ريشههاي خشونت سياسي در جهان عرب
رامي خوري/ هيچكس نبايد تعجب كند كه چرا دو تا از قديميترين و بدخيمترين منابع تنشهاي سياسي و مقاومت مليگرا در سراسر جهان عرب در دو هفته گذشته افزايش يافته است. اين دو مقاومت عرب بومي در برابر قدرتهاي خارجي هستند كه با ارتش خود براي كنترل تحولات وارد منطقه شدهاند. يكي مقاومت فلسطين عليه استعمار صهيونيستي و گسترش ادعاها در سرزمينهاي عرب فلسطيني كه از سال 1930 به بعد اشغال شده است.
در حالي كه بيشتر تنشهاي متعدد و مشكلات طاعوني منطقه ما، عللي داخلي دارند و فقط ربطي به مهاجمان خارجي، اشغالگران يا استعمارگران ندارند. آنها عبارتند از فساد، استبداد سياسي، سوءمديريت منابع، فقدان حقوق شهروندي، فشارهاي فرقهاي و مسائل ديگر. اما دو تهديد مزمن صهيونيسم و نظاميگري خارجي عوامل عمده خشونت سياسي خاورميانه باقي ميمانند.
هر دو اينها بهطور مستقيم با مشكل اصلي سياسي ما مرتبط است كه شهروندان عرب در طول قرن گذشته فرصت مشاركت در تعيين سرنوشت خود را نداشتهاند. به غير از روند دموكراتيك نوپا در تونس، هيچ كدام از جوامع عربي به خود نديده است كه شهروندانش در سيستم دموكراتيك شكل يابند و يك قرارداد اجتماعي ميان خود و دولت خود برقرار كنند.
مبارزه با نظاميگري خارجي و انقياد صهيونيستي و اشغال فلسطين و برخي از زمينهاي مجاور عربي سالهاست كه رخ ميدهد و چيزي مانع آن نميشود تا هيچ پيشرفت جدي در ثبات و آرامش داخلي و منطقهاي نداشته باشيم. چرا؟ اين خود ضربه انساني به آزادي، كرامت، احترام به خود و احساسات و رفتار دهها ميليون نفر از زنان و مردان عرب سراسر منطقه است. اثبات آن به شورشهاي مكرر و مقاومت فلسطينيها در مقابل كنترل صهيونيستي و بريتانيا در فلسطين از دهه 1930 و شورش در جهان عرب در برابر رژيمهاي استبدادي در پنج سال گذشته بازميگردد. چنين زماني وقتي نيروهاي خارجي، به عراق يا سوريه وارد ميشوند انتظار مقاومت محلي دارند.
رويدادها در فلسطين از دهه 1950 بهطور غيرمستقيم به بسياري از نقاط ضعف سياسي در كشورهاي عربي كمك كرده است. اين دستاوردهاي صهيونيستي و اسراييل در فلسطين است كه رژيمهاي نظامي عرب بهانه را براي حكومت با مشت آهنين و جلوگيري از هرگونه تحولات دموكراتيك به دست آوردهاند. عراق و سوريه نمونههاي خوبي از اين مشكل هستند، همچنين حكومت مستمر نظاميان در مصر از سال 1952. اينها متصل به تهديد قدرتهاي خارجي هستند كه به مدت طولاني از استبداد بيرحم عربي حمايت ميكنند.
تظاهرات خودجوش فلسطين معمولا در پاسخ به تلاش تحريكآميز اسراييل براي اشغال بيشتر زمين عربي يا اخلال در مناطق مقدس مانند مسجدالاقصي است. هفته گذشته حداقل چهار اسراييلي توسط جوانان فلسطيني و چهار فلسطيني توسط اسراييليها كشته شدند. 500 معترض فلسطيني نيز مجروح شدند.
چنين فوران خشونت سياسي و مقاومت مليگرايانه فلسطين معمول است زيرا منعكسكننده يك پديده طبيعي است. اين امتناع فلسطيني دربرابر اشغال و استعمار صهيونيستي اسراييل است. اسراييليها از سالهاي 1947 و 1948 و به ويژه از 1967 براي سركوب فلسطينيها، با استفاده از قدرت سخت نظامي، تبعيد، حبس جرم، سعي كردهاند اما كمتر موفق به دستيابي به يك آرامش شدهاند؛ همانگونه كه ارتش امريكا با خشونت در عراق، شوروي در افغانستان، يا دولت سوريه اكنون موفق نشدهاند.
خشونت اسراييل باعث مقاومت اجتنابناپذير فلسطين شده است. يك نظرسنجي تازه توسط مركز معتبر بررسي و تحقيقات سياسي فلسطين نشان ميدهد كه 42درصد از فلسطينيان احساس ميكنند كه مبارزه مسلحانه تنها راه رسيدن به تشكيل دولت مستقل فلسطيني است و 57درصد از بازگشت به انتفاضه مسلحانه در غياب مذاكرات صلح حمايت ميكنند.
در صحنه گستردهتر جهان عرب، واقعيت اين است كه ميليونها شهروند تحقيرشده و مرعوب براي آزادي با دولتهاي بيرحم خود، كه از سوي قدرتهاي خارجي حمايت ميشوند، مبارزه ميكنند.
هنگامي كه اين دو با هم اتفاق ميافتد، مانند تحولات اين هفته، ما بايد مركزيت آنها را در مشكلات منطقه ببينيم. بيشتر نگرانيها به اين بازميگردد كه هنوز برخي از كشورهاي عربي به دنبال روابط نزديكتر نظامي با قدرتهاي خارجي و عاديسازي روابط با اسراييل هستند؛ سياست نادرستي كه بهطور جدي از آن به عنوان تنها مشكلات پيش رو بايد ياد كرد. اين ناشي از آماتوريسم ديپلماتيك عربي است كه به دنبال همكاري يا امنيتي كردن با دو نيروي خارجي هستند؛ اسراييل و قدرتهاي نظامي خارجي كه در طول قرن گذشته بيشتر به خشونت و بيثباتي خاورميانه دامن زدهاند.
منبع: ديلي استار