مطالعه تطبيقي ايران و مصر
محمود فاضلي
كتاب «مطالعه تطبيقي ايران و مصر» نوشته «كامران گشنيزجاني» كه از سوي انتشارات كوير به چاپ رسيده، ميكوشد چرايي و چگونگي پيروزي اسلامگرايان در انقلاب ايران و شكست آنها در انقلاب مصر را در چارچوبي تطبيقي توضيح دهد.
«چرا انقلاب ايران ماهيتي اسلامي پيدا كرد؟» يا «چرا و چگونه روحانيت به رهبري انقلاب اسلامي رسيد؟» اين پرسشها نمونههايي از سوالاتي هستند كه بسياري بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ايران از خود و ديگران پرسيدهاند. در مقابل، پرسشي كه پس از فرونشستن گرد و غبار انقلاب مصر، اذهان را به خود مشغول كرد از اين قرار بود كه چرا اخوانالمسلمين شكست خورد؟ به بيان ديگر در ايران با وجود آنكه در دهههاي منتهي به انقلاب اسلامي 1357 جنبش اسلامگراي گستردهاي شكل نگرفته بود، آيتالله خميني و روحانيون مبارز توانستند رهبري اتحاد ناهمگوني از گروههاي سياسي اجتماعي را به دست بگيرند و نظامي اسلامي را بنيان نهند.
از سوي ديگر اگر چه اخوانالمسلمين موفق شده بود وسيعترين جنبش اسلامي قرن بيستم را در مصر ايجاد كند، اما هيچگاه نتوانست در برهه انقلاب 2013-2011 در مقام رهبري گروههاي سياسي گوناگون قرار بگيرد.
اين كتاب شامل سه بخش اصلي و يك بخش نتيجهگيري است. بخش اول، ضمن توضيح دقيقتر پرسش اصلي كتاب، به بررسي انتقادي پژوهشهايي ميپردازد كه تاكنون به توضيح فرجام جنبشهاي اسلامگرا در انقلابهاي ايران يا مصر اختصاص داشتهاند. افزون بر اين، در اين بخش مدل مفهومي كتاب بهطور مختصر شرح داده ميشود.
فصل دوم به ريشههاي تاريخي جنبشهاي اسلامگرا، رابطه آنها با دولت و ساير كنشگران ديني و شرايط عيني و ذهني ايران و مصر در آستانه انقلاب اختصاص دارد. بهطور مشخص، فصل دوم كتاب مناسبات بين دولت، روحانيت و كنشگران ديني-سياسي غير روحاني در مصر را پوشش ميدهند.
فصل سوم به بررسي موضوعاتي همچون «دولت، روحانيت و كنشگران ديني-سياسي غير روحاني در مصر» پرداخته است. در بخش چهارم كه «ايران و مصر در آستانه انقلاب» نام گرفته و بررسي نيروهاي مسلح و دولت، نيروهاي مسلح در آستانه انقلاب، سكولاريسم در ايران و مصر و فضاي ذهني مصر در آستانه انقلاب 2011 مورد بررسي قرار گرفته است.
فصل چهارم نيز ضمن بهرهگيري از بررسيهاي دو فصل قبلي، تحليلي تطبيقي از تفاوتهاي مهم بين موقعيت جنبشهاي اسلامگرا در ايران و مصر در آستانه برهه انقلاب ارايه داده است. فصل پنجم برهه انقلابي در ايران و چگونگي مسلط شدن آيتالله خميني و روحانيان مبارز بر اين برهه را با تمركز بر نگاه سازمانهاي سياسي حاضر در صحنه انقلاب نشان خواهد داد و فصل ششم تحولاتي را بررسي ميكند كه بيانگر ناتواني اخوانالمسلمين در مسلط شدن بر برهه انقلابي مصر هستند. در فصل هفتم به بررسي تفاوتهاي بين برهههاي انقلابي در اين دو كشور و عوامل موثر بر شكلگيري مسيرهاي متفاوت جنبشهاي اسلامگرا در آنها پرداخته ميشود. در پايان كتاب نيز در بخش نهايي خلاصهاي از نتايج اصلي پژوهش حاضر ارايه خواهد شد.
اين كتاب 384 صفحهاي به دنبال فراهم كردن پاسخي جامع به چرايي و چگونگي پيروزي جنبش اسلامگرا در انقلاب ايران يا عكس آن در مصر نيست و اصولا چنين پاسخي را هم در چارچوب محدوديتهاي يك پژوهش ممكن نميداند. اين كتاب كوشش محدودي است براي آنكه به وجوهي از اين مساله بپردازد كه تاكنون كمتر مورد توجه قرار گرفته و از اين طريق، به فهم كاملتر چرايي و چگونگي پيروزي اسلامگرايان در انقلاب ايران و شكست آنها در انقلاب مصر كمك ميكند.
گذشته از عواملي كه از نگاه نگارنده به دور ماندهاند، عوامل مختلفي وجود دارند كه اين پژوهش آگاهانه از بررسي آنها اجتناب كرده است. براي نمونه، نقش امريكا در تحولات برهههاي انقلابي مورد مطالعه قرار نگرفتهاند. اين تصميم ناظر به محدودتر كردن دامنه پژوهش بوده و هم بر اين واقعيت استوار بوده كه عملكرد اين كشور در نگاهي تطبيقي تفاوت معناداري در مسير و سرنوشت اسلامگرايان ايجاد نكرده است. براي نمونهاي ديگر، در بررسي برهه انقلابي در ايران سازمان مجاهدين خلق كنار گذاشته شده كه عمدتا ناشي از عدم دسترسي نگارنده به منابع دست اول در اين زمينه بوده است. نگارنده در پايان اميدوار است كه مطالعات بعدي ناگفتههاي اين تحقيق را هر چه بيشتر بر زبان آورده و موجب فهم بيشتر ما از چرايي و چگونگي مسلط شدن يا نشدن جريان اسلامگرا
بر تحولات انقلابي شود.