آبجي از خدا كه پنهان نيست از شما چه پنهان تلويزيون ايران رو دوست ندارم، براي اينكه هر شبكهاي كه ميگيرم آدمهاي تكراري ميبينم، افرادي كه فقط خودشيريني ميكنند.
آبجي اصلا آدمها كه هيچ، برنامهها و سريالها رو هم دوست ندارم؛ همه شبكهها سريالهاي تكراري ميدن؟ آخه لامصب چرا چهارتا كار به دردبخور نميسازين؟ آخه شما بايد جوابگوي پول بيتالمال باشين. آبجي آنقدر سريال مختارنامه پخش كردن كه من راه كوفه رو ياد گرفتم، آنقدر پايتخت پخش كردن كه لهجه مازندراني ياد گرفتم. در نتيجه چي؟ صدا و سيما نميبينم، اگر هم ببينم خيلي كم. اينم بنويس آبجي كه يادش بخير اون زمانها كه عيد سريال پايتخت پخش ميشد ظرف ميوه و سيميشكه جلوي خودم ميذاشتم تا از جلوي تلويزيون جُم نخورم اما الان جلوي تلويزيون خوابم ميبره... مخلص شما هم هستم و ببخش پرحرفي كردم.
اين صحبتهاي آقا رضا 65 ساله راننده تاكسي بود كه وقتي از او سوال پرسيدم چقدر برنامههاي تلويزيون ايران را ميبينيد؟ اصلا تلويزيون ميبینيد؟ دل پري از او اوضاع داشت؛ از او تشكر كردم و قول دادم صحبتهايش را حتما بنويسم. از تاكسي پياده ميشوم و وارد خيابان فرشته ميشوم.
به تازگي رييس صدا و سيما گفته مخاطبان رسانه ملي بالاي 70درصد هستند! با خودم ميگويم واقعا 70درصد مردم ايران تلويزيون و برنامههايش را ميبينند؟ اين 70درصد چه برنامههايي را ميبينند؟
واقعا علاقهاي به تلويزيون ندارم
فاطمه 30 ساله خانم چادري درحالي كه دست دختر سه سالهاش را محكم گرفته در خيابان فرشته توجهم را جلب ميكند، او ميگويد: تا قبل از اينكه النا، دخترم به دنيا بيايد اصلا تلويزيون نگاه نميكردم، نه من و نه همسرم علاقهاي به تماشاي برنامهها و اخبار تلويزيون نداشتيم. از آنجايي كه روانپزشك هستم، ميدانم تماشاي برنامه هاي تلويزيون نه تنها حاصلي ندارد كه زياد و پيوسته اصلا خوب نيست، خصوصا كه در حال حاضر اصلا اخبار مناسبي مخابره نميشود و مدام شاهد اتفاقات تلخ در كشور و منطقه هستيم.
با لبخند به صحبتهايش ادامه ميدهد، چند روز پيش صبح از خواب بيدار شدم؛ مادرم زنگ زد كه از حمله اسراييل به ايران خبر داري؟ گفتم نه... ميخواهم بگويم تا اين اندازه بيخبرم. ولي از وقتي دخترم به دنيا آمده گاهي شبكه پويا به همراه او نگاه ميكنيم.
از او ميپرسم كنجکاو مسائل كشور نيستيد؟ اخبار را از كجا دنبال ميكنيد؟
دست دخترش را رها كرده اما نگاهش دنبالش است تا به خيابان نرود، ميگويد: چند كانال در تلگرام دارم، نگاه ميكنم و كافي است.
اصلا تلويزيون نميبينم
دخترم، خانم، بانو، ليدي، بزرگوار، عرض كردم خدمتتون ما اصلا تلويزيون نداريم! از او ميپرسم مگر ميشود؟ پس اتفاقات كشور را از كجا دنبال ميكنيد؟ به من نگاه ميكند: كشور مسوول دارد، اتفاقات به مسوولان مربوط است نه من. اخبار و موضوعات برايم اهميتي ندارد و اصلا هم اخبار دنبال نميكنم. يعني اعصابش را ندارم. هر روز صبح با يك نگراني از خواب بيدار ميشويم آخر اينكه نشد. در نتيجه تلويزيون به معناي سنتي در خانهمان نداريم و شبكههاي ايران را نميبينيم. البته پرده سينماي خانگي بزرگی داريم كه با خانواده فيلمها و سريالهاي روز ميبينيم. سكوت ميكنم با لبخند به من ميگويد: حالا اگر اجازه بدهيد بروم به كارم برسم.
آقاي رضايي مرد ميانسال مهرباني بود كه جلوي در نانوايي يكي از خيابانهاي فرشته با او همصحبت شدم، عجله داشت و از آنجايي كه چهره موجه و موقري داشت، تلاش كردم با او گفتوگو كنم. وقتي از كنارش رد ميشوم به صحبتهايش فكر ميكنم و به اينكه ميگويد هر روز اخبار نگرانكننده ميشنويم.
از عرض خياباني در ولنجك ميگذرم، چشمم به دخترخانم جواني كه در ايستگاه اتوبوس نشسته ميافتد؛ طناز دانشجوي رشته مكانيك ميگويد: اصلا در خانه ما تلويزيون روشن نميشود ما اصلا برنامههاي تلويزيون نگاه نميكنيم. اخبار و برنامههاي تلويزيون غمناك و اعصاب خردكن است؛ ما كه نگاه نميكنيم. به او ميگويم فوتبال چطور؟ ميخندد و ميگويد: خوشبختانه خانوادگي علاقهاي به فوتبال هم نداريم.
10 سال است كه تلويزيون نميبينيم
ليلا 40 ساله كارمند شركت خصوصي ساكن خيابان پاسداران ميگويد: مدتهاست تلويزيون نميبينم و برنامهها و سريالهاي تلويزيون برايم جذابيتي ندارد. اگر هم بخواهم خبري يا نكتهاي را پيگيري كنم از گوشي و كانالهاي خبري ميخوانم. تلويزيون همه چيز را سانسور ميكند و همين نكته باعث ميشود تمايلي به تماشاي برنامههايش نداشته باشم. در خانه ما مادر و پدرم به صورت محدود شايد براي اخبار تلويزيون را روشن كنند و لحظاتي تلويزيون ببينند وگرنه بیشتر روزها تلويزيون در خانه ما خاموش است و ما سمت تلويزيون نميرويم. به عنوان مثال زماني كه هليكوپتر آقاي رييسي سقوط كرده بود كه خيلي حادثه مهمي بود من باز كانالهاي خبري تلگرام را به تلويزيون ترجيح ميدادم و اصلا از تلويزيون خبرها را دنبال نميكردم.
وقت براي تلويزيون نميگذارم
ستاره ۴۶ ساله را در مركز خريد ايرانمال ميبينم، اشتياق زيادي براي خريد دارد و به مغازهها نگاه ميكند، در ضمن با من هم گفتوگو ميكند، ميگويد: بدون تعارف به هيچ عنوان مخاطب تلويزيون نيستم. اصلا تلويزيون در خانه من روشن نميشود مگر لحظات محدودي كه آن هم بيشتر رسانههاي خارجي يا به ندرت تلويزيون ايران را ببينم. تلويزيون ايران كه برنامه و سريال خوبي نداره... از سريالهاي ماهواره هم خوشم نمياد... بيبيسي و اينترنشنال هم فقط اضطرابم رو زياد ميكنه... تمام اطلاعاتم رو از طريق گوشي به دست ميارم، هر اتفاقي در ايران يا ديگر كشورها بيفتد در گوشي ميبينم يا از تویيتر سرچ ميكنم يا كانالهاي تلگرامي و اينستاگرام به وفور ميذارن. سريال و فيلم هم بخواهم ببينم از گوشي موبايل. وقت براي تلويزيون اصلا نميذارم.
ساناز 35 ساله را در همان حوالي ميبينم؛ با همسرش قدم ميزنند، ميگويد: قديمتر سريالها را نگاه ميكردم. از او ميپرسم قديمتر يعني چه زماني؟ ميگويد: سالهايي كه مهران مديري، رامبد جوان و كمدينها در تلويزيون برنامه داشتند آن زمان خيلي كم و به ندرت تلويزيون ميديدم، اما حالا مدتي است كه اصلا نگاه نميكنم. به او ميگويم چرا نگاه نميكني؟ ميگويد: تلويزيون برنامهاي ندارد، براي چه برنامهاي وقت بگذارم؟ به صحبتش ادامه ميدهد: ولي مادر و پدرم چرا نگاه ميكنند. آيفيلم و شبكه خبر را ميبيينند. البته مادرم سريالهاي ماهوارهاي هم ميبيند.
چرا تلويزيون برنامه طنز خوب ندارد؟
سوار اتوبوس ميشوم با فاطمه دانشجوي 27 ساله سر صحبت را باز ميكنم. با موبايلش ور ميرود و ميگويد: ما نازيآباد زندگي ميكنيم، خودم به شخصه خيلي كم تلويزيون نگاه ميكنم؛ براي اينكه وقت ندارم فقط شبها گاهي كنار خانواده برنامهها را ميبينيم. اما پدر و مادرم در طول روز برنامههاي تلويزيون ميبينند.
او به صحبتهايش ادامه ميدهد: خانم چه خوب كه با شما صحبت كردم، پرسشي از شما دارم؛ چرا تلويزيون مدتهاست برنامه طنز هر شبي خوب ندارد؟ قبلا شبها سريالهاي شاد پخش ميشد ولي مدتهاست كه برنامهها و سريالهاي شاد قابل توجهي ندارد. چرا؟ كمي با هم صحبت ميكنيم و با لبخند به او ميگويم: حتما پرسش شما را مطرح ميكنم.
ما كم تلويزيون ميبينيم
مينا 45 ساله و مديرعامل يك شركت بزرگ در خيابان سهروردي ميگويد: من فقط گاهي آيفيلم ميبينم؛ سريالهاي قديمي برایم خاطرهانگيز هستند و اصلا برنامههاي روز و اخبار را پيگيري نميكنم. ماهواره نميبينم، اما شبكههاي خبري دنيا را در گوشي همراه دارم و چك ميكنم. اين رو هم بگویم بعضي سريالهاي ايراني را تو پلتفرمها ميبينم.
از مينا ميپرسم همسر و فرزندانتان چطور؟ فقط يك پسر دارم؛ علي پسرم یکی از پلتفرم های داخلی را زياد ميبيند. فيلم و سريال ايراني و خارجي همه را از همين پلتفرم ميبيند. آيفيلم هم برايش جذاب است، تكرار سريال پايتخت و سريالهاي طنز را هم دوست دارد.
اما همسرم اصلا تلويزيون و پلتفرم نميبيند، ماهواره هم نميبيند، اما سريالها و فيلمهاي خارجي را ميبيند، شبكههاي خبري خارجي را در گوشي دنبال ميكند. سالي يكي، دو بار هم سينما ميرود.
الهه با پسرش از مدرسه بيرون ميآيد، ميگويد: تلويزيون در خانه ما روشن است اما ايران را نميبينيم. پسرم بسيار برنامهها و سريالهاي پلتفرمها را ميبيند يا شبكههاي ماهوارهاي، اما خودم اصلا علاقهاي به برنامههاي تلويزيون ايران ندارم. ماهواره بعضي وقتها نگاه ميكنيم. شوهرم خيلي خيلي سريال و فيلم دوست دارد اما از گوشي ميبيند. سالهاي دور برنامههاي تلويزيون طراوت و تازگي داشت.
تلويزيون ايران را نميبينيم
فرشته 42 ساله كارمند و ساكن منيريه ميگويد: تلويزيون در خانه ما هميشه روشن است اما ايران نگاه نميكنيم، من و خانوادهام سريالهاي تركيهاي ميبينيم، البته نه خانواده ما حتي دوستان و آشنايان هم تلويزيون ايران نگاه نميكنند. همه مخاطب سريالهاي تركيهاي هستيم. از او ميپرسم سريالهاي تركيه كيفيت دارد؟ در جوابم ميگويد: اينكه حقايق را ميگويند دوست دارم؛ طلاق، رابطههاي نامشروع و... را به درستي نشان ميدهند، اما در ايران روي همه چيز سرپوش ميگذارند. اينها متاسفانه واقعيات جوامع امروزي هستند كه سريالهاي تركيهاي اين واقعيات را ميگويند و در عين حال نوعي فرهنگسازي پنهان در اين سريالها وجود دارد. يعني ما حقايق را ميبينيم و از آنها درس ميگيريم. درمقابل احترام به بزرگترها بهخصوص پدر و مادرو احترام به حقوق زنان و دينباوري و... هم ديده ميشود. نكته ديگر اين سريالها، ديالوگهاي خوبي است كه بين بازيگران
رد و بدل ميشود. حرفها و نكاتي كه بازيگران ميگويند جذاب وآموزنده است. هرچند بدآموزيهايي هم دارد، اما به هر حال حسنش از بديهايش بيشتر است، سرگرمكننده است، اما سريالهاي ايراني ديالوگهاي جذابي ندارند و قصهها هم اصلا دوستداشتني نيستند.
فرشته در ادامه با لبخند ميگويد: از طرفي تلويزيون ايران برنامهاي ندارد كه ببينيم. وقتي نگاه ميكنيم اعصابمان خرد ميشود، امروز دقايقي تلويزيون روشن كردم تصاوير كشت و كشتار از كشورهاي ديگر پخش كرد؛ خواهرزادهام باردار است، ديدم که ناراحت شد، بلافاصله خاموش كردم. به همين دليل ما معمولا برنامههاي ايراني نميبينيم.
آقاي پزشكيان! وعدههايتان فراموش نشود؟
براي رسيدن به مقصدم دوباره سوار تاكسي ميشوم. چهره راننده كه شبيه ساواكيهاي قبل از انقلاب است مرا ترغيب به گفتوگو ميكند. با خنده ميگويد: نه خانم من ساواكي قبل از انقلاب نبودم، اتفاقا از آدمهايي بودم كه براي اين انقلاب زحمت كشيدم، من نامه امامخميني را از قم به تهران آوردم، اما واقعيت اين است كه وقت تلويزيون تماشا كردن ندارم، مدام كار ميكنم تا بتوانم خرج و درآمد خانه را تهيه كنم. اصلا علاقه به تلويزيون ايران ندارم حتي شبكههاي ماهوارهاي و خارج را هم نميبينم. همه دنبال منافع خودشان هستند. به آقاي پزشكيان راي داديم كه اوضاع بهتر شود، سالها بود راي نداده بودم اما به خاطر آقاي پزشكيان راي دادم اما نميدانم چرا براي مردم كاري نميكند؟ خانم از جانب من بنويس آقاي پزشكيان قول و قرارتان با مردم را فراموش نكنيد؛ گراني بيداد ميكند، خانم بنويس آقاي پزشكيان از گرانيها خبر داريد؟! پس چه شد؟
از او تشكر ميكنم و ميخواهم از تاكسي پياده شوم. در تاريكي شب به صورتم نگاه ميكند و ميگويد: خانم تو رو خدا اين را از جانب من بنويس كه از كارگرهاي تامين اجتماعي حمايت كنند، اين وعدههايي كه ميدن همه براي كارمندهاي تامين اجتماعي است نه كارگرهاي تامين اجتماعي.
شما بگو چرا تلويزيون نگاه كنم؟
از پشت شيشههاي كتابفروشي به كتابها نگاه ميكند. انگار دنبال كتاب خاصي ميگردد؛ من هم با او به كتابها نگاه ميكنم. بيشتر كتابها در حوزه انديشههاي فلسفي و علوم انساني است. به قيافهاش ميآيد كه استاد دانشگاه باشد. وقتي سوالم را از او ميپرسم در جوابم ميگويد: بله در رشته مطالعات علوم انساني تدريس ميكنم. اما در جواب شما بايد بگويم كه صدا وسيما اصلا نگاه نميكنم، ماهواره داريم و اغلب برنامهها و اخبار را از ماهواره دنبال ميكنم. از او درباره چرايي نگاه نكردن تلويزيون ميپرسم كه او با طرح پرسش اينكه چرا بايد برنامهها را ببينم؟ اين گونه توضيح ميدهد: «صدا و سيماي ايران را نميبينم چون سانسور در برنامهها و اخبارش زياد است. برنامههايش سياستزده است؛ مطالب مذهبي مطابق با ديدگاه خودشان و كاملا يكسويهاي را پخش ميكنند. برنامههايش اغلب تكراري و بيكيفيت است. برنامههاي جديد و سريالهاي جديدي هم كه پخش ميكنند، ساختار درستي ندارد. مجموع اين عوامل باعث ميشود كه رغبتي به تماشاي برنامههاي صدا و سيما نداشته باشم و اصلا نبينم. به اين قسمت از صحبتش كه ميرسد بند كيف روي دوشش را كمي جابهجا ميكند و بعد ميگويد: با اين حال زمانهايي هم هست كه تلويزيون ميبينم. آن هم زماني است كه خانه پدر و مادرم مهمان هستم و آنجا ناچارم حرص بخورم و صدا و سيما را ببينم چون چارهاي نيست! ولي تلاش ميكنم با خودم فيلم ببرم و با آنها به تماشاي فيلم بنشينيم.
آرميتا دختر جوان با استايل و پوشش خاص ماشينش را كنار خيابان پارك ميكند و درحال پياده شدن است كه با سوال من مواجه ميشود؛ عينك را از روي چشمهايش برميدارد تا صورت مرا واضح ببيند و بعد در جواب پرسشم ميگويد: من اصلا تلويزيون نگاه نميكنم، حتي ماهواره هم نميبينم. اگر خانواده خانه نباشند بعضي وقتها يك هفته سراغ تلويزيون نميروم. همه آنچه ميخواهم ببينم را از گوشي موبايل ميبينم. حتي سريال و فيلم هم با گوشي ميبينم. از همين رو ميتوانم در وهله اول بگويم كه اصلا مخاطب تلويزيون نيستم. در وهله دوم اگر براي برنامه خاصي تلويزيون را روشن كنم براي برنامه ماهواره، يا پلتفرمهاست و به ندرت صدا و سيما ميبينم مگر فيلمهاي سينمايي قديمي. واقعا مخاطب برنامههاي صداوسيما نيستم. اصلا شما به عنوان خبرنگار به من بگوييد برنامه خوبي از تلويزيون ايران پخش ميشود؟
از سر شهرآرا رد ميشوم با خانمي مواجه ميشوم كه از طول خيابان گذر ميكند؛ سوالم را از او ميپرسم. انگار خوشش نيامده باشد، اخمي ميكند و ميگويد: من صدا و سيما نميبينم. به او ميگويم اطلاعاتتان را از كجا پیدا ميكنيد؟ با اخم از كنارم رد ميشود و گوشي دستش را بالا ميآورد ميگويد: فقط با گوشي!
در همين حال پيرمردي را ميبينم؛ به نظر ميرسد 60 سالي داشته باشد. وقتي به صورتش خيره ميشوم از تندي نگاهش كمي ميترسم، عقبتر از او ميايستم و سوالم را ميپرسم. او به من نزديك ميشود و من قدم به عقب ميگذارم. با صداي كلفتي به من ميگويد: تلويزيون نميبينم؛ فرمايشي داشتيد؟ براي او توضيح ميدهم كه خبرنگارم و روزنامه اعتماد ميخواهد نظر مردم را بپرسد كه چقدر تلويزيون ميبينند. با لحن محكمي كه انگار بخواهد زير گوشم بزند ميگويد: خانم من روزنامه شما را دوست دارم، ولي اصلا تلويزيون نميبینم. از اينترنت خبرها را ميبينم. لبخند ميزنم و نفس ميكشم. به حرفهايش گوش ميدهم، لبخندي بر پهناي صورتش مينشيند و ميگويد: از من ترسيدي؟ ميگويم: نه فقط نميخواستم وقت شما را بگيرم. ميخندد و بدون خداحافظي رد ميشود. زير لب ميگويد: از دست شما جوانها...
تنهايي روي صندلي پارك زير سايه درخت نشسته؛ به آرامي كنارش مينشينم. آقاي دلجو 67 ساله بازنشسته شهرداري است. ميگويد: خانم مدتهاست تلويزيون نميبينم. از او علتش را ميپرسم، ميگويد: اعصاب ندارم، خبرها منفي است، نه داخل و نه خارج. هيچ كدام شبكهها را نگاه نميكنم. اميدوارم بتواني بنويسي ولي همه خبرها دروغ است چرا نگاه كنم؟ ديگر سلامتي ندارم.
از خيابان حافظ ميگذرم؛ براي كاري وارد بانك ميشوم. در فرصتي كه دست داد با آقايي كه در حال پر كردن فرم بانكي است مشغول صحبت ميشوم. ميگويد: ما تلويزيون ميبينيم. در واقع ناچاريم، تفريحي نداريم، شبها كه از كار خسته به منزل ميروم پاي تلويزيون دراز ميكشم و از اين كانال به كانال ديگر دنبال برنامه خوب ميگردم. ولي متاسفانه برنامه خوبي ندارد. ولي دم شبكه آيفيلم گرم، شبكهاي خوب و سرگرمكننده است.
رفتار نادرست تلويزيون
با سودابه 40 ساله كه در انتظار نوبتش است سوالم را مطرح ميكنم، ميگويد: اين را بنويسيد و به مسوولان تلويزيون گوشزد كنيد كه آنها مدتهاست تلويزيون رسالت خود را فراموش كردهاند. پول بيتالمال را استفاده ميكنند كه براي مردم فيلم و سريال خوب بسازند، بايد مردم را راضي نگه دارند. نه اينكه قشري برخورد كنند و فقط يك سلايق خاص را پوشش بدهند. نه خانم من اصلا از برخورد نادرست تلويزيون درقبال آدمها خوشم نميآيد و تلويزيون ايران را نميبينم. انگار كه براي توجه يك عده خاص كار ميكنند. البته هر از گاهي برنامههاي خوبي دارند، خودشان خودشان را در برنامه شيوه نقد ميكنند ولي به نقد خودشان هم توجه نميكنند. رفتارشان در قبال برخي مسوولان شايسته نيست.
برخلاف بقيه مخاطبان، صحبتهاي خاص و دقيق خانم سودابه جذبم ميكند. از او درباره شغلش ميپرسم، ميگويد: كارمند يكي از وزارتخانهها هستم ولي نميخواهم نام ببرم. وقتي صحبتش تمام ميشود، ميگويد: از مسوولان روزنامه تشكر ميكنم.
خانه ما 24 ساعته تلويزيون روشن است
مهتاب دانشجوي رشته پزشكي را در مجتمع تيراژه در كافه ميبينم. ميگويد: چرا دروغ بگويم در خانه ما تلويزيون به معناي تلويزيون روشن است، هميشه هم روشن است اما به معناي واقعي نگاه نميكنيم. از روي عادت در خانه ما روشن است، اما اگر بخواهيم نگاه كنيم كانالهاي خبري ماهوارهاي را نگاه ميكنيم و سريالهاي تركيهاي را دنبال ميكنيم. تلويزيون ايران برنامههاي مناسبي ندارد، انگار صرفا براي عدهاي خاص برنامه ميسازد. براي همه اقشار محتوا توليد نميكند. خانمهاي مجري همه چادري همه جديد كه بعضيها جذاب نيستند. قبلترها مجريها جذاب بودند اما نميدانم چرا الان ديگر جذابيت در آدمهايي كه صدا و سيما معرفي ميكند، نميبينيم.
احسان عليخاني، مهران مديري، فرزاد حسني، برادران سلوكي حتي صابر ابر همه را صدا و سيما معروف كرد ولي الان چند سالي است چهرهای جذاب كه طرفدارش باشيم، نداريم. چرا؟ براي من جای سوال است. حتي بيشتر بازيگرها از جانب صدا و سيما معروف شدند. در حال حاضر بازيگر جديد، جذاب و جوان از جانب صدا و سيما معرفي نشده يا من سراغ ندارم.
سارا 40 ساله ميگويد: بيست و چهاري در منزل ما تلويزيون روشن است؛ به خاطر بچهها شبكه پويا ميبينيم و بعضي وقتها شبكه آيفيلم و خبر. تا آخر شب كه ما ميخوابيم و همسرم كانالهاي خبري را ميبيند. ما هميشه تلويزيون نگاه ميكنيم.
مريم 50 ساله در ايستگاه بيآرتي منتظر اتوبوس است، ميگويد: خانه ما تلويزيون از 6 صبح روشن ميشود تا ساعت يك شب. برنامهها و سريالهاي مختلفي را ميبينيم. قبلتر ماهواره داشتيم، باد شديدي كه در تهران آمده بود ديش را از پشتبام به حياط پرتاب كرد و ديش شكست و ديگر ماهواره نداريم، ولي تلويزيون نگاه ميكنيم.
در خانه ما تلويزيون دكور استفاده ميشود
سالومه كه در گوشهاي از ايستگاه اتوبوس ايستاده در جوابم دستش را بالا ميبرد و ميگويد: اصلا و ابدا...! ما تلويزيون ايران نداريم و اصلا نگاه نميكنيم. چرا بايد نگاه كنيم؟ همه اخبارش تلخ است.
زهرا هم صحبتهاي سالومه را تاييد ميكند: در خانه ما تلويزيون دكور است. رويش پارچه كشيديم و گلدان گذاشتيم و بعد به اين صحبتهای خودش بلندبلند ميخندد.
رضا در كنار آنها ايستاده، چهره مثبت و بچه مسلماني دارد، با لبخند ميگويد: ولي من كم و بيش تلويزيون نگاه ميكنم، سريالهاي جناحي كه پخش ميشود دوست دارم. پدر و مادرم هم گاهي اخبار و سريال نگاه ميكنند. از او ميپرسم آيا ميداني الان تلويزيون چه سريال جنايي دارد؟ ميگويد هشتپا؛ به نظرم سريال خوبي است.
در انتها
وقتي تهيه گزارشم در ميان مردم تمام ميشود، به نظرسنجي تازه ايسپا مبني بر« 11.5» درصد مخاطب تلويزيون فكر ميكنم و بعد صحبتهاي رييس صدا و سيما در واكنش به سقوط مخاطبان صدا و سيما را ميخوانم كه او گفته بود: «چهرهها و برخي رسانهها از اينكه رسانه ملي بالاي ۷۰ درصد مخاطب دارد ناراحتند!»
در پاسخ به رييس رسانه ملي بايد اين نكته را يادآور شد كه در واقع مردم از 70درصد مخاطب رسانه ملي ناراحت نيستند، چراكه اصلا مردم مخاطب رسانه ملي نيستند و تلويزيون نگاه نميكنند. مرور اين گزارش خود دليلي بر اين مدعاست.