• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5941 -
  • ۱۴۰۳ چهارشنبه ۵ دي

يادداشتي بر «به سوي عدم» اثر مرتضي واحديان

در تمناي فراموشي

جمال بابايي

از آن دست آدم‌هايي كه از اين گالري به آن يكي و رويدادي به رويداد ديگر آونگ شوند، نيستم. سيزدهمين رويداد هنر معاصر پرسبوك هم، اتفاقي بود و شايد اگر در مسير اصفهان به تهران، راهم را به سوي كاشان كج نمي‌كردم، اين سطور هرگز نوشته نمي‌شد. من اما پيچيدم و همان شد مقدمه‌اي بر اينكه اين سيزدهمين را، در آخرين لحظاتش در خيابان نجات‌الهي تهران به تماشا بنشينم و در شگفت از اينكه چگونه هنرمند تجسمي ما تا اين اندازه با هژموني گفتمان مستقر، در فراهم كردنِ اسبابِ مرگ‌انديشي حاكم بر حيات روزمره انسان ايراني هم آواز است؛ با «به سوي عدم» چهره در چهره شدم. «به سوي عدم»؛ اثر مرتضي واحديان.  گويا كه واحديان، «به سوي عدم» را در ميان دشت‌ها و برج و باروي سلجوقي شهر كاشان ساخته و اگر مخاطبِ همه اثر و نه تنها بخشي از آن باشيم؛ تاثيرپذيري از خرابه‌هاي كاهگلي به جا مانده از اين حصار در كار او مشهود است. به شرط اينكه اثر را نه از روبه‌رو، بلكه از كنار به تماشا نشست تا بتوان هر دو سوي روايت را ديد. پشت و رو؛ از تاريخِ بر تن شهر و از دفرمه‌هاي منتزع شده از خاطراتِ كودكي خالق اثر.  «به سوي عدم» قرار است روايتي باشد از غيب شدن فرم‌هاي آشنا و نقدي باشد بر هويت‌زدايي از شهرهاي‌مان. اما از در انكار درآمده و با آشنازدايي از فرم‌هاي آشنا؛ هيبتي سورئاليستي از معماري سنتي خلق مي‌كند كه از صرفِ بيان اينكه منظر شهري ما به اشغال حجم‌هاي متخاصم آهن و سيمان درآمده است، مي‌گذرد و به رمانتيسيسم مبتذلي كه به نوستالژي مي‌چسبد و به شكل بيمارگونه‌اي آن را مصرف مي‌كند، تن نمي‌دهد. اثر مرتضي واحديان فراتر از اين مي‌رود و نشانه‌هايي مي‌سازد از طرحِ اين پرسش كه با سنگيني بار تاريخ بر شانه‌هاي‌مان چه كنيم؟ چه اين تاريخ، در فردي‌ترين شكل آن، ياد و خاطرات تلنبار شده در ذهن هنرمند از كودكي‌اش باشد و چه گرانبارگي ميراث معماري و منظر شهري كه دفرمه است. براي من «به سوي عدم» گويي از لابه‌لاي سطور بوف كور درآمده و همچنين شاهد بر تقلايي است در رد و تمناي گذشته‌اي كه به جان دوست داري، اما نمي‌خواهي‌اش. شايد چون در تجربه زيسته ما و هنرمند اثر، اين گذشته يك‌بار احضار شده و بي‌قوارگي آن پيش روي ماست.
فرم عمودي اثر در تقابل با فرم معمول بنا و منظر شهري تاريخي ما قرار دارد كه به آسمان چنگ نمي‌سايد و خط آسمانش بسان كالايي خريد و فروش نمي‌شود. اين فرم به شكلي كنايه‌آميز، معماري سر به آسمان‌ساي مدرن را بازنمايي مي‌كند و از سوي ديگر به «تلنبارگي» تاريخ و سنگيني آن بر شانه‌هاي ما ارجاع دارد. تاريخي كه يكسر «مخروبه بر مخروبه تلنبار مي‌كند»(1) و گفت‌وگوي ما با آن، درست همچون حروف رها شده بر تن اثري كه واحديان خلق كرده، از عين و دال و الف الكن و نارساست. 
چنين گذشته‌اي نه نجات‌بخش است و نه خود نجات مي‌يابد و تنها حجمي سنگين از آن بر روان ما باقي مانده است كه چه بسا در تمناي فراموشي آن هستيم. اثر مرتضي واحديان به همان اندازه و بيشتر كه در نقد معماري هويت زدوده شهرهاي امروز ماست، نافي گوارايي آب از سرچشمه سنت است و دست ردي است بر سينه آرزومندي احضار روح تاريخ در كالبدِ بي‌جانِ امروزمان. سنتي كه به شمايل مخروبه‌اي در ذهن و روح هنرمند تلنبار شده و آن را پيش چشم مخاطب گذاشته تا در لابه‌لاي مغاك‌هاي آن كه ارمغان جديدي هديه نمي‌كنند- بنگرد. تلنبار گذشته‌اي كه عقيم بودن آن (يا عقيم انگاشتنش) خود را در پله‌هاي رها شده در فضا يا ختم شده به بن‌بست نشان مي‌دهد كه از هر كاركردي تهي شده‌اند. در قضاوت نهايي، هنرمند از طرح نگرشي انتقادي به معماري هويت زدوده فراتر رفته و «به سوي عدم» دعوتي است به اين سوال كه مي‌خواهيم با گرانسنگي تاريخِ آوار شده بر شانه‌هاي‌مان چه كنيم؟
 
1- بنيامين، والتر. (1375) . تزهايي درباره تاريخ، ترجمه مراد فرهادپور. ارغنون 11 و 12. ص 321.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون