مرگ ميليون دلاري
شهرام شهيدي
عموحسام درخواست وامش را گذاشت روي ميز. خانم باجي نگاهي به برگه كرد و گفت: آ، ماشاءالله... خير باشه. بالاخره عروسي گرفتي كه بيست ميليون تقاضاي وام كردي؟ عمو حسام گفت: نخير. پيراهن مشكيام را نميبيني؟ پدرم فوت كرده. خانم باجي گفت: اي بابا. تسليت ميگم. خب حالا اين همه پول براي چي لازمته؟ ارث و ميراث نميرسه مگه؟ عموحسام گفت: ارث كه چرا هست ولي كم است. يعني قبضها و قرضها را كم كنيم تهش ميماند سيصد، چهارصد تومان كه به گدا كمك كنم نميآيد سر قبر پدرم فاتحه بخواند. وام ميخواهم براي سنگ قبر نانو و خريدن قبر و گلآرايي و فيلمبرداري و آرايش عروسهاي خانواده و گل سرخ هلندي براي مزار و گلاب اصل كاشان و خطاط خوب و خريد يك شعر تازه از ترانهسراي خوب كشورمان تتلو براي روي سنگ قبر و...
موسيو شيطان گفت: وقتي جنسش نانو است ديگه نبايد بگي سنگ قبر. بگو نانوي قبر !
خانم باجي هاج و واج نگاهشان ميكرد. عمو حسام گفت: خب حالا. تازه فيلمبردارش هم كانديداي اسكار بوده. تو مراسم مادر رفيقم جوري فيلمبرداري كرده بود كه همه از سالن نمايش در رفته بودند. موسيو شيطان گفت: يك يا چند تا قلچماق هم بايد استخدام كني براي حمل تابوت. پدرت با آن وزنش برود توي تابوت همه شما ديسكتان عود ميكند. بايد برويد فيزيوتراپي. خرجتان ميرود بالا. عمو حسام كاغذ را از رو ميز برداشت و گفت: چرا به فكر خودم نرسيده بود؟
خانم باجي گفت: چون عقل درست و حسابي نداري. عقلت هم نانو است. من هم يك وام نانو بهت ميدهم كه حالت جا بيايد.