• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۲۲ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5925 -
  • ۱۴۰۳ شنبه ۱۷ آذر

درباره فيلم «ورميليو» به كارگرداني مائورا دلپرو 2024

جنگ با تقدير

محمدرضا دلير

سينماي خانم «مائورا دلپرو» را از طريق فيلم «مادرانه» مي‌شناسيم. او بي‌آنكه سعي در غلو كردن داشته باشد، به‌راحتي به درون داستان زندگي زناني مي‌رود كه هر كدام از چيزي رنج مي‌برند. او در روايت جديد خود پا را كمي فراتر گذاشته و به سال ۱۹۴۴ در روستايي دورافتاده با نام «ورميليو» رفته است. ورميليو در اين روايت روستايي است كه مخاطب از زمستان وارد آن مي‌شود و چهار فصل را در آنجا از سر مي‌گذراند. اما كارگردان صرفا قرار نيست روستا و روابط بين مردمان آن را براي مخاطب تصوير كند. او در عوض يك خانواده ۱۰‌نفره را انتخاب مي‌كند؛ پدري كه معلم روستاست، عاشق موسيقي است، مطالعه مي‌كند و هيچگاه ناملايمات روزگار او را دچار رعشه نمي‌كند. در كنار او زني كاملا روستايي به عنوان همسر قرار دارد كه صبح از خواب برمي‌خيزد و شير گاو مي‌دوشد، صبحانه و ناهار و شام آماده مي‌كند و روزگار را بدين طريق از سر مي‌گذراند. فرزندان آنها نيز شامل سه دختر و پنج پسر هستند كه نوزاد شيرخواره كمي پس از شروع فيلم از دنيا مي‌رود و او را در كنار فرزند ديگر به خاك مي‌سپارند، اما زن باز هم حامله است. خانم دلپرو از كل روستا به درون خانواده و در اين خانواده شلوغ به درون زندگي كاراكترهاي «لوچيا»، «پدر»، «آدا»، «دينو» و در نهايت فلاويا مي‌رود. از طريق هر كدام از اين كاراكترهاست كه پيرنگ او شكل واحدي به خود مي‌گيرد و مخاطب عملاً به درون جزييات روايت مي‌رود. سال ۱۹۴۴ است، اما اين روستا آنقدر دورافتاده است كه گويي در زماني حول و حوش دهه ۱۹۱۰ در حال زيست هستيم. كارگردان براي درك بهتر مخاطب از موقعيت اجتماعي روستا زيست اجتماعي اعضاي اين خانواده را با ديگر مردمان روستا نيز به تصوير مي‌كشد. به‌طور مثال معلم در كلاس درس و در ميكده روستا مخاطب را به درون ديالوگ‌هايي مي‌برد كه نوعي بدويت درون آنها وجود دارد. از طريق لوچيا با كاراكتري با نام «پيترو» آشنا مي‌شويم كه يك سرباز فراري است و براي پناه به اينجا آمده است. از طريق آدا به بلوغ دختري نوجوان اما پايبند به اصول مذهبي و سنتي روبه‌رو مي‌شويم كه در دوگانگي بلوغ و عذاب وجدان مذهبي سرگردان است. از طريق فلاويا در معرض دختري تازه‌نوجوان قرار مي‌گيريم كه اولين تجربه‌هاي بلوغ و ديدن خون حاصل از عادت ماهانه را سراسيمه با پدر در ميان مي‌گذارد، چرا كه مادر پس از ۱۰ زايمان ديگر تواني براي تربيت فرزندان ندارد. 
خانم دلپرو در روايت خود همه اين كاراكترها را گويي حول كاراكتر پدر در حال تصوير است و اوست كه اهرم همه اين تغييرات است. پدر با سه صفحه‌اي كه در اتاق خود دارد و كشوي بسته و سيگار و عكس‌هاي اروتيك درون آن ضرباهنگ اثر را هم براي مخاطب و هم براي فرزندانش تنظيم مي‌كند. كارگردان كاراكتر پدر را همچون راوي خاموش اما آگاهي تصوير مي‌كند كه اجازه عاشق شدن به دخترش مي‌دهد و از آن‌سو با فرزندآوري فراوان گويي قصد دارد امور خانه را بر عهده فرزندان بگذارد تا بدون دغدغه مطالعه كند و موسيقي گوش دهد. او گويي براي تقسيم كار بين فرزندان و نحوه تعامل آنها در زندگي برنامه‌اي خاموش اما بي‌رحمانه در ذهن دارد و به‌مرور و در طول فيلم شاهد هستيم كه چگونه فرزندي را در خانه نگاه مي‌دارد، آن يكي را به خانه بخت مي‌فرستد و در نهايت ديگري را براي آموزش‌هاي بيشتر راهي مدرسه‌اي شبانه‌روزي مي‌كند. 
اين فيلم گويي روايتي بدوي از زندگي كاراكترهايي است كه عصيان‌هاي‌شان نيز خاموش است. خانم دلپرو با پالت رنگي خنثي حتي سعي در درگير كردن مخاطب با ناتوراليسمي عاشقانه ندارد، بلكه از طريق اين طبيعت وحشي در كنار روستايياني دورافتاده كاراكترها را به جنگ با تقدير مي‌برد. زماني كه روايت را پس از پايان بار ديگر در ذهن مرور مي‌كنيم، گويي شوپن، ويوالدي و شوبرت سه پرده آن را همچون شعري سرد نواخته‌اند. فيلم خانم دلپرو بيرون‌زدگي شعارگونه‌اي ندارد و در عوض مخاطب را درگير زندگي‌هايي جدا و در عين حال درگير با هم مي‌كند. او از روايت خود قصد ندارد فقر را بيرون بكشد، قصد ندارد رنج دنياي سنتي روي زن را تصوير كند و حتي مردسالاري معلمي آگاه و داراي مطالعه را به مخاطب القا كند. او همه اين مضامين را تصوير مي‌كند، اما همه‌شان را درون دالان زندگي ميان فصل‌هاي يك روستاي دورافتاده روايت مي‌كند؛ بي‌آنكه انگشت اتهام به سوي نقطه خاصي نشانه رفته باشد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون