• ۱۴۰۳ دوشنبه ۳ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5912 -
  • ۱۴۰۳ چهارشنبه ۳۰ آبان

نگريستن از دور يا نزديك

محمدحسن ابوالحسني

ناظراني معتقدند حضور فرنگي‌مآبان و غربزدگان از جنگ‎‌هاي ايران و روس تاكنون محسوس است؛ بعضي كسان كه از ميراث ملي غافلند سر در پي آداب غربي گذاشته و حاضرند در ازاي وانهادن سنت ملي، غربي محسوب شوند. البته ممكن است غربزدگي عوام قابل اغماض باشد اما غربزدگي فرهيختگان و اديبان بخشودني نيست. چطور ممكن است زعماي فرهنگ سرزميني كه شعرا و فلاسفه بزرگي پرورده، ميراث خويش را يكسره ناديده انگارند و عزم فرهنگ بيگانه كنند؟ 
براي ناظري كه در شهر خود نشسته و درك تاريخي دقيقي ندارد، غرب يك پيكر منسجم است؛ همانند انساني است كه تمام اعضايش طبق برنامه‌اي مشخص كار مي‌كند و واجد مقاصد، حيله‌ها و روش‌هاي ويژه است. در عين‌ حال، يگانه پنداشتن غرب تصوري ناشي از خطاي ديد است. كسي كه از دور بنگرد، غرب را يك كل واحد و سازگار خواهد يافت اما نگريستن از نزديك، تضادها را آشكار مي‌كند. 
فرهنگ جهاني در هر زماني مركز يا مراكزي دارد كه بيشترين قدرت اثرگذاري را دارند. مركزيت فرهنگي و اجتهاد ادبي، شؤوني هستند كه هر از چندي ميان ملل دست ‌به دست مي‌شود. افرادي كه در حواشي و به دور از مركز فرهنگي هستند تلاش مي‌كنند در آن مركز صاحب اعتبار و مشروعيت شوند. مثلا لندن يكي از اين مراكز فرهنگي است و رشته‌اي طولاني از نويسندگان ايرلندي -جرج فاركوهار، ريچارد شريدان، اسكار وايلد و جرج برناردشاو- در قرون هجدهم و نوزدهم اعتبار و شهرت خود را در لندن كسب كردند. با توجه به نزاع طولاني فرهنگ كاتوليك ايرلندي با فرهنگ پروتستان انگليسي، نويسندگان مذكور به مصالحه و سازش متهم شدند. جيمز جويس وقتي در ابتداي قرن بيستم به اين سابقه مي‌نگريست، آن را نوعي از وابستگي تاريخي تلقي ‌كرد و نويسندگان مذكور را دلقك رسمي انگليسي‌ها ناميد. جويس در ابتداي كتاب اوليس از عبارت «آينه شكسته خدمتكار» به عنوان نماد هنر ايرلند استفاده كرد. وي معتقد بود وابستگي شديد نويسندگان ايرلند كار آنان را به رونوشت‌هاي ضعيف اصل آثار بدل كرده و جايگاه آنان را تا سطح خدمتكار انگليسي‌ها تنزل داده است. جويس شخصا وابستگي به پاريس را بر وابستگي به لندن ترجيح داد.
در دو، سه قرن اخير، پاريس به كعبه آمال فرهنگ‌دوستان بدل شده و حتي نويسندگاني در اروپا، هويت بومي خويش را وانهادند تا به ‌لحاظ معنوي، فرانسوي محسوب شوند. هانري ميشو، بلژيكي فرانسوي‌زباني بود كه تصميم گرفت در فرهنگ پاريس جذب شود و براي اين كار لازم دانست هويت بلژيكي خود را فراموش كند. ميشو در سال 1924 در پاريس اقامت گزيد تا فعاليت خود را به عنوان يك شاعر فرانسوي شروع كند اما متوجه مشكلي شد؛ با اينكه فرانسوي‌زبان بود تفاوت لهجه‌اش باعث نوعي تمايز نامطبوع مي‌شد. او نه آن‌قدر دور و غريب بود كه نوشته‌هايش به عنوان محصول ديگرگونگي فرهنگي به رسميت شناخته شود و نه آن‌قدر نزديك بود كه خودي و بومي باشد. در پاريس به ميشو، موقعيت يك شهرستاني اعطا شد؛ يك همسايه خيلي نزديك بود كه لهجه و رفتارش او را به‌ منزله نوعي غريبه غيرعادي لو مي‌داد. هنگام بلوغ ادبي، از بيان نكات زندگينامه‌اي به دقت پرهيز مي‌كرد مبادا اصل و نسب بلژيكي‌اش فاش شود اما اشاره كرد كه يك‌بار براي هميشه بلژيك را ترك كرد و براي اين كار با پدر و مادر و اجدادش جنگيد. وابستگي وي به هويت فرانسوي بدان درجه بود كه از هرگونه تلاش براي گنجاندن اسمش در مجموعه‌هاي مربوط به ادبيات ملي بلژيك جلوگيري كرد.
اميل چوران نيز مجذوب فرهنگ فرانسوي شد و در 1937 به فرانسه رفت. وي، كه اصالتا رومانيايي بود، در كشور خودش نويسنده‌اي درخشان محسوب مي‌شد و چهار كتاب به رومانيايي منتشر كرده بود اما در فرانسه به عنوان يك دانشجو زندگي دشوار و گمنامي را آغاز كرد. 10 سال بعد از رفتن به فرانسه تصميم گرفت فرانسوي را به عنوان زبان ادبي خود برگزيند. البته چوران فقط نمي‌خواست به فرانسوي بنويسد، بلكه مي‌خواست به فرانسوي فاخر بنويسد، به زبان راسين. ژان راسين و نمايشنامه‌هايش يكي از نمادهاي عصر لوئي چهاردهم بود كه در آن عظمت و برتري فرهنگي فرانسه، دست‌كم در اروپا، اجتناب‌ناپذير بود. چوران با نوشتن به سبك راسين به آن گذشته باشكوه نقب مي‌زد. چوران نقش بيگانه‌اي را بازي كرد كه از هر بومي، بومي‌تر بود.
مي‌توان به اين فهرست نام‌هاي ديگري را افزود اما پيداست كه گرايش به سمت فرهنگي غير از فرهنگ بومي منحصر به كشور ما نيست و نمي‌تواند امري نامشروع قلمداد شود. اين گرايش نشانه جاذبه شديدي است كه فرهنگ مدرن براي نويسندگان دارد. انتخاب هويت معنوي در عصر مدرن عمدتا امري شخصي تلقي مي‌شود. با اين چشم‌انداز، نويسنده آزاد است در فرهنگي برگزيده لانه كند. گاهي ممكن است يك نويسنده ايراني با همكار فرانسوي يا آلماني خود نقاط اشتراك بيشتري داشته‌ باشد تا با هم‌وطن خويش.  اگر از نزديك بنگريم اروپا نه زبان واحدي دارد نه فرهنگ واحدي و باتوجه به تعدد و گوناگوني مراكز فرهنگي اروپا، عبارت غربزدگي كلي‌گويانه و مبهم جلوه مي‌كند. مشخص نيست مفهوم غربزدگي صرفا روشنفكراني را هدف مي‌گيرد كه شيفته مدرنيسم شده‌اند يا دايره مفهومي عمومي‌تري دارد با اين ‌حال مي‌تواند وسيله‌اي باشد براي انكار تنگ‌نظرانه دستاوردهاي روشنفكران و نويسندگاني كه به درجاتي از مدرنيسم دست يافته‌اند و مي‌دانيم كه اگر تقليد گاهي ‌اوقات صفت نامطبوعي باشد، تنگ‌نظري همواره نامطبوع است.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون