• ۱۴۰۳ جمعه ۹ شهريور
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3502 -
  • ۱۳۹۵ چهارشنبه ۲۵ فروردين

گفت‌وگو با «ريدلي اسكات» درباره «مريخي»

مي‌خواهم چيزي بسازم كه دوستش دارم

 

 بهار سرلك/   در رمان كلاسيك «مريخي» به قلم «اندي واير»، شخصيت
«مارك واتني» فضانوردي است كه روي سياره سرخ تك و تنها رها مي‌شود و بايد با استفاده از دانش و علمي كه دارد چندين سال را روي اين سياره سپري كند. اقتباس سينمايي اين داستان تازه‌ترين ساخته «ريدلي اسكات» است. اسكات حرفه سينما را با سريال «دكتر هو» (1963) شروع كرد؛ اين سريال كه از شبكه بي‌بي‌سي پخش مي‌شد اسكات طراح صحنه آن بود و سال 1965 درام پليسي «اتومبيل‌هاي زي» را كارگرداني كرد. ريدلي اسكات با ساخت فيلم «بيگانه» (1979) شناخته شد و پايه‌هاي شهرتش در ژانر علمي-تخيلي را با ساخت فيلم «بليد رانر» (1982) محكم كرد.  «ديو برودي» خبرنگار وب‌سايت خبرگزاري «space.com»، وب‌سايتي كه آخرين خبرهاي دنياي علم و اطلاعات ناسا را در اختيار بازديدكنندگان قرار مي‌دهد، با اين كارگردان مصاحبه‌اي داشته است.

  در افتتاحيه فيلم «مريخي» گفتيد فيلمنامه شما را ترساند. اگر جسارت نباشد شما ريدلي اسكات هستيد! چطور مي‌شود فيلمنامه‌اي شما را بترساند؟
خب، موضوع علم است. در مدرسه نمره‌هاي خوبي از اين درس نمي‌گرفتم. در رياضيات، جبر، هندسه و جغرافي و هر چيزي كه به درس و كتاب مربوط شود، افتضاح بودم. خنگ نبودم نمي‌توانستم چيزي را به ذهنم بسپارم. سال 1952 در دبيرستان رتبه 31 از كلاس 31نفره از آن من شد. فكر كنم به اين موضوع ربط دارد كه من «فرزند جنگ» هستم و پدرم به ارتش پيوست. بنابراين شهريه مدرسه از من نمي‌گرفتند. شايد ده تا مدرسه عوض كردم؛ بيشتر بچه‌ها فقط دوتا مدرسه عوض مي‌كنند. «ديوانه» شده بودم. وقتي رفتن به مدرسه دهم تمام شد، كاملا رواني شده بودم. پنج سالي كار مي‌كردم و هميشه توسري مي‌خوردم. آن زمان پدر و مادرها مثل الان مراقب بچه‌هاي‌شان نبودند.
  فكر كردن شما بصري است؟
بله. چون هفت سال در مدرسه هنري درس خواندم و نقاشي هم مي‌كنم. بنابراين خيلي خوب مي‌توانم يك استوري بورد درست كنم. مي‌نشينم و همه‌چيز را نقاشي مي‌كنم و بعد در مورد لانگ‌شات، مديوم‌شات، كلوز شات، جزييات و بقيه چيزها تصميم مي‌گيرم. اين كار باعث مي‌شود متوجه چيزهايي شوم يا اينكه صحنه را آماده كنم. روي بوردها صحنه‌هاي فيلم را از پيش مي‌چينيم. براي هر فيلمي دسته‌اي بزرگ از اين بوردها دارم، مخصوصا فيلمي مانند «مريخي» كه خيلي كارها براي بعد از فيلمبرداري مي‌ماند.
  بنابراين شما قبل از انيماتيك و ديگر تكنيك‌ها، پيش‌تصويرگري كرديد؟
آه بله. براي هر فيلم مدت زماني را به اين كار اختصاص مي‌دهم. هر بار قبل از فيلمبرداري پيش‌تصويرگري مي‌كنم. خيلي جالب است چون هر روز صبح سر كار مي‌روم دوباره‌ كارهايي را كه آن روز و براي آن صحنه‌ها خواهم كرد، ارزيابي مي‌كنم. بعد از اين پيش‌تصويرگري‌ها را چاپ مي‌كنم و در اختيار دستيار كارگردان، نورپرداز، فيلمبردار و طراح صحنه قرار مي‌دهم و آنها در جريان كار آن روز قرار مي‌گيرند.
  از نظر خودتان يك رهبر اركستر هستيد؟
بله، بله! دقيقا! درست گفتيد.
  چطور مديران استوديو را متقاعد مي‌كنيد كه فيلم‌تان هوشمندانه است و مي‌تواند مخاطبان زيادي را به سالن سينما بكشاند؟
خب، من هميشه از اين فيلم‌هاي هوشمندانه فراري‌ام. بعضي از اين فيلم‌ها خوب بودند و بعضي نه. و در آخر كار بايد بگويم من مي‌خواهم چيزي بسازم كه دوستش دارم حالا هوشمندانه باشد يا نباشد، فيلم من بايد سرگرم‌كننده باشد. اما وقتي فيلم‌هايم سرگرم‌كننده از آب درنمي‌آمدند، ديوانه مي‌شدم.
  اگر فيلم «جاذبه»اي كه «آلفونسو كوارون» ساخت موفق نمي‌شد، «مريخي» را نمي‌ساختيد؟
آه، بله، مطمئنا! فكر مي‌كنم «جاذبه» فيلمي عالي بود. از نظر بصري گيرا بود. مخصوصا بازي «ساندرا بولاك» كه تمام فيلم را از آن خود كرده بود. تنظيم جلوه‌هاي بصري فيلم عالي بود. اما فكر مي‌كنم ما در فيلم «مريخي» به يك بوم نقاشي بزرگ‌تر و حتي چشم‌اندازي وسيع‌تر دست يافتيم. داستاني عالي‌ داريم. شوخي‌هايي در فيلم هست كه داستان يا واقعيت شرايط آنها را پيش مي‌آورد. ماشين‌ها و تكنولوژي‌هاي حقيقي در اختيار داريم و فكر مي‌كنم از نظر بصري هم فيلم مريخي خوب است.
  كتاب «اندي واير» مثل دستورالعمل نجات روي مريخ مي‌ماند كه من تصور كردم مخاطب در شك و ترديد درك داستان ندارد و اين مساله مشكلي براي شما درست نمي‌كند. درست است؟
بله.
  اما آيا بايد آن‌طوري كار مي‌كرديد كه داستان آنقدر فاكتورهاي علمي نداشته باشد تا سرگرم‌كننده شود؟
نه! من عاشق فاكتورهاي علمي هستم. اندي واير ايده‌هاي جذابي دارد. كل كتاب او در واقعيتي كنايه‌آميز ريشه دارد. محرك داستان، شوخي‌هاي آن است. اين چيزي است كه من در كتاب ديدم  و «اندرو گودارد»، فيلمنامه‌نويس، همين شيوه را در فيلمنامه‌نويسي‌اش لحاظ كرده است.
  علاوه بر اين، «مت ديمون» هم در اين فيلم بازي كرد؛ او را بازيگر كمدي نمي‌دانند اما او   زمانبندي كميك و نبوغ بالايي دارد.
بله، او بازيگر ماهري است. او مي‌داند چطور شخصيتش بيشتر از داستان به چشم بيايد و مي‌داني كه بهترين شوخي‌ها را مي‌توان در داستان جدي گنجاند. همين داستان «جدي» برخلاف وضعيت شخص و دشواري‌هايي كه با آن دست و پنجه نرم مي‌كند، عمل مي‌كند. وقتي همه موانع را متوجه مي‌شوي، مي‌بيني شوخي‌اي پشت آن است.
  شخصيت مت ديمون خيلي با دوربين حرف مي‌زند و كمي به سبك صداهاي خارج از قاب «بليد رانر» صحبت مي‌كند.
آه، GoPro (نام شركت امريكايي است كه به توسعه و توليد دوربين‌هاي شخصي كيفيت ‌بالا مي‌پردازد. به طور گسترده اين دوربين در ضبط ويديو و عكاسي مورد استفاده قرار مي‌گيرد، اين دوربين در مكان‌هاي غيرمعمول مانند هواپيما، اتومبيل، قايق، دوچرخه، موتو سيكلت، كلاه ايمني و... مورد استفاده قرار مي‌گيرد) را مي‌گويي. حتما بايد اين دوربين را داشته باشي. از نظر من اين دوربين مثل «جعبه سياه» هواپيما است. اين دوربين همراه او است، مثل شخصيت «فرايدي» كه در داستان كلاسيك «رابينسون كروزوئه» نوشته «دنيل دوفوئه» همراه قهرمان داستان بود. در يك موقعيت واقعي ماموريت انسان به مريخ بايد يك دوربين گوپرو همه جا با آدم باشد كه اگر اين آدم مرد، بقيه بدانند چرا و چطور.
و نكته ديگر اين است كه وقتي مارك واتني در ماموريتش است، بايد با دوربين هم حرف بزند.
  سال‌ها پيش وقتي با «ران هاوراد» كارگردان «آپولو 13» حرف مي‌زدم، او گفت كه ساخت فيلمي كه در آن رابطه جنسي، خشونت يا شخصيت منفي نباشد، چالش بزرگي است. در فيلم مريخي هم شخصيت منفي وجود ندارد؟ آيا شخصيت منفي اين فيلم خود مريخ است؟
بله! مريخ هيولايي است كه مي‌تواند در يك لحظه شما را بكشد. اصلا هم برايش مهم نيست. البته هيولاي سحرآميزي است. من قصد داشتم تصويرم از مريخ بسيار بسيار زيبا باشد، تنها به اين خاطر كه هنوز نمي‌دانيم مريخ از نظر مردم چه شكلي است.
  «اندي واير» نويسنده كتاب، مي‌گويد در داستانش بسيار به توصيف مناظر پرداخته است تا داستان براي خواننده كسل‌كننده نباشد. وقتي واير با شنيدن خبر اينكه شما اقتباس سينمايي داستانش را خواهيد ساخت، هيجان‌زده شد، او علاقه شما به پانوراما را كه مكان داستان را ملموس‌تر مي‌كند، دوست دارد.
صحنه‌هاي خارجي را در «وادي رام» واقع در اردن گرفتيم. از نظر من، هشتمين عجايب جهان وادي رام است. اين مكان فوق‌العاده است. فقط لازم بود زمان درستي را براي فيلمبرداري و از زاويه مناسب داشته باشيم و بعد روي همه‌چيز خاك سرخ ريختيم. بنابراين جهان داستان ما مناسب‌تر جلوه كرد يا حداقل اميدوارم مريخ شبيه به جايي باشد كه من نمايشش دادم. اما روي مريخ كوه‌هاي بزرگي هم هست. بايد يك كوه المپوس غيرفعال كه 18000 متر ارتفاع دارد، درست مي‌كرديم. كوه المپوس 6000 متر از اورست بلندتر است، بنابراين فكر كردم خوب است براي فيلمبرداري به وادي رام برويم. مي‌دانيد، آن چيزي كه ما از مريخ مي‌بينيم از روي تصاويري است كه ناسا براي ما از آنجا فرستاده است. با اين تصاوير، مريخ خيلي كسل‌كننده به نظر مي‌رسد؛ زمين صاف، توندراهايي با خاك قرمز، گردو خاك و... به اين خاطر است كه در اين سياره نمي‌تواني چيزي را روي كوه‌هاي سختش مستقر كني. نمي‌تواني تكان بخوري!

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون