فوتبال جان ندارد!
شهرام وزيري
در اين فوتبالي كه نه در دارد و نه پيكر و مدام هم در بازش بر پاشنه تساهل ميچرخد و پيكر نحيفش به تيشه تسامح دارد تراشيده ميشود، چرا نبايد انتظار داشت كه هر از راه رسيده و نرسيدهاي سوداگرانه و منفعتطلبانه در عرصهاش نتازد و آن را مصادره به مطلوب نكند!؟چرا نبايد از اين فوتبال بهشدت حساس شده در نزد مردم به مقوله بودن و نبودن كيروش پرداخت و مدام شعار «كيروش رفته كه ديگر نيايد و كيروش ديگر نميآيد و... » به نفع خويش بهره نجست!؟متوليان فوتبال كه در واكنش لبخند زنان ميگويند «مرد پرتغالي شهريور ماه در تهران است و... » اما منتقداني خاص مدام فرياد ميزنند «ديگر كدام كيروش و كدام شهريور و كدام مهر؟ مهرمان حلال جان مان آزاد... » ديگرعيد اين فوتبال گذشت و قباي كيروش رفت گل منار!متوليان فوتبال هم كه گويي هميشه خدا، خون مباركشان در سرماي بلاتكليفيها يخ ميزند، به جاي آنكه لب بگشايند و آبي شوند بر آتش انتظار، خندهلبان انگار كه نه خاني آمده و نه خاني رفته؛ تا در اين چشم بهراهي جمعي فرصتطلب ماهيگير بام به شام با گلپاشي به آب فوتبال كم ماهي نگيرند و كم به سيخ نكشند!همان كساني كه مسبوق به سابقه، سال به سال چشم ديدن فوتبال را ندارند، همانهايي كه نه فوتبال ببينند و نه فوتبالشناسند و نه گذرشان به در و دروازه فوتبال افتاده؛ اما به خوبي بلدند چه موقع از درو دروازه گل و گشادش ورود كنند و خودي نشان دهند و «خود راي» به نمايندگي از سوي مردم رخ در رخ اين فوتبال بگشايند و مسائل آن را به چالش بكشانند، بزخو بنشينند و سر فرصت با رجوع به روزشمار رسيدن روز به موعود بلدند چه «زمان» مصلح فوتبال شوند و از فوتبال بگويند و براي رسيدن «مكان» خاص خود را سر زبان فوتبال اندازند و برايش شال و كلاه كنند!فوتبالي كه امروزه روز چه با تاييد كردن و چه با تكذيب كردنش براي بسياري كسان شده تبليغ! محفلي شده براي خود بودن و خودگويي و محملي شده براي خود نشان دادن و «نام»دارشدن و سپس تاختن به سوي مقصود! به قول شادروان علي حاتمي در فيلم مادر «مادر مرد از بسكه جان ندارد!»تو بخوان اين فوتبال هم از بسكه براي مقاصد آمدهها و رفتههايش جان داد و جانبخش و نانبخششان شد جان ندارد!