«گر خواهي شاعر را به فهم آري به سرزمينش قدم بگذار.» گوته
با اندكي تسامح ميتوان اين سخنِ گوته را براي دنياي اسرارآميز و اشكال به ظاهر كودكانه مجسمههاي آرزو آزادي (اكرم السّادات شرقِ آزادي) نيز به كار برد. هر چند هنري كه برگرفته از زندگي غارنشينان باشد، معمولا با عبارتهايي همچون «بدوي» توصيف ميشود؛ اما اگر اين روزها گذرتان به باغ موزه هنر ايراني افتاده باشد، با آثاري ناييف مواجه ميشويد كه «پريميتيو» بودن، حُسنِ آنهاست، نه عيب.
در ورودي گالري، دو مجسمه پاپيهماشه به چشم ميخورد كه هر كدام داراي ويژگيها و بافتهاي متمايزي هستند. مجسمه سمت چپ، چهرهاي زمخت و احساسي با ويژگيهاي اغراقآميز دارد كه حسي از هيجان را منتقل ميكند، درحالي كه تُنهاي خاكي و بافت خشن، كيفيت ارگانيك خاص پاپيهماشه را برجسته ميسازند. مجسمه سمت راست با خطوط نرمتر و انحناي لطيفتر و سطحي صافتر، تعادل را به تركيب اضافه ميكند. سايهزنيهاي ظريف، بُعد سهبعدي آنها را تقويت كرده و طبيعت لمسيشان را برجسته ميسازد. انتخاب رنگها و مواد، بيننده را به كاوش در تعامل نور و سايه دعوت ميكند و زيبايي كلي را غنيتر ميسازد.
در گوشههاي ديگر از نمايشگاه سه مجسمه شير به نمايش گذاشته شدهاند كه هر كدام ويژگيها و ابعاد منحصر به فردي دارند. پالت رنگي خاكي با تغييرات ظريفي است كه به بافت و عمق مجسمهها ميافزايد. با اين حال، پسزمينه سياه و قوي از حس ارگانيك شيرها ميكاهد و آنها را تا حدي منزوي نشان ميدهد. اطلاعات اندازهگيري كه روي تصوير چاپ شده، مفيد است اما ميتواند به شكلي يكپارچهتر در طراحي گنجانده شود تا از تمركز بر خود اثر هنري منحرف نشود. در مجموع، اگرچه مجسمهها جذاب و خلاقانه هستند، ارايه آنها ميتواند با پسزمينه و طرحي هماهنگتر بهبود يابد.
مجسمههاي پاپيهماشه اين مجموعه داراي ويژگيهاي متمايز و بياني هستند. براي نمونه مجسمه دو فيگور زن، يك فيگور حالتي پويا دارد، با موهايي كه به سمت عقب حركت ميكند و حسي از حركت يا باد را تداعي ميكند. سطح بافتدار و تُنهاي خاكي، كيفيتي خام و ارگانيك را منتقل ميكند. فيگور دوم حالتي آرام و اندوهگين دارد، با ويژگيهاي نرمتر و گردتر. سطح صاف آن در تقابل با فيگور سمت چپ، تعادلي ميان خشونت و لطافت ايجاد ميكند.
در گوشه ديگري از نمايشگاه دو پرنده جلبتوجه ميكنند كه هر دو مجسمه پرنده داراي ويژگيهاي اغراقشده، بهويژه در منقارها هستند كه كشيده و برجستهاند. پالت رنگي شامل تُنهاي خاكي با آبيهاي ملايم است كه ظاهري طبيعي و در عين حال سبكپردازي شده به آنها ميبخشد. بافتهاي خشن كيفيت دستي و طبيعي مجسمهها را تقويت ميكند.
يك مجسمه زن و حيوان ميبينيم كه زن داراي صورتي كشيده و موهايي روان است كه حضوري آرام و در عين حال غمگين را تداعي ميكند. در كنار زن، مجسمه حيواني قرار دارد كه شبيه به جوجهتيغي است، با سطحي بافتدار و خارهايي كه از آن بيرون زدهاند و عنصري از وحشيگري و تقابل را با فيگور انساني به ارمغان ميآورد.
بهطور كلي، اين مجسمهها تركيبي هماهنگ از فرمهاي انساني و حيواني را به نمايش ميگذارند و بر بافتهاي طبيعي و رنگهاي خاكي تاكيد دارند. استفاده از پاپيهماشه به لمسي بودن و زيبايي ارگانيك آنها ميافزايد. فيگورها به واسطه ويژگيهاي اغراقشده و حالات بياني خود، گويي داستاني را روايت و مخاطب را به كاوش در مضامين طبيعت، حركت و احساسات دعوت ميكنند.
بسياري در تحليلهاي خود آرزو آزادي را هنرمندي «خودآموخته» دانستهاند. بايد گفت اساسا هنرمند خودآموخته، كسي است كه بدون گذراندن آموزش رسمي و دانشگاهي در حوزه هنر، به صورت خودجوش به خلق آثار هنري پرداخته و معمولا با تجربه شخصي و آزمون و خطا، مهارتهاي خود را پرورش داده است. با يادگيري مباني نظري هنر، تاريخ هنر، نقد هنري و نظريههاي مختلف، هنرمند خودآموخته درك عميقتري از زمينه تاريخي و فرهنگي هنر پيدا ميكند. اين امر باعث ميشود كه بتواند آثار خود را در زمينههاي گستردهتر تاريخي و فرهنگي قرار دهد و از آنها الهام بگيرد. هنرمند ميتواند با يادگيري تكنيكهاي پيشرفته مانند آناتومي، تركيببندي، پرسپكتيو، رنگشناسي و تكنيكهاي مدرن، مهارتهاي فني خود را بهبود ببخشد. آموزش دانشگاهي هنرمند را با طيف وسيعي از سبكها و جنبشهاي هنري آشنا ميكند. اين ميتواند افقهاي جديدي براي خلاقيت او باز كند و باعث شود كه هنرمند بتواند سبكهاي شخصي خود را توسعه دهد يا به تركيب سبكهاي مختلف بپردازد. همچنين با درك بهتر اصول و قواعد، هنرمند ميتواند سبكهاي قديمي و شخصي خود را بازبيني كرده و آنها را به شيوههاي نوين ارتقا دهد. اين فرآيند ممكن است به خلق آثاري منجر شود كه هم ريشه در تجربيات اوليه او دارند و هم از اصول جديد بهره ميبرند.
اما ورود يك هنرمند خودآموخته به دنياي آموزش رسمي هنري ميتواند فرصتهاي زيادي را به همراه داشته باشد، اما اين مسير خالي از خطر نيست. خطرات گذراندن آموزش رسمي و دانشگاهي در حوزه هنر براي هنرمند خودآموخته كدام است؟ اجمالاميتوان از احتمال محدود شدن خلاقيت خبر داد. گاهي اوقات، يادگيري قواعد و چارچوبهاي سختگيرانه ممكن است خلاقيت ذاتي هنرمند را تحتالشعاع قرار دهد. هنرمند ممكن است احساس كند كه بايد از قالبهاي خاصي پيروي كند و اين ميتواند براي برخي هنرمندان خودآموخته چالشبرانگيز باشد. يكي ديگر از خطرات مهم اين است كه هنرمند خودآموخته تحت تاثير قواعد و استانداردهاي آموزشي قرار بگيرد و خلاقيت و اصالت ذاتي خود را كه ناشي از تجربههاي فردي و خودانگيخته او است، از دست بدهد. چارچوبهاي سختگيرانه ممكن است باعث شود كه هنرمند احساس كند بايد به قالبهاي خاصي وفادار بماند كه اين ميتواند آزادي بيان او را محدود كند. در محيطهاي آموزشي، هنرمندان ممكن است به سمت يكنواختي و شباهت به ديگران سوق پيدا كنند. اين امر ميتواند به تضعيف صداي منحصر به فرد هنرمند منجر شود و آثار او را به آثار ديگر دانشجويان يا هنرمندان نزديك كند كه اين مساله ممكن است تاثير منفي بر تمايز او در بازار هنر داشته باشد. ورود به يك محيط آموزشي ميتواند باعث افزايش انتظارات از هنرمند شود كه ممكن است فشار رواني و استرس بيشتري براي او ايجاد كند. اين فشارها ميتواند خلاقيت را مختل كرده و هنرمند را در موقعيتي قرار دهد كه بيش از حد روي توليد آثار «مورد قبول» تمركز كند و از خلق آثار نوآورانه، باز بماند. در محيطهاي آموزشي و دانشگاهي، نقد هنري بخشي از فرآيند يادگيري است. اگر اين نقدها بيش از حد منفي يا سازنده نباشند، ميتوانند به كاهش اعتماد به نفس هنرمند منجر شوند و او را از ادامه مسير خلاقانهاش بازدارند.
در محيطهاي آموزشي گاهي ممكن است به جنبههاي خاص فرهنگي يا تجربيات شخصي هنرمند توجه كافي نشود. اين امر ميتواند باعث شود كه هنرمند خود را با سيستم آموزشي همگام كند و از بيان هويت و پيشينه فرهنگي منحصر به فرد خود باز بماند.
آموزش رسمي هنري معمولا به صرف هزينههاي مالي و زماني زيادي نياز دارد. اين ممكن است براي برخي هنرمندان خودآموخته كه منابع محدودي دارند، چالشبرانگيز باشد و حتي ميتواند آنها را از تمركز روي خلق آثار هنري باز دارد. هنرمند خودآموخته معمولا با يك جامعه خاص از مخاطبان ارتباط دارد كه ممكن است به اصالت و سادگي آثار او علاقهمند باشند. ورود به دنياي آموزش رسمي ميتواند اين ارتباط را تحتالشعاع قرار دهد، زيرا آثار هنرمند ممكن است پيچيدهتر و كمتر در دسترس مخاطبان اوليهاش شود. همه هنرمندان به راحتي با ساختارها و سيستمهاي آموزشي سازگار نميشوند. برخي ممكن است با روشهاي تدريس يا شيوههاي آموزشي مشكل داشته باشند و اين ميتواند منجر به نارضايتي و حتي ترك تحصيل شود.
ورود هنرمند خودآموخته به آموزش رسمي ميتواند به غناي هنري او كمك كند، اما اگر با آگاهي و احتياط انجام نشود، ممكن است خطراتي را به همراه داشته باشد كه به خلاقيت، اصالت و حتي رفاه رواني او آسيب برساند. مهم است كه هنرمند در اين مسير هويت هنري خود را حفظ كرده و تعادل مناسبي بين آموزش و خلاقيت شخصي برقرار كند. هنرمنداني خودآموخته زيادي وجود دارند كه ورودشان به عرصه آموزش رسمي و بازار هنر ممكن است به آنها لطمه زده باشد. اين هنرمندان معمولا سبكهاي خاص خود را دارند كه ممكن است با استانداردهاي آموزشهاي رسمي يا تمايلات بازار هنر تطابق نداشته باشد. ويليام بليك، شاعر و نقاش انگليسي اواخر قرن 17 و اوايل قرن 18 ميلادي كه بيشتر به عنوان يك هنرمند خودآموخته شناخته ميشود؛ از قواعد هنر سنتي فاصله گرفت و سبك خاص خود را ايجاد كرد. اگرچه او در دوران زندگياش شهرت زيادي در نقاشي كسب نكرد، اما تاثير زيادي بر هنرهاي بصري و ادبيات گذاشت. برخي معتقدند كه او اگر وارد جريانهاي آموزشي و بازار هنري ميشد، ممكن بود تحت فشار قرار گيرد و نتواند به آزادي بيان خود ادامه دهد. آنتوان لوئي باري، مجسمهساز و نقاش فرانسوي سده نوزدهم، از دنياي آموزش رسمي هنر دور بود و به سبك خودآموخته به خلق آثارش پرداخت. اگرچه سبك خاص او در بعضي از موقعيتها مورد استقبال قرار گرفت، اما ورود به بازار هنر رسمي مانع ادامه سبك شخصياش شد. هربرت بايرن، هنرمند آلماني نيز با وجود نداشتن آموزش رسمي، توانست به عنوان يكي از پيشگامان جنبشهاي هنري شناخته شود. او نيز از آن دسته هنرمنداني بود كه برخي بر اين عقيدهاند اگر وارد بازار هنر رسمي ميشد، ممكن بود تحت تاثير فشارهاي تجاري قرار گيرد و نتواند آزادي هنري خود را حفظ كند. آرزو آزادي با اشتياق و خلاقيت، در دنياي هنر به جستوجوي بيان آزادانه احساسات و ايدههايش ميپردازد. او با دستان توانمند و ذهني پويا، از سنگ، فلز و ديگر مواد آثاري خلق ميكند كه نه تنها زيباييهاي بصري را به نمايش ميگذارند، بلكه پيامهاي عميق و گاه انتقادي را نيز در خود جاي دادهاند. براي آرزو، آزادي در فعاليت هنري به معناي شكستن مرزهاي سنتي و جسارت در بيان حقايق است. او معتقد است هنر بايد مرزها را درنوردد و به عنوان صدايي قدرتمند براي تغيير و تحول اجتماعي عمل كند. آثار او نه تنها بازتابي از درونپوياييهاي شخصياش هستند، بلكه تلاشي براي ايجاد گفتوگو و تفكر در جامعه پيرامونش محسوب ميشوند. فعاليت او مصداق اين گزاره است كه «هنرمند سنگها را ميشكند تا حرفها را آزاد كند.»