان حل و فصل ميشوند با خشونت و به ندرت آرامش، زيرا خيابان براي گذاري سريعتر و سهلتر ساخته و اجرا و اركان گرفته. شهري كه خيابانش انسانزدايي ميشود از زندگي تهي و انساني كه از خيابان دور ميافتد سنگين و سرگردان. با اين همه خيابان راهحلي نهايي و پس از آن دوباره راهحل نهايي است كه تنها ميتوان آن را مدتي مهار يا به تعويق انداخت. براي مدتي ميتوان آب خيابان را آلوده يا قطع و درختانش را ريشهكن كرد، اما خيابان ناگزير و مداوم از انسان زاييده ميشود و حس حيات ميدهد. آنچنان كه اين گذرگاه مجموعهاي از خوشي و ناخوشي، زشتي و زيبايي، آرزو و نوستالژي است. تنوع موضوعي در انتخاب آثار راهيافته به اين نمايشگاه، نگاه به نسبت جامعي از زيست مدرن در فضاي شهري به خصوص نقاط نام آشناي شهر تهران را تصوير ميكند. مشتريان بقاليهاي قديمي و مسافراني كه با ميدان آزادي عكس يادگاري ميگيرند در نسبتي زيستي با جوانان امروزي نشسته در كافهها و مجتمع زير پل احتمالا كالج دارند و همچنين بيخانمانها و پلخوابها. نماي تحقيرآميز معماري مدرن نسبتي دارد با ازدحام جمعيت در پيادهروهاي سبزه ميدان و سردر دانشگاه تهران. پس خيابان همانگونه كه به زندگي ميخواند به زباني ديگر از آن ميراند و اين همه زيست در قرن اخير است كه نميدانيم تا كجا كش ميآيد و كجا گسسته ميشود. در آثار زهرا اميريگانه لحظاتي تكرارپذير از زندگي در خيابان را ميبينيم يا ساختمانهايي كهنه كه غرق سيلاب شدهاند. ابراهيم برفرازي زندگي زير پوست را نشان ميدهد، خاكستري زيست بيخانمانها.مهدي چيتسازها نماهايي از معابر را به تصوير كشيده است كه عناصر نامتجانس در معماري شهري را با رنگهايي آرام و خاكستري نمايان ميكند. در آثار ساير هنرمندان اين نمايشگاه ازجمله مهسا شمشيان، سحر صالحي، مائده طاهري، ماني غلامي، فريبا فرقداني، سيما كهكي، ندا مرادينظري، ابوالفضل رفيعي، محمود باجلان هر كدام از منظري حسي حقيقت عيني را از خيابان به تصوير كشيدهاند. «اين كيست اين كسي كه روي جاده ابديت/ به سوي لحظه توحيد ميرود/ و ساعت هميشگيش را/ با منطق رياضي تفريقها و تفرقهها كوك ميكند/ اين كيست اين كسي كه بانگ خروسان را/ آغاز قلب روز نميداند/ آغاز بوي ناشتايي ميداند/ اين كيست اين كسي كه تاج عشق به سر دارد...»