چر ا بايد همچنان از پزشكيان حمايت كرد؟
همانها كه در ستادهاي انتخاباتي فعاليت داشتهاند، ميتينگ دادهاند، راي جمع كردهاند، كليپ ساختهاند، در فضاي مجازي جنگيدهاند و خلاصه هرآنچه در توان داشتهاند به ميدان آوردهاند. دال مركزي انتقادات اين گروه، نادرست خواندن بعضي انتصابات يا واگذاري پستها به افراد بيتفاوت در انتخابات، كند بودن سرعت دولت، ادامه سياستهاي دولت پيشين و... است.
گروه سوم، هم سياسيونند؛ هم شهروندان سياسي و غيرسياسي؛ هم اصلاحطلب، هم اصولگرا؛ هم شركتكننده در انتخابات، هم قهر با صندوق راي... اما وجه مشتركشان زمين ماندن مطالبات است. اعتراض به ادامه يافتن فيلترينگ، انتقاد از بيعملي درباره لغو تحريمها و قصه FATF، همسان نشدن حقوق بازنشستگان و... بخشي از خواستههاي آنهاست.
به نظر ميآيد با گروه اول نميتوان سخني گفت.آنها چكشي در دست دارند و عقلشان نه در سر،كه در بازویشان است.
گروه دوم اما با همه توقعاتشان - كه بجا هم هست- بايد توجيه شوند و موانع موجود را برايشان تشريح كرد. هرچند ممكن است كاملا قانع نشوند اما بايد اميدوارشان ساخت.
گروه سوم و نيز گروه دوم را بايد با استدلال پاي حمايت از پزشكيان نگه داشت. يك گزاره كاملا روشن . پايه آن استدلال است كه تحليل كنند چرا نظام به روي كار آمدن فردي چون پزشكيان تن داد؟ مگر قاليباف و جليلي و زاكاني و قاضيزاده هاشمي، هركدامشان نميتوانستند جايگزين خوبي براي شهيد رييسي باشند؟ خيلي راحت، يكي از آنها در انتخاباتي با مشاركت 20تا30درصدي رييسجمهور ميشد و خلاص. اما چرا خرد و تدبير نظام جمهوري اسلامي، آن روش را به منزله شكست كشور و از بين رفتن سرمايه اجتماعي دولت دانست و در رفتاري بسيار سريع (در حدفاصل زمستان1402 تا تابستان 1403) ورق را برگرداند؟ دليل اين كنش هرچه بود، هماكنون نيز توجيه كامل براي تداوم حمايت از مسعود پزشكيان هست. نظام سياسي ايران به تدريج دريافته چگونه ميتواند از بحرانها فرصت سازد. واقعيت آن است سه بحران ۹۶، ۹۸ و ۱۴۰۱ ضربات خردكنندهاي بر نظام سياسي ايران وارد كرد.نيروهاي سياسي درون نظام اعم از اصولگرا و اصلاحطلب را از اثرگذاري انداخت. انتخاب رييسي وضعيت را نه تنها بهبود نبخشيد بلكه سطح بحران در حوزه مديريت را تشديد كرد. نظام سياسي شايد در ابتدا فكر ميكرد با تكيه بر استراتژي«خالصسازي» بتواند به اهداف خويش دست يابد. تشكيل دولتي ايدئولوژيك و استفاده از نيروهاي جوان انقلابي!
اما تفاوتي معنادار ميان جوانان انقلابي پس از ۵۷ و اين جوانان گلخانهاي وجود داشت. آنها نه تنها تهي از تخصص بودند بلكه در تراز انقلابيون مخلص هم قرار نميگرفتند. حتي اگر در اخلاصشان نميشد ترديد كرد! در دانايي و اثرگذاريشان بايد تشكيك ميكرديد. نمونههايي از جنس عبدالملكيها كه به نمونهاي از خيالبافان شبيه بود. آنها حتي به ديگر سران قواي كشور از جمله جنابان اژهاي و قاليباف هم بياعتماد بودند. به نظر حتي به اركان اصلي كشور هم بياعتماد باشند؛ فقط زمان آن را نامناسب ديدند. اين دسته از جوانان انقلابي نيروهاي گلخانهاي بودند كه با انواع و اقسام آلودگيها آميخته شدند. تجلي آن كلام هگل كه درباره تاريخ گفته بود. اگر جوانان عصر خميني چنان درخشيدند، علتش در صداقت و باور خالص آنها و عصر انقلاب بود. چيزي كه كرين برينتون از آن با معجزه انقلابها ياد كرده است. اين گروه اما چهره كمدي آنها بودند. بديهي است خرد حاكم بر نظام سياسي دريافت آنها جز خسارت نتيجهاي ندارند. لذا انتخاب پزشكيان يك ضرورت و اجماع بينالطرفيني ارزيابي ميشود. او ميتواند دريچههاي بسته شده را بگشايد. ميانه خطي راه برود كه هم اصولگرايان اصيل را راضي كند و هم اصلاحطلبان عملگرا را. هم نمادي از ميانهروي باشد هم مديري هماهنگ با رهبري. اما ميتواند نقطه التقاي اين دو جريان تضعيف شده باشد. يعني هم راي ناطق را داشته باشد هم راي خاتمي را. از آن مهمتر اينكه سپاه پاسداران و بيت رهبري را از سلامت و صداقت خود مطمئن گرداند. چنين روشي موجب ميشود كه حاكميت هم اختيار مذاكرات بينالمللي را بدهد هم اعتماد كند و قلبش نلرزد. هم شهادت طلب باشد هم صلح طلب. اما اين همه راه نيست. او بيش از اينكه نماد اين تعامل باشد بايد متوجه اين حقيقت باشد، موتور پويا و موثر او تنها با تكيه بر نمايندگي مطالبات اجتماعي چه در ميان كساني كه به او راي دادهاند و چه كساني كه ميتوانستند به او راي بدهند اما ترديد كردند ميتواند اثرگذار و تحولآفرين باشد. عدول از اين خط ميانه و تعادل خيلي زود او را بياثر خواهد كرد.آنگاه است كه ائتلافي آشكار وپنهان عليه او شكل خواهد گرفت. دير يا زود بودن اين امر به چگونگي تعامل وي مربوط است .