• ۱۴۰۳ يکشنبه ۴ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5898 -
  • ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۴ آبان

اميد به پيروزي ناممكن

انقلاب بدفرجام مجارستان در پاييز 1956

مرتضي ميرحسيني

حوادث نوامبر 1956 در مجارستان قطعا انقلابي تمام‌عيار بود. مداخله شوروي و فرجامي كه در پايان آن ماجرا رقم خورد نيز سركوبي قطعي و تمام‌عيار بود. مردم ابتدا در بوداپست و بعد در چند شهر ديگر به خيابان‌ها ريختند و حق و حقوق خود، يعني چيزي كه باور داشتند از آن محروم مانده‌اند را فرياد زدند: «ما مي‌خواهيم كه انتخابات عمومي، با راي‌گيري همگاني و مخفي در سراسر كشور به منظور تشكيل يك مجلس ملي جديد، با شركت همه احزاب سياسي صورت گيرد. ما مي‌خواهيم كه حق كارگران به اعتصاب به رسميت شناخته شود.» پليس‌ها سر رسيدند و تظاهرات به درگيري و خشونت كشيد. بعد مردم بيشتري به معترضان پيوستند و خيابان‌ها را از آن خود كردند. حزب حاكم عقب نشست و سياستمداري موجه به اسم ايمره ناژ (ناگي) را براي نخست‌وزيري پيش انداخت (در كتاب «سيزده روزي كه كرملين را لرزاند» نوشته تيبور مِراي تصوير نسبتا كاملي از ناژ، اينكه كه بود و چه مي‌خواست و چه كرد و چه بر سرش آمد، ثبت شده است). به روايت ديويد پيتروزا «ناژ بسيار پيشرو بود و از پشتيباني واقعي مردم نيز برخوردار بود. او مي‌گفت كه مجارستان كشوري چند حزبي خواهد شد، پيمان ورشو را ترك خواهد كرد و - در جنگ سرد - سياست بي‌طرفي پيش خواهد گرفت.» اما تغيير و تحولات در بالا، به بازگشت ثبات به جامعه و پايان شورش منجر نشد. مردم در خيابان‌ها ماندند. نمادهاي كمونيستي مانند مجسمه هجده متري استالين را انداختند و بر ايستگاه راديويي دولتي مسلط شدند. رگ گادني در كتاب «مجارستان مويه كن!» مي‌نويسد: نخستين برنامه راديويي پس از انقلاب، پخش اين پيام خطاب به معترضان بود كه «شنوندگان عزيز! ما داريم فصل جديدي در تاريخ راديو مجارستان را شروع مي‌كنيم، آن‌ هم بعد از سال‌ها كه راديو چيزي جز ابزار پخش تبليغات و دروغ‌پردازي نبود... همه كساني كه در گذشته از اين ايستگاه به دروغ‌پردازي مشغول بودند، اخراج شده‌اند و ديگر با راديو مجارستان همكاري ندارند... از اين به بعد شما صداهاي تازه را از موج‌هاي قديمي خواهيد شنيد. از اين به بعد حقيقت را خواهيد شنيد، همچون اين سوگند قديمي كه مي‌گويد: تمام حقيقت و نه چيزي جز حقيقت.» اما پيروزي‌هاي اوليه كه آن ‌همه شور و اميد را ميان مجارها برانگيخته بود، دوام نيافت. مقامات شوروي بعد از عبور از گيجي اوليه - كه برخي به خطا آن را مدارا با خواسته‌هاي مردم مجارستان تفسير كردند - دست به كار شدند و دستور به سركوب قطعي و بي‌چون‌وچراي انقلاب دادند. پس تانك‌هاي شوروي به سوي بوداپست سرازير شدند و سربازهاي اشغالگر نيز پشت سرشان آمدند. مجارها به مقاومت ايستادند و يازده روز با دست خالي، از آنچه حق خودشان مي‌دانستند، دفاع كردند. اما شكست خوردند. به روايت يكي از شاهدان «مردم در ساختمان‌هاي عمومي و خانه‌ها، در هتل‌ها و فروشگاه‌هاي ويران ‌شده، خيابان به خيابان و گام به گام با متجاوزان جنگيدند. انرژي درخشان اين يازده روز آزادي در آخرين فروغ پرشكوهش شعله‌ور شد. هواداران انقلاب با تحمل همه سختي‌ها، از گرسنگي گرفته تا بي‌خوابي، با سلاح‌هاي ناچيزشان جنگيدند. در خيابان‌ها سنگر ساختند و (تا زماني كه اندك اميدي به پيروزي وجود داشت) شب و روز جنگيدند.» كسي هم از بيرون حمايت‌شان نكرد. بسياري از دور و نزديك تحسين‌شان كردند، اما كمك واقعي و موثري به نجات آن انقلاب نرفت. چند ده هزار نفر در بحبوحه درگيري‌ها يا بعد در زندان كشته شدند و شمار بيشتري، بعد از قطعي ‌شدن شكست به اتريش گريختند. خلاصه، انقلاب مجارستان - كه ويكتور شبشتين در كتاب «دوازده روز» روايتي مفصل از آن ارايه مي‌كند - در خون و ويراني فروشكست. انقلابي‌ها دليرانه جنگيدند، اما واقعا پيروزي ممكن نبود. به قول يكي از آنها «آخر چطور مي‌شد در برابر توپ‌هاي سنگيني كه از فاصله سه كيلومتري ما را درهم مي‌كوبيدند اميد به پيروزي داشت؟» لطيفه‌اي هم در پاسخ به تبليغات قواي اشغالگر، دهان به دهان در سنگرهاي مقاومت نقل مي‌شد اينكه «روس‌ها مي‌گويند آمده‌اند تا دوست ما باشند. فكرش را بكن كه اگر براي دشمني با ما آمده بودند چه مي‌كردند.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون