چشمانداز اوباما از برج رياض
عفيفه عابدي/ هواپيماي اختصاصي باراك اوباما، رييسجمهوري امريكا دوباره به آسمان رياض بازگشته است. اين دومين سفر او به عربستان سعودي در فاصله حدودا 10 ماه گذشته است. برنامه سفر قبلي در مارس 2014 ديدار با ملك عبدالله پادشاه فقيد عربستان بود و برنامه سفر اخير ابراز همدردي با ملك جديد امير سلمان سعودي در فقدان ملك عبدالله است. اين در حالي است كه در فضاي عمومي و آكادميك امريكا بيش از پيش به دلايلي چون حقوق بشر در عربستان، انتقادها نسبت به روابط واشنگتن و رياض افزايش يافته است. اين همان دليلي است كه موجب شده بود در ماههاي گذشته بسياري از كارشناسان امريكايي تغيير در سياست خاورميانهاي امريكا را پيشنهاد دهند و از آن حمايت كنند. اين گمانهزنيها كه با انتشار خبرهايي از تنشها در پشت پرده روابط كاخ سعودي و كاخ سفيد همراه بود، به نظر آنقدر جدي ميآمد كه سفر باراك اوباما ، رييسجمهوري امريكا به رياض براي اداي احترام به پادشاه درگذشته و فشردن دست دوستي با پادشاه جديد دور از انتظار بود. به همين دليل اكنون ترديدها درباره تغيير در سياست خاورميانهاي امريكا افزايش يافته است. در واقع اين سفر يعني، كاخ سفيد همچنان كاخ سعودي را متحد اول منطقهاي خود در خاورميانه ميداند و همه راهها در اين منطقه به عربستان ختم ميشود. اما شايد لازم باشد براي تحليل رفتارها و رويكردهاي متعارض امريكا از زاويه نگاه كاخ سفيد به منطقه نگريست. واقعيت اين است كه تغيير راهبردي بايد با ملاحظات زيادي همراه باشد و باراك اوباما رييسجمهور امريكا كه با اهداف، فرصتها و چالشهاي متعارضي در منطقه خاورميانه روبهرو است، ناگزير است ملاحظات محافظهكارانهتري درباره تغيير جهت، انتخاب پارامترها و متغيرهاي راهبردي جديد در منطقه اتخاذ كند. امريكا و عربستان سعودي دو بازيگر مهم فرامنطقهاي و منطقهاي در خاورميانه محسوب ميشوند كه از گذشته دور بخش عمدهاي از سياستهاي خود را با هم هماهنگ كرده و اهداف استراتژيك منطقهاي خود را بر هم منطبق كردهاند. براي دستگاه ديپلماسي دولت اوباما دور شدن از اين يار ديرين و قدم نهادن به سوي سياست جديد با همكاران جديد به مانند قدم نهادن در يك ميدان مين است. به ويژه اينكه هنوز حداقل زمينهها براي تغيير فضا فراهم نشده است. يادآوري ميشود پس از حوادث 11 سپتامبر 2001 و حمله امريكا به عراق در دوران جورج بوش پسر هم كاخ سفيد تغيير سياست در منطقه را از وجهي ديگر دنبال ميكرد، اما در نهايت با عدم تحقق اهداف اوليه، پارامتر دموكراسي و طرح خاورميانه بزرگ خيلي زود فراموش شد و بوش با سرعت بيشتري به سوي رياض شتافت. به عبارت ديگر، اگرچه اهداف ايدهآلگرايانه باراك اوباما، گمانهزنيها درباره تغيير سياست خاورميانهاي امريكا را ايجاد كرده، اما شرايط تشكيك در اين باره را براي وي افزايش داده است. در مجموع ميتوان گفت هر چند در سالهاي اخير چند رويداد رابطه امريكا و عربستان را شكننده كرده است، اما با توجه به غير قابل اعتماد بودن شرايط آينده، حفظ وضع موجود براي دو طرف اولويت بيشتري دارد. براي باراك اوباما رييسجمهوري امريكا حفظ و نمايش روابط دوستانه با عربستان ميتواند دستاوردهايي منطقهاي و داخلي داشته باشد. از يك سو اين مساله انتقاد جمهوريخواهان درباره از دست دادن متحدان سنتي در منطقه را كاهش ميدهد. از سوي ديگر طرف اصلي مذاكره امريكا در منطقه يعني ايران را به همكاري بيشتر ترغيب ميكند. حداقل از زاويه نگاه امريكا ميتوان گفت اگر ايران به اين سيگنال واكنش دلخواه را نداد، حداقل هزينه زيادي پرداخته نشده است. صريحتر بايد گفت كه ايران، تغيير سياست خاورميانهاي امريكا را متوقف يا تسريع خواهد كرد. تمايل باراك اوباما رييسجمهوري امريكا براي حل و فصل مساله هستهاي با ايران خيلي زياد است، اما اين تمايل توام با ريسك بزرگ نبوده و نخواهد شد. در نهايت و در مجموع سفر اخير اوباما به رياض ميتواند هم مهم باشد و هم سمبليك.