• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۲۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5925 -
  • ۱۴۰۳ شنبه ۱۷ آذر

براي «مهدي هاشمي» در زادروزش

هزاران نقش در روزگاري غريب

اميد جوانبخت

 وقتي در سال‌هاي اخير «مهدي هاشمي» را مي‌بينم كه تقريبا پاي ثابت كمدي‌هاي سبك شده و درميان كم‌مايه‌گاني قرار گرفته كه به هر شكل سعي در خنداندن و جذب مخاطبين دارند، دلم مي‌گيرد و اينكه شرايط سينما باري به هر جهت اين سال‌ها چگونه استعدادهاي درخشان را در تنگناي روزمرّگي‌ها و نيازها، تقليل داده و مستهلك مي‌كند.« مهدي هاشمي »از اواخر دهه چهل و دوران دانشجويي در دانشكده هنرهاي زيبا دلبسته تئاتر و نمايش شد و با هم‌كلاسش «داريوش فرهنگ» كه او نيز همين علايق را داشت گروه تئاتري تشكيل دادند و همه سال‌هاي پيش از انقلاب را به اجراي تئاتر و تجربه‌اندوزي گذراند. پس از انقلاب زنده‌ياد «خسرو سينايي» با انتخاب او براي نقش جوان پرشور و انقلابي اولين فيلم بلند داستاني‌اش «زنده باد/58» باني ورودش به سينما شد و به دنبال آن نقش آسيابان در «مرگ يزدگرد» ساخته برجسته استاد سابقش «بهرام بيضايي» دومين خوش اقبالي او در ورود به سينماي حرفه‌اي بود هر چند كه فيلم پس از چند نمايش محدود در محاق توقيف افتاد و آنچنان ديده نشد. 
شرايط نامعين سينما و فيلمسازان فرهنگي، پس از انقلاب او و دوستش «فرهنگ» را برآن داشت تا ساخت سريال افسانه سلطان و شبان را در تلويزيون پي بگيرند. داستان اين سريال هرچند جهت گريز از مميزي‌ها با تاكيد بر افسانه بودن آن، اشاره به زمان و مكان خاصي نداشت اما پوسته طنز موقعيت آن در فضاي عبوس آن سال‌ها و حضور گرم و گيراي هاشمي در كنار گروهي از مستعدترين هنرمندان همچون محمدعلي كشاورز، گلاب آدينه، احمد آقالو، عليرضا مجلل، محمد مطيع، سياوش طهمورث و... سبب شد تا كار بسيار ديده شده و هاشمي نيز تبديل به چهره آشنا و محبوبي براي تماشاگران شود. او جهت تثبيت و ديده شدن بيشتر حضور در ملودرام «بگذار زندگي كنم/شاپور قريب» را پذيرفت كه با فروش بسيار خوب فيلم، راه براي هاشمي به عنوان بازيگري خوش آتيه هموارتر شد. حضور در سه فيلم اجتماعي خوب «خارج از محدوده و زرد قناري (رخشان بني اعتماد)» و «غريبه (رحمان رضايي)» و بازي در نقش يك آدم معمولي برخلاف سلطان و شبان، جنس ديگري از بازي را مي‌طلبيد كه هاشمي به خوبي از پس آن برآمد. در تنها فيلم طنز كيومرث پوراحمد «شكار خاموش» نيز در نقش شكاربان تعامل خوبي با خمسه داشت. نقش جدي دكتر حشمت يكي از ياران ميرزا با ريش و هيبت جنگلي‌ها در سريال «كوچك جنگلي/بهروز افخمي» و نقش غول جنگل با گريمي كاملا متفاوت در فيلم كودكانه-فانتزي «علي و غول جنگل/بيرنگ و رسام» جنبه‌هاي ديگري از توانايي‌هايش را به رخ كشيد.مسير تجربيات متفاوت هاشمي با ايفاي دو نقش (بازيگر معروف اصلي و جواني گمنام كه براي اولين‌بار جلوي دوربين مي‌رود) در فيلم «دو فيلم با يك بليت/فرهنگ»، نقش عكاسباشي در فيلم خاص «ناصرالدين شاه اكتور سينما/مخملباف» و شوهر لجباز فيلم «همسر/فخيم‌زاده» به خوبي ادامه يافت و او در كنار محبوبيت مردمي درنگاه منتقدين نيز بازيگري توانا بود كه در جشنواره نهم فجر نيز توانست جايزه بهترين بازيگري را از آن خود كند. 
دو همكاري بعديش با «داريوش فرهنگ» (بهترين باباي دنيا و ديپلمات) به موفقيت دو تجربه قبلي نبودند و خيلي در يادها نماندند. در دهه‌هاي هفتاد و هشتاد كمتر نقش متفاوتي نصيبش شد كه يكي از آنها دكتر فيلم معجره خنده (يدالله صمدي) بود او در اين سال‌ها از تلويزيون نيز غافل نشد و در سريال‌هاي خوش ساختي چون هزاران چشم (عياري) ورقص پرواز (مرادپور) نقش‌آفريني كرد.اما نقطه عطف تجربيات تلويزيوني‌اش همكاري مجدد با فيلمسازي چون عياري در «روزگار قريب» بود كه ميدان عمل بسياري براي هاشمي ايجاد مي‌كرد تا اوج و فرودهاي نقش پزشكي چون دكتر قريب را به مدد كارگرداني واقع‌گراي عياري با جزييات ترسيم نمايد. او در آن سال‌ها در دو سريال دوستش «فرهنگ» نيز حضور يافت: «راه شب و طلسم ‌شدگان». در اواخر دهه هشتاد دوباره شانس و اقبال در سينما به او رو كرد و چند فيلم و نقش خوب ديگر را به كارنامه‌اش افزود. نقش نگهبان پرخوري كه 3 كليه داشت در فيلم بسيار خوب كاهاني «هيچ» با بازي ظريف هاشمي بسيار ديده شد. 
نقش مرد تنهايي كه جهت گذران زندگي خود و دخترش براي كار به خانه‌ها مي‌رود در فيلم خوش ساخت «آقا يوسف» دومين ساخته «علي رفيعي» (كارگردان بسيار باسليقه و قديمي تاتر كه متاسفانه بعد از اين فيلم نتوانست فيلم ديگري بسازد)، نقش فردي كه دچار فراموشي شده در فيلم «آلزايمر/معتمدي» نيز هر چند كمي به نقشش در «هيچ» پهلو مي زد اما زمينه خوبي براي بازي او داشت. «خانه پدري» همكاري ديگر او با عياري بود كه همچون قبلي‌ها نتيجه درخشاني داشت ولي متاسفانه نتوانست به نمايش عمومي درآيد. «ضد گلوله/كيايي» نيز فيلم بي‌ادعا و خوبي بود كه ازنظر خط داستان نزديكي‌هايي با «ليلي با من است» داشت و هاشمي نيز همچون اغلب موارد حضوري دوست داشتني درآن داشت. «يك دزدي عاشقانه/رضويان» و «سيانور/شعيبي» در ميانه دهه نود تقريبا آخرين نقش‌هاي قابل تأمل هاشمي بودند و با فيلم «رژيم طلايي» پاي او به فيلم‌هاي سبكي باز شد كه متاسفانه در شأن بازيگري چون هاشمي نيستند. فيلم‌هايي چون تگزاس‌ها، انفرادي، طبقه يك و نيم، يقه سفيدها، پول و پارتي و... هر چند پوسته كمدي دارند اما فرسنگ‌ها با كمدي‌هايي كه زماني هاشمي نيز گاهي در آنها بازي مي‌كرد فاصله دارند. هر چند فشارهاي اقتصادي اغلب آدم‌هاي حسابي را نيز به مسيري مي‌كشاند كه با انتخاب‌هاي‌شان به تدريج تصوير كارنامه پربار خود را در ذهن مخاطبان كمرنگ‌تر كنند.هرچند هاشمي با حضور دوست داشتني‌اش هميشه تلاش مي‌كند گليم خود را از آب بكشد اما زياد شدن تعداد اين‌گونه آثار مضراتش بيش از فوايدش است و به تدريج ارزش‌هاي يك كارنامه پرتلاش و پربار و به سختي به دست آمده را مخدوش مي‌كند. اميد كه هنرمند خلاق و خوشرويي چون مهدي هاشمي كه خاطرات به يادماندني زيادي در نقش‌هاي متفاوت فيلم‌هاي چند دهه اخير از او به ياد داريم در آستانه 78سالگي به سلامت باشد و مراقبت بيشتري از اين كارنامه ارزشمند داشته باشد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون