پورحيدرى، ٥١ سال در فوتبال؛ منصورخان، ٤٨ سال در استقلال
اردشير لارودي
سال١٣٤٣- تيم جوانان دارايى، يك به يك حريفان خود را مغلوب مى كند. در بازى نيمه نهايى، جوانان راه آهن شامل فريدون معينى و رضا وطن خواه، بازى را مى بازند. در مسابقه پايانى و در فينال نخستين دوره مسابقه جوانان تهران، بچه هاى دارايى، تيم كيان را هم با دو گل از سر راه برداشتند. اسمى شده هاى كيان عبارت بودند از على پروين، پرويز قليچ، محمود قمرى، قاسم پناه گر، بهروز كيانى. در تيم دارايى، خسرو هاتفى، امير فرخجسته، مسعود عظيمى، غلام وفاخواه، خسرو امينى و منصور پورحيدرى، جنس ديگرى از فوتبال را عرضه مى داشتند. دارايى قدر سرمايه هاى جوانش را مى دانست. منصور، خسرو، امير، غلام خيلى زود به رحمت سپاسى، فريدون شهيدى، عبداله رحيمى، آوانس آوانسيان، اضافه شدند. به شهرام وزيرى، به ايرج سودآور! باشگاه دارايى به سال ٤٦ تعطيل و منحل شد. پورحيدرى كه چشم تاجىها را گرفته بود راهى باشگاه تاج شد تا يكى از بهترين شاگردهاى موسيو رايكوف باشد. هم در تيم ملى، هم در تيم تاج! منصور، يواش-يواش بدل مى شد به منصورخان و تبديل مى شد به دستيار اول و كمك ارشد موسيو رايكوف. مردى كه سازنده بود و جانشين خود را هم مى ساخت! پورحيدرى اما، فقط يك مربى نبود. در رفتار او، مايه هاى مديريت و سرپرستى و غمخوارى، بارز بود و بارزتر مى شد. استقلال اگر منصور پورحيدرى را نداشت، در برهه اى از زمان تيم نداشت و در برهه مهم ترى وجود خارجى پيدا نمى كرد. استقلال را عشق سرپا نگهداشت. عشق مبهوتكننده مردانى انگشت شمار كه تاج سرشان، منصورخان بود. آقاى پورحيدرى كه از گلوى خودش و خانوادهاش مى زد تا استقلال بماند! تا استقلال نپاشد. استقلال كه با منصور، در حضور رايكوف، نخستين ستاره آسيايىاش را روى سينه خود نصب كرده بود، دومين ستاره را توسط خود منصورخان كسب كرد، با كلى افتخار و مدال هاى ديگر. پورحيدرى، تيم ملى را هم به مدارج بالا و اعلا رساند. پورحيدرى، هم مربى، هم سرمربى و هم مديرفنى تيم ملى شد. قهرمان سال ١٩٩٨ بازى هاى آسيايى. درباره پورحيدرى، دهها و صدها نكته مى توان گفت. نكته هايى از وفا، از فداكارى، از ايثار و گذشت، همه در يك دايره. همه در يك باره: ... دوست داشتن باورنكردنى استقلال! عشق خالصانه به استقلال! تيمى كه بسيار چيزها دارد و بسيارى را هم ندارد، اما با وجود منصور پورحيدرى، انگار باكى از نداشتههايش نداشت و نبايد مى داشت! منصورخان جاى همهچيزها را پر مى كرد. براى شناختن پورحيدرى و پى بردن به آثار شگرف و شگفت آفرين وجودىاش، بايد پاى حرف هاى عباس كردنورى نشست، پاى حرف هاى جلال طالبى، بيژن ذوالفقارنسب، على فتحالله زاده، كاظم اوليايى... دوباره على فتحالله زاده! بايد سرى زد به عمق سخنان ناصر حجازى درباره منصور پورحيدرى. بايد به دلايل رفاقت عميق ناصر و منصور پى برد. به ريشه هاى احترامى كه امير قلعه نويى، صمد مرفاوى، پرويز مظلومى، مجيد نامجو و همه، براى بهترين شاگرد ايرانى موسيو رايكوف (منصور پورحيدرى) قايلند. درباره منصور پورحيدرى بايد از همسرش پرسيد و بايد گوش سپرد به كلام گرم امير يزدجردى كه فوتبال را نيك ديد و دربارهاش نيك نوشت و از نيكمردى دفاع كرد. منصورخان، يكى از نيكان و پايمردان بود، هست و خواهد بود.