• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۳۰ آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5912 -
  • ۱۴۰۳ چهارشنبه ۳۰ آبان

تلاقي سياست و خلاقيت

محمد شمخاني

آنچه سبب شد هنر در دوران مدرن سرانجام از قيد حاميان درباري و سفارش‌دهندگان محدود سنتي آزاد و تبديل به رسانه‌اي همگاني شود، علاوه بر تحولات سياسي ناشي از انقلاب صنعتي و شكل‌گيري بسترهاي اجتماعي، بالا رفتن درآمد سرانه مردم و افزايش قدرت اقتصادي آنها بود. اين آزادي اگرچه به اجتماعي شدن هنر انجاميد، اما چالش‌هاي خود را هم به همراه داشت و بعدها موجب شد كه هنرمندان به حاميان جديدي پناه ببرند كه در رأس آنها دولت‌هاي مدرن قرار داشتند. دولت‌هايي كه با سرمايه‌گذاري در دنياي هنر، در بدترين حالت به دنبال اعمال نظارت و تشكيل يك نظام كنترلي متمركز هستند و در بهترين حالت، با حمايت همه‌جانبه از هنرمندان، به تقويت فرهنگ عمومي، فتح بازارهاي بين‌المللي و استفاده از قدرت نرم هنر در ديپلماسي فرهنگي مي‌پردازند. اين‌ها، اما، همه ماجرا نيست و از مناظر ديگري نيز مي‌توان به موضوع نگريست. پير سوانه، استاد زيباشناسي دانشگاه بوردو فرانسه، در كتاب مباني زيباشناسي و در جستاري با عنوان «هنرمند و هنرمند» كه به بحث درباره تبار واژه هنرمند و دلالت‌هاي نمادين آن در دنياي امروز مي‌پردازد، نتيجه مي‌گيرد كه امروزه دغدغه هنرمند ديگر خود مفهوم هنر يا حتي اثر هنري نيست، بلكه مساله او شناخته شدن است و جز برخي استثناها، به جاي توليد آثار ماندگار هنري، بيشتر به دنبال شناخته شدن سريع در بازار پرنوسان هنر در جامعه‌اي متلاطم و ناپايدار است. بنا بر برداشت سوانه، كه شايد دور از واقعيت ننمايد، هنرمند معاصر بايد مثل يك مدير شركت رفتار كند و محصولاتش را از طريق يك شبكه بين‌المللي توزيع به فروش ‌برساند و براي شناخته شدن دائما از هنرمند، هنرمند بسازد. حقيقت عرياني كه اين فيلسوف فرانسوي از آن پرده برمي‌دارد، شايد نقطه آغاز مناقشاتي باشد كه تضاد ميان ايده‌آل‌هاي سنتي هنر و واقعيت‌هاي اقتصادي هنر امروز را بازگو مي‌كنند. واقعيت‌هايي كه ذيل مبحث مهم «اقتصاد هنر» از آنها سخن به ميان مي‌آيد. 

اقتصادي كه اين روزها در گفتار مديران هنري دولت چهاردهم بسيار به آن اشاره مي‌شود.

هنر در ميدان پيچيده سياست و اقتصاد

اقتصاد هنر يك فرآيند پيچيده، پويا و چندبُعدي است كه زنجيره‌اي از عوامل مادي و معنوي در رشد و رونق آن تأثيرگذارند. اين پيچيدگي بيش از هر چيز، ناشي از باور و برداشتي است كه مي‌گويد هنر كالايي نيست كه بتوان آن را در هر بازاري و به هر قيمتي عرضه كرد و فروخت. طبق همين برداشت، حتي نمي‌توان براي فروش همه آثار هنري، بسته به كيفيت آنها، نسخه‌اي واحد پيچيد. از منظر جامعه‌شناسي، به‌طور كلي هنر هم مي‌تواند «بازتاب» آن چيزي باشد كه در جامعه مي‌گذرد و هم به دليل تأثيرگذاري گسترده‌، قدرت بالايي در «شكل‌دهي» به جامعه دارد. اين يعني كوچك‌ترين دخالت و دستبرد ناروايي در زنجيره توليد، توزيع و مصرف هنر، مي‌تواند انحراف بزرگي در مسير آفرينش آثار هنري، كه همواره با سنجه ابداع و نوآوري سنجيده مي‌شوند، به شمار بيايد. به همين خاطر هم وقتي سياست‌گذاران حرف از حمايت از هنرمندان را پيش مي‌كشند، چنين حرفي هم مي‌تواند باعث انبساط خاطر جامعه هنري باشد و هم مي‌تواند شائبه برخي دخالت‌ها و محدوديت‌ها را به ذهن بياورد. اين محدوديت‌ها متأسفانه در برخي دولت‌هاي گذشته آسيب‌هاي زيادي به همراه داشته است. در مقابل، در دولت‌هايي مثل دولت اصلاحات كم شدن محدوديت‌ها بر رونق اقتصادي هنر افزوده و سهم آن را در سبد مصرف فرهنگي جامعه بهبود بخشيده است. فراموش نبايد كرد كه اقتصاد هنر، به عنوان بخشي كاربردي از علم اقتصاد، يك موضوع نسبتا متأخر است كه در اغلب منابع معتبر ذيل اقتصاد سياسي تعريف مي‌شود. اين موضوع هرچه از اقتصاد سنتي با پايداري نسبي قواعد بازار، فناوري و رقابت بيشتر فاصله مي‌گيريم و پا به عرصه اقتصاد سيال و ديجيتالي‌‌شده مي‌گذاريم، بيشتر سويه سياسي خود را به رخ مي‌كشد و بر ضرورت دخالتِ مثبت دولت يا سرمايه‌گذاري‌هاي بي‌دخالت دولتي در رونق توليد محصولات هنري تاكيد مي‌كند. چه، همانطور كه در كشورهايي چون فرانسه، آلمان، انگليس، اسپانيا و ايتاليا نيز به تجربه ثابت شده است، هر اندازه ضريب سرمايه‌گذاري فرهنگي و هنري دولت افزايش يابد، سهم هنر در توليد ناخالص ملي و اعتلاي فرهنگ عمومي فزوني خواهد يافت. هدفي كه به نظر مي‌آيد دولت پزشكيان نيز بعد از يك دوره فترت و فراموشي حاكم بر هنر، به دنبال آن است.

جايي ميان ارزش‌هاي تجاري و عاطفي

و اما اقتصاد هنر، همان‌گونه كه پيش‌تر هم اشاره شد، به جنبه‌هايي عميق‌تر از پول و كالا مي‌پردازد و جريان‌هاي مرتبط با توليد، توزيع، مصرف، و تأثيرات فرهنگي و اجتماعي هنر را بررسي مي‌كند. به بيان دقيق‌تر، اين ديدگاه هنر را نه صرفا به عنوان يك كالاي تجاري، بلكه به عنوان پديده‌اي ارزشمند با تأثيرات فرهنگي، اجتماعي و هويتي تحليل مي‌كند. به همين خاطر تفاوت‌ها و تمايزهاي اقتصاد هنر با ديگر گونه‌هاي اقتصادي، به‌ويژه از منظر اقتصادِ رفتاري كه اغلب انگيزه‌هاي عاطفي را ناديده مي‌گيرد و بيشتر بر انگيزه‌هاي بيروني وابسته به ثروت تمركز دارد، بسيار برجسته و قابل تأمل است. اقتصاد هنر برخلاف ساير حوزه‌هاي اقتصاد كه به نوعي كالاهاي استاندارد را عرضه مي‌كنند، با محصولاتي يگانه، منحصربه‌فرد و داراي ارزش دوگانه مادي و معنوي روبه‌روست. افزون بر اين، بازار هنر اغلب به دليل پيوند با ارزش‌هاي زيبا‌شناسانه و گاه تاريخي، با نوعي ارزش‌گذاري فرهنگي نيز تقويت مي‌شود، كه در ساير بازارهاي اقتصادي كمتر مشاهده مي‌شود. از همين رو، در تبيين فلسفي مفهوم اقتصاد هنر پرسش‌هاي بنياديني درباره ماهيت و ارزش هنر مطرح مي‌شود. پرسش‌هايي درباره تضاد بين ارزش زيبا‌شناسانه و ارزش مبادله‌اي هنر، رابطه بازار هنر با هويت و معنا در جامعه، و مساله ارزش‌گذاري كمّي و كيفي هنر. در جوامعي كه به ارزش‌هاي فرهنگي اولويت مي‌دهند، بازار هنري نيازمند تركيب ظريف و متعادلي بين جنبه‌هاي كيفي و كمّي هنر است. بنابراين، كاربردي كردن اقتصاد هنر در اين جوامع، مستلزم طراحي روش‌هاي خلاقانه است كه به‌طور همزمان، هم از ظرفيت‌هاي بازار بهره بگيرد و هم در عين حال ارزش‌هاي معنوي و هويتي را پاس بدارد.

تعادل فرهنگ و بازار، چالش‌ اقتصاد هنر معاصر

در دنياي امروز، رابطه ميان هنر و اقتصاد نه‌تنها موضوعي پيچيده و چندوجهي است، بلكه به يكي از مهم‌ترين مسائلي تبديل شده كه هنرمندان، سياست‌گذاران و جامعه‌شناسان در جست‌وجوي پاسخي براي آن هستند. در ايران و بسياري از كشورهاي در حال توسعه، مداخلات دولتي در اقتصاد هنر به‌طور همزمان مي‌تواند فرصت‌ساز و چالش‌برانگيز باشد. دولت‌ها مي‌توانند هنر را به عنوان ابزاري براي گسترش فرهنگ عمومي و تقويت همبستگي اجتماعي استفاده كنند، اما اين مداخلات غالبا هزينه‌هايي به‌دنبال دارد. يكي از مهم‌ترين هزينه‌ها، محدود كردن خلاقيت هنرمندان است. هنگامي كه هنرمندان مجبور مي‌شوند آثار خود را نه بر اساس نيازهاي دروني، كه براي جلب رضايت نهادهاي دولتي خلق كنند، اين امر رفته‌رفته منجر به بروز پديده‌اي به ‌نام «هنر دولتي» مي‌شود. در اين نوع هنر، معيارهاي هنري و فرهنگي به حاشيه مي‌روند و مفاهيم اقتصادي و سياست‌هاي دستوري و دولتي غالب مي‌شوند. براي جلوگيري از بروز اين پديده، به‌نظر مي‌رسد ايجاد تعادل ميان جنبه‌هاي اقتصادي و فرهنگي هنر ضروري باشد تا ارزش‌گذاري آثار هنري تنها بر قيمت بازاري آثار تأكيد نكند، بلكه عوامل مهمي همچون اصالت، خلاقيت و تأثيرات فرهنگي را نيز مدنظر قرار دهد. اين رويكرد مي‌تواند به هنرمندان كمك كند تا آثار خود را در بستري عميق‌تر از ارزش‌هاي فرهنگي و معنوي ارايه دهند، در حالي كه از جنبه‌هاي اقتصادي نيز بهره‌مند شوند. در كنار اين چالش‌ها، پيشرفت فناوري نيز فرصت‌هاي جديدي براي هنرمندان فراهم كرده است. بازار هنر امروزي به يك شبكه جهاني تبديل شده كه به هنرمندان اين امكان را مي‌دهد كه آثار خود را در ابعاد جهاني به نمايش بگذارند. با اين حال همين بازار جهاني، به‌طور هم‌زمان تهديدهايي نيز براي هنرمندان كمتر شناخته‌شده به وجود مي‌آورد، چرا كه رقابت با هنرمندان بزرگ و مشهور بسيار دشوار است. اين چالش‌ها در ايران با محدوديت‌هاي داخلي نظير فيلترينگ اينترنت، مساله كپي‌رايت و تحريم‌هاي بانكي گره خورده و تبديل به تهديدي جدي براي هنرمندان مستقل مي‌شود.

پيش‌نيازهاي دولتي براي رشد اقتصاد هنر

اقتصاد هنر در جامعه‌اي كه به ارزش‌هاي فرهنگي و معنوي باور دارد، نيازمند توجه به هر دو بازار اوليه و ثانويه است. بازار اوليه جايي مانند گالري‌ها است كه آثار هنري به‌طور مستقيم از هنرمندان به خريداران اوليه فروخته مي‌شود و بازار ثانويه، جايي مانند حراجي‌ها است كه اين آثار دوباره به فروش مي‌رسند و مي‌توانند ارزش‌افزوده قابل توجهي براي هنرمندان ايجاد كنند. حمايت از هر دو بازار بايد به‌گونه‌اي باشد كه از يك‌سو هنر به كالاي صرف تجاري تبديل نشود و از سوي ديگر هنرمندان بتوانند آزادانه‌تر و با توجه به اصالت خود در جامعه فرهنگي فعاليت كنند و از منافع اقتصادي حاصل از هر دو بازار بهره‌مند شوند. براي اين منظور، نهادهاي دولتي و خصوصي بايد با سرمايه‌گذاري بلندمدت، ايجاد زيرساخت‌هاي فرهنگي و اقتصادي، و اجراي برنامه‌هاي حمايتي و تخفيف‌هاي مالياتي مناسب، فضايي براي توليد آثار هنري باكيفيت و اصيل فراهم آورند. علاوه بر اين، تقويت بنيادين آموزش‌هاي فرهنگي و هنري در جامعه مي‌تواند به ايجاد جامعه‌اي آگاه‌تر و علاقه‌مندتر به هنر و ارزش‌هاي فرهنگي كمك كند. هنگامي كه مردم ارزش‌هاي هنري را دروني مي‌كنند، تقاضا براي آثار هنري باكيفيت و اصيل افزايش مي‌يابد و بازار نيز خود را با اين تقاضا سازگار مي‌كند و همين موجب رشد هنرمندان و توسعه بازار هنر مي‌شود. يكي ديگر از رويكردهاي مهم، تركيب بين‌بخشي اقتصاد هنر با گردشگري فرهنگي است. با تبديل شهرها و مكان‌هاي فرهنگي به مراكز نمايش هنرهاي اصيل، هنر نه تنها از جذب گردشگران بهره‌مند مي‌شود، بلكه ارزش‌هاي معنوي جامعه را نيز به جهانيان معرفي مي‌كند. اين فرآيند، فرصتي براي هنرمندان فراهم مي‌آورد تا با مخاطبان بين‌المللي تعامل داشته باشند و در عين حال به تقويت اقتصاد هنر و ارتقاي ديپلماسي فرهنگي كمك مي‌كند. در اين راستا، ايجاد صندوق‌هاي حمايتي براي تأمين مالي پروژه‌هاي هنري و فرهنگ‌سازي در زمينه حقوق مالكيت مادي و معنوي نيز مي‌تواند به تقويت بازار داخلي و خارجي هنرهاي تجسمي كمك كند و شرايطي را فراهم آورد كه هنرمندان در كنار حفظ اصالت آثار خود، از جنبه‌هاي اقتصادي آن نيز بهره‌مند شوند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون