سينما هنر پرطرفداري است و دايره هواداران آن نه جغرافيا ميشناسد و نه عام و خاص و نه تحصيلكرده و بيسواد. از اين رو بيراه نيست اگر توجهات جهاني تا اين اندازه به سينما معطوف شود كه حتي پروتكلها و انديشههاي سياسي، تاريخي و فلسفي در مديوم سينما بيان و روايت شود. اما در اين ميان، نبايد جايگاه و استانداردهاي اين مديوم را اشتباه گرفت يا از آن سوءاستفاده كرد. سينما با بيانيه، شعار و خطابهگويي فرق دارد و استفاده ابزاري از اين مديوم، به دليل فراگيري و مخاطب فراوان آن نه تنها صحيح نيست، بلكه خيلي زود پس زده و به ضد خود بدل ميشود. نمونههاي متاخر آن چه در سينماي ارگاني و سفارشي اين سالهاي سينماي ايران و چه فيلمهاي سياستزده و بعضا جشنوارهاي قابل مشاهده و رديابي است. چه بسيار فيلمهاي ارگاني كه به نام ارزشها و حتي هنجارهاي ديني و اعتقادي به دليل رعايت نكردن اصول دراماتيك به ضد خود بدل و باعث خنده و تمسخر تماشاگران شدند. در اين ميان، فيلمسازان زيادي به خصوص در خارج از ايران به بهانه بيان حقايق و حتي افشاگري به ساخت آثاري پرداختند كه نه تنها تاريخ مصرفدار شدند، بلكه كاركرد شعارزده و سفارشي آنها خيلي زود از سوي تماشاگران تشخيص و پس زده شدند.
دانه انجير معابد در هفتاد و هفتمين جشنواره فيلم كن به نمايش درآمد و موفق به دريافت جايزه ويژه هيات داوران اين جشنواره شد. جايزهاي كه با اين عنوان خيلي مسبوق به سابقه نبود، اما به دليل آنچه شجاعت و جسارت هنرمندانه فيلمساز در به تصوير كشيدن وضعيت اجتماعي جامعه ايران داشت، حايز تقدير و تحسين شد و نقدهاي مثبتي دريافت كرد. با اين حال برخي ايرادات واضح و مبرهن در فيلم باعث شده كه فاصله زيادي ميان اين فيلم و آثار برگزيده جشنواره فيلم كن به وجود بيايد و حتي اعتبار اين جايزه و جشنواره را تا حدي خدشهدار كند. اين ايرادات اساسي و واضح چه بوده كه شأنيت و كيفيت اين فيلم را تا اين حد مورد آسيب قرار داده است؟
1- اطناب و داستان مطول و ملالآور
با وجود اينكه در سينماي روز جهان شاهد توليد فيلمهاي 160 و 180 دقيقهاي هستيم و اين به يكي از نُرمهاي جهاني فيلم بدل شده، اما ناگفته پيداست كه خود فيلم و قصه و فضاي آن نيز بايد ظرفيت اين زمان و كشش دراماتيك را داشته باشد. در دانه انجير معابد شاهد نوعي اطناب و درازگويي بيملاحظه هستيم كه تماشاگر عام و خاص را از ادامه همراهي با فيلم مايوس ميكند. فيلم در ابتدا به معرفي شخصيتهاي مختلف يك خانواده از ثنا و رضوان (دخترها) تا نجمه و ايمان (زن و شوهر) ميپردازد، اما اين معرفي نيز تا حدي كشدار و طولاني ميشود و زمان بروز نقاط عطف را به تاخير مياندازد. بعد از آشنايي با اين خانواده 4 نفره و مهمان ناخوانده آنها كه دوست رضوان است، فيلم به بهانه پرداخت به جامعه و بهروزرساني فضاي قصه ماجراي ناآراميهاي سال 1401 را روايت ميكند و به يكباره به نمايش فيلمهاي وايرال شده برخورد پليس با مردم در آن زمان ميپردازد و به نوعي فراموش ميكند كه هدف و استراتژي اصلي فيلم چه بوده و وارد يك فضاي شبه مستند ميشود كه گويي هدف اصلي فيلمساز همين بازنمايي اتفاقات سال 1401 بوده، اما سوال فني و ساختاري اين است كه آيا نبايد اين بازنمايي با پيشزمينه صورت گيرد و پس از آن كاركرد دراماتيك آن مشخص شود؟ آيا صرف پرداخت بيملاحظه به يك جنبش اجتماعي كه خيليها توان يا جرات پرداخت آن را ندارند، ارزش و امتياز حساب ميشود و اصول سينمايي به محاق بايد برود؟ اينجاست كه پاي انگيزههاي غيرسينمايي و سياسي براي سازندگان پيش ميآيد، چراكه فيلم با وجود باگها و اشكالات فراوان در جشنوارهاي مثل كن جايزه ميگيرد و شائبههاي پذيرش اين فيلم در جشنواره و تمجيد از فيلم به دليل سكانسهاي سياسي و نه لزوما سينمايي تقويت ميشود.
مسير روايي فيلم به اينجا ختم نميشود و بعد از 80 دقيقه از زمان فيلم و نمايش و معرفي خانواده و تصوير كردن با يا بيبهانه جامعه ايران معاصر، مساله گم شدن اسلحه پدر به موضوع كليدي فيلم بدل ميشود گويي شاهد يك فيلم جديد هستيم كه 80 دقيقه ابتدايي آن تاثير چنداني در ادامه تماشاي آن نخواهد گذاشت. به عبارتي اگر 80 دقيقهاي اول فيلم را با معرفي مجمل خانواده و فضاي شهري و اجتماعي خلاصه كنيم، فيلم از دقيقه 80 و گم شدن اسلحه ايمان پدر خانواده شروع ميشود!
از دقيقه 80 به بعد، شكل جديدي از داستان مطول فيلم دانه انجير معابد آغاز ميشود، پدر پس از گم شدن اسلحه شخصي با بازخواست همكار روبهرو شده و از عواقب قضايي و شغلي اين اتفاق ميترسد و همه هم و غم خود را به پاي پيدا كردن آن ميگذارد. اينجاست كه شاهد تغيير عجيب و غريب شخصيت ايمان از يك پدر خانوادهدوست، مهربان و آرام به يك هيولاي واقعي ميشويم كه به خاطر اسلحه گم شده، حاضر است هر گونه فشاري را به خانواده و دخترانش تحميل كند.اي كاش رسولاف در مقام فيلمنامهنويس توضيح ميداد كه چه اتفاقي ميافتد و چه كنشي فردي يا جمعي در ايمان رخ ميدهد كه حاضر ميشود دختران و همسر خود را دست بازجو بسپرد، آنها را زنداني كند و خلاصه هر وحشيگري و پرخاشگري را براي تصاحب اسلحه گم شده انجام دهد. اينجاست كه پاي انگيزههاي مضموني و غيرسينمايي به فيلمنامه و نوع كنشمندي شخصيتهاي دانه انجير معابد باز ميشود و شخصيتپردازي آن را با ابهام و اشكال مواجه ميسازد.
2- فضاي شعارزده و بيانيهگونه
يكي از آسيبهاي جدي سينماي رسولاف در همه آثارش، گير افتادن در مضمونگرايي افراطي است كه توان خارج شدن آن نه در لحظه و نه در تماميت اثر را از دست ميدهد گويي سينما براي رسولاف، نه وسيلهاي براي سرگرمي و حتي پيام و مضمون داشتن، بلكه يك تريبون سياسي است كه تمايل دارد به هر نحوي مضامين و اعتقادات سياسي و اجتماعي خود را در آن تعبيه و ابراز كند، نتيجه اين ميشود كه حتي تماشاگر عام نيز از اين حجم و سطح نازل از مضمونزدگي به ستوه ميآيد و با اينكه ممكن است با آنها همراهي كند از اينگونه عريان و بيملاحظه بيان كردن آن رضايت ندارد.
در دانه انجير معابد اين مضمونزدگي و بيانيهاي كردن فيلم چه در سطح خرد و ديالوگهاي لحظهاي و چه در حد كلان و روايت كلي و منظور اصلي فيلمساز به خوبي قابل رديابي است. در نظر بگيريد تصويري كه در خانه پدري ايمان روي ديوار نصب شده و به زيارت خانوادگي او مربوط ميشود، به اين بهانه و به شعاريترين شكل ممكن تعارض نسل قديم و جديد و مفاهيم عميقي چون ايمان (به مثابه تسليم شدن در برابر خداوند بيان ميشود) كه قرار است برخي اعتقادات قلبي خانواده ايمان و نجمه باشد را نشانمان دهد. صحبتهاي اروتيك خياط با دخترها درباره مانتوي مدرسه از ديگر ديالوگهايي است كه قرار است ناهنجاريهاي اجتماعي را به بدترين شكل ممكن نمايش دهد. اينجاست كه رويكرد فيلمساز نه به عنوان ابزار براي انعكاس جامعه، بلكه به عنوان ابزاري براي سياهنمايي و پلشتي در ايران معاصر بدل ميشود. اين رويكرد به گونهاي شده كه برخي صاحبنظران، رسولاف را فيلمسازي نه در مواجهه با حكومت ايران، بلكه در نقد و تخريب مردم ايران معرفي كردهاند!
بارها و بارها در نيمه نخست فيلم، ثنا و رضوان از برخوردهاي حاكميت و رسانه ملي با مردم انتقاد ميكنند و قرار است در اين ميان نجمه به عنوان همسر يكي از مردان ارگاني نظام ايران، به حمايت و نوعي لاپوشاني اتفاقات و كنشهاي سياسي حاكميت بپردازد. نگاهي كه بارها و بارها از سوي اين سه نفر تكرار ميشود، اما مشخص نميشود كه چگونه در انتهاي فيلم، نجمه با اين نگاه ايدئولوژيك و حمايتي خود به سمت ديگري غش ميكند و به رويارويي با همسرش ميايستد آيا در اين ميان خللي در اعتقادات نجمه ايجاد شده يا او خود واقعي خود را در مواجهه با هيولايي به نام ايمان بروز ميدهد، مشخص نميشود!
در سطح كلانتر نيز اين نگاه شعارزده و بيانيهگونه در ابعاد مختلفي قابل تشخيص است براي نمونه ماهيت وجود اتفاقات سياسي نيمه اول فيلم مشخص نميشود و شاهد فراموشي تمام و كمال اين اتفاقات در نيمه دوم فيلم و بعد از بروز مساله گم شدن اسلحه هستيم تا اين شائبه براي مخاطب به وجود بيايد كه رسولاف براي دكمهها، كت و شلوار دوخته است، چراكه مضمون و ايده براي او همه چيز است و براي آن داستانسرايي ميكند در حالي كه اصول درامپردازي عكس اين قاعده است و تاكيد دارد كه مضمون، پيام و محتوا از خلل روايت و از لايههاي زيرين داستان به تماشاگر منتقل شود.
3- نمادگراييها و استعارهزدگي فيلمساز
بخش قابل توجهي از فضاي فيلمهاي رسولاف و بهطور ويژه فيلم دانه انجير معابد به نمادگراييها و فضاي استعاري مربوط ميشود. از قضا، اين تمهيد فيلمساز به مذاق بسياري از هواداران فيلم خوش آمده و آن را يكي از امتيازات هنري و ادبي بودن آن عنوان ميكنند و از سويي به اعتباري براي فيلم بدل شده، اما آنچه مشخص است، اين است كه كاركرد دراماتيك اين نمادگرايي چقدر بوده و تا چه حد توانسته به درك بهتر و ماندگاري آن كمك كند؟
اسلحه نخستين ابزار و يكي از نمادينترين عناصر فيلم است كه باعث تغييرات زيادي در شخصيتها و مسير درام ميشود. ايمان به عنوان پدر خانواده با گرفتن اسلحه گويي ارتقاي شغلي نيز پيدا كرده و گم شدن آن شروع مصائب او محسوب ميشود، اما بخش نمادين داستان به تقابل خانواده در نيمه دوم مربوط ميشود جاييكه زنان فيلم به مقابله با پدر خانواده ميپردازند و نوعي نگاه استعاري درباره اعتراضات زنانه، جنبش زن، زندگي، آزادي و نابودي پدر خانواده به عنوان نماد حاكميت است. تعقيب و گريزها در بخش پاياني فيلم نيز تا حد زيادي تعقيب و گريزهاي مربوط به ناآراميهاي 1401 را تداعي ميكند و موفقيت و رويارويي ثنا به عنوان جوانترين عضو خانواده زنانه داستان، به توفيق نسل جوان زنان ايران موسوم به ضد اشاره دارد.
اسامي كاراكترهاي فيلم دانه انجير معابد يكي ديگر از بخشهاي استعاري فيلم محسوب ميشوند: ايمان، نجمه، رضوان و ثنا همگي اسامي عربي و به نوعي مذهبي و سنتي هستند. ثنا به معناي مدح و ستايش است در حالي كه طغيان انتهايي فيلم از سوي اين كاراكتر صورت گرفته است. رضوان به ترجمه فارسي بهشت، كاراكتري است كه جهنم خانواده و تقابل اعضا با ورود دوست او ميسر ميشود و نجمه به عنوان يكي از مذهبيترين اسامي فيلم كه نام مادر يكي از امامان و به معناي ستاره است در ابتدا نقش ستارهگونه را براي ايمان دارد و در انتها به رويارويي با او بر ميخيزد. ايمان نام پدر خانواده كه در بخشي از فيلم مفهوم فلسفي آن از زبان يكي از شخصيتها بهطور واضح بيان ميشود: تصديق و اعتقاد قلبي. شخصيت ايمان نيز برخلاف اسم خود به فردي پرخاشگر، وحشي و غيرقابل اعتماد بدل ميشود كه نه تنها محل امن و ايمن خانواده نيست، بلكه تشويشزا و آزاردهنده است تا جاييكه بتوان نتيجه گرفت اسامي شخصيتها به نوعي معناي عكس و متضاد با مفهوم ماهوي خود در فيلم پيدا ميكنند.
با اين وجود سوالات زيادي در خصوص انگيزهها و اكتهاي شخصيتها وجود دارد كه بهطور قطع يك پاي شخصيتپردازي فيلم را لنگ و به نوعي شل، به حساب ميآورد براي نمونه تا پايان فيلم يك سوال خيلي ساده اما مهم باقي ميماند كه چرا ثنا، اسلحه پدر را برداشته و انگيزه او براي اين كار چه بود؟ آيا خواسته فيلمساز براي كش دادن درام و نشان دادن اتفاقات بعدي لازمه اين اقدام بوده يا جايي از فيلم يا انگيزهاي از دخترجوان درباره اين كنش مهم، اما بيدليل ثنا توضيحي داده است؟
حضور بدون حجاب زنان و نشان دادن تصاوير مربوط به رختخواب زن و شوهر و حمام كه همواره از خط قرمزهاي سينماي ايران و حتي يكي از دلايل ناموفقيت درامهاي خانوادگي عنوان ميشود، در اين فيلم بارها نشان داده شده و حتي در اين بازنمايي نوعي زيادهروي نيز صورت گرفته است، چراكه بيش از 10 صحنه مربوط به رختخواب، حمام و لمس صورت و اصلاح سر مرد توسط زن بوده كه كاركرد دراماتيك خاصي نداشته و تنها نوعي نه به سيستم سانسور و محدوديت ظاهري در سينماي ايران به شمار ميآيد. با اين وجود، اجراي گروه بازيگري فيلم در بخشهاي مختلف فيلم باورپذير از آب در آمده كه سرآمد آن بازي پرفراز و نشيب و موثر سهيلا گلستاني در قامت مادر خانواده و كاراكتر نجمه است. مهسا رستمي در نقش رضوان و ستاره ملكي در نقش ثنا نيز بازيهاي خوبي داشتند و به نظر ميرسند در تجربيات اوليه خود توانستند نمره قبولي بگيرند. به نظر ميرسد برخي شبهات در خصوص شخصيت اين افراد به شخصيتپردازي ناكامل در فيلمنامه مربوط ميشود و بازيگران و هدايت آنها به خوبي كار خود را انجام دادهاند.