نگاهي به سه فيلم كوتاه به بهانه اكران در گروه هنر و تجربه
ايجاز و اعجاز
محسن جعفريراد
اكثر فيلمهاي بلندي كه تاكنون در گروه هنر و تجربه اكران شدهاند، يك ضعف بنيادين دارند. البته همگي واجد ايدهاي اثرگذار بودهاند اما غير از فيلمهاي ماهي و گربه (شهرام مكري) و پرويز (مجيد برزگر) ديگر فيلمها در بسط و گسترش اين ايده، نتوانستهاند درست عمل كنند. اما اين نقص در فيلمهاي كوتاه اين گروه كمتر ديده ميشود كه نمود عيني آن، سه فيلمي است كه اين روزها به نمايش درآمده و در اين يادداشت به طور خلاصه بررسي ميشوند.
نوار ويديو (حسين شاعري)
نوار ويديو نشان ميدهد كه ميتوان به جاي هرگونه كلينگري و مطلقگرايي در مضمون و محتوا، با توجه به پتانسيل غني زبان سينما در خيالپردازي مخاطب، در مدت زماني حدود سيزده دقيقه هم از يك معضل پيچيده حرف زد و تماشاگر شعورمند سينما را به فكر واداشت؛ مردي در مقابل دوربين نشسته (كل فيلم در همين نماي ثابت روايت ميشود) و قرار است به نوعي از او تست بازيگري گرفته شود. مصاحبهكننده كه فقط صدايش را ميشنويم، به تدريج وارد جزييات شخصي زندگي فرد ميشود و به او ميفهماند كه از گذشتهاش آگاه است. فرد كه در ابتدا بسيار مبادي آداب و با طراوت رفتار كرده، به تدريج نقابش كنار زده شده و عصبي رفتار ميكند و در نهايت با يك جمله تكان دهنده مصاحبهكننده، آنقدر درمانده ميشود كه ناي حرف زدن و نگاه كردن به دوربين را ندارد. با همين ايده ساده، هم دو فرد مصاحبهكننده و مصاحبهشونده با اطلاعدهي قطرهچكاني، صاحب هويت ميشوند و هم نگاه انساني فيلم يعني ترويج فرهنگ گذشت و ايثار و پرهيز از قصاص، بدون هرگونه اغراقي تبيين ميشود. طبق نظريههاي سيد فيلد در فيلمنامهنويسي، هر كاراكتر براي اثرگذاري و تبديل شدن به شخصيتي دراماتيك بايد چهار مولفه را داشته باشد؛ نقطهنظر، هويت، حالت و رفتار كه در نوار ويديو چه فرد مصاحبهشونده كه به تدريج از حالتي آرام و به حالتي طغيانگر تغيير شكل ميدهد و چه فرد مصاحبهكننده كه بدون آنكه چهره او را ببينيم از جهانبينياش آگاه ميشويم، هردو اين چهار مولفه را دارند كه نشان ميدهد نويسنده و كارگردان فيلم به خوبي از اثرگذاري عناصر داستاني ادبي و سينمايي آگاه است كه البته با بازي كمنظير نويد محمدزاده به نتيجهاي درخشان ختم شده كه برگ برنده اين فيلم نسبت به دو فيلم قبلي است كه بازيهايشان بيشتر با نوعي تصنع و نمايش همراه بود. نويد محمدزاده زمانبندي درستي در اجراي سكوت، عصبانيت، آرامش، پشيماني و اعتراض دارد كه دقيقا چه با قالب فيلم كوتاه و چه با شكل رابطه دو نفر پشت و جلوي دوربين و مبتني بر ديالوگهاي پينگ پونگي، انطباق لازم را دارد. به عنوان مثال در ابتداي فيلم خودش را فردي ساده و بيآلايش نشان ميدهد، در ادامه به محض شنيدن سوالي مبتني بر اينكه چند سال زندان بوده، نگاهي يخ زده و سكوتي سرشار از ناگفتهها ابراز ميكند كه نخستين نقطه عطف روايت را رقم ميزند و به تدريج با پرخاش او نسبت به مصاحبهكننده به اوج خودش ميرسد. يا شكل بازي او با دستان و انگشتانش كه ابتدا به آرامي روي ميز دست ميكشد و بازيگوشي ميكند، بعد از آن با دستمال كاغذي ور ميرود، در ادامه آرام ميشود و در انتها دستانش را براي القاي پشيماني روي هم ميگذارد. از همه مهمتر، ميميك صورتش كه همزمان حيرت، اعتراض، پشيماني را القا ميكند و نحوه بيان كلمات كه اوج و فرود بياني را به خوبي تفكيك ميكند كه ميتوان هنگام تو خطاب قرار دادن فرد پشت دوربين يا ببخشيدي كه در انتها ميگويد، اين مهارتش را به وضوح ديد. بازي محمدزاده از معدود بازيهاي موثر فيلمهاي كوتاه در چند سال اخير است كه فراتر از بازي متناسب با زبان تئاتر و سينما، با بازي متناسب با اعجاز و ايجاز در مديوم فيلم كوتاه، به كمك ديالوگهاي در خدمت گرهافكني و گرهگشايي داستاني، بيشترين تاثير را روي مخاطب ميگذارد.
اتاقي در نيويورك (بنيامين هفت لنگ)
يك فيلم كوتاه به معني مطلق كلمه. اين تعريف وقتي حايز اهميت است كه دريابيم در چند سال اخير به سبب فيلمسازي ارزان و آسان، هركسي فكر ميكند كه با ثبت تصاوير متحركي در كمتر از 30 دقيقه فيلم كوتاه ساخته و خودش را فيلمساز معرفي ميكند، در صورتي كه فيلم كوتاه بايد دو مولفه ايجاز و اعجاز را با هم داشته باشد كه اتاقي در نيويورك با استفاده از ايدههاي بصري كه كمتر در سينماي كوتاه ايران سابقه داشته و ترسيم روابط بينامتني كه سينما ميتواند با هنر نقاشي برقرار كند، اين دو مولفه را داراست. اتاقي در نيويورك به كيفيت و كميت خلق يك تابلوي نقاشي اثر اداورد هوپر ميپردازد؛ يك زن و شوهر در يك اتاق با هم گفتوگو ميكنند، زن هميشه از مردي ميترسد كه به قول او در كوچه ايستاده و با سيگاري در دست به آنها خيره شده و شوهرش مدام از او ميخواهد كه دست از اين خيالپردازيها و بدبينيها بردارد. در صورتي كه در نهايت متوجه ميشويم، آن مرد در كوچه ميتواند همان خالق و پديدآورنده تابلوي نقاشي باشد كه در خيالش، زن و شوهر را از شكل منجمد شده در تابلو، به شكل زنده انساني تبديل كرده است. در اين راستا استفاده از فضايي كاملا سفيد – از لباس آدمها گرفته تا رنگ دكور اتاق و روزنامهاي فاقد كلمات سربي- نيز شباهت اتاق را به سفيدي صفحه كاغذ يا بوم نقاشي قبل از خلق هر طرحي، نشان ميدهد. در واقع ترسيم و تبيين رابطه ميان خالق و مخلوق در يك اثر هنري ميتواند به جهاني انتزاعي تبديل شود اما كارگردان سعي كرده با تمهيدهاي خلاقانهاي به باورپذير كردن زندگي موجود در قاب فيلم / تابلوي نقاشي كمك كند؛ از جمله جلوههاي ويژه تصويري كه جزييات طبيعي يك زندگي را مرتب جانبخش ميكند و حالت و رنگهاي مختلف به آن ميدهد و در واقع باعث اينهماني گفتار و رفتار ميشود، مثلا اشاره زن به دست آغشته به خون مرد در كوچه كه با قرمز شدن لباس سفيد او همراه است يا زماني كه مرد از خيال قرار گرفتن تابلو روي ديوار ميگويد و لحظاتي بعد چند تابلو روي ديوار ظاهر ميشوند. يا شكل تبديل شدن آنها به دو نقش در يك تابلوي نقاشي در انتهاي فيلم، دور شدن دوربين و تاكيد روي دستي رنگي يا شايد خوني كه در حال كشيدن همان زن و مردي است كه ما زندگي خيالانگيز آنها را مشاهده كردهايم.
خوابزده (فرشيد اخلاقيپور)
خواب زده همان طور كه از عنوانش پيداست، به بيخوابي جواني ميپردازد كه حدود دوهفته به خاطر نخوابيدن، زندگياش از شكل طبيعي خارج شده. ابتدا با تاكيد بر تابلوهاي عكس در اتاق جوان كه او را همراه با دوربين نشان ميدهند، مشخص ميشود كه او عكاس است. سپس او براي درمان بيخوابياش نزد دكتر ميرود و دكتر پيشنهاد ميدهد كه به روانپزشك مراجعه كند و پس از آن شبانه در كوچهها و خيابانها سرك ميكشد تا با عكس گرفتن از سوژههاي مختلف عذاب بيخوابي را كم كند. در تبيين اين موقعيتها مهمترين ايده خلاقانه اخلاقيپور، شكل فريزشدن سوژهها و آدمها هنگام عكاسي جوان از آنهاست كه به او ميفهماند ميتواند زمان و مكان را به تسخير خود درآورد؛ دو كارگر ساختماني كه با هر عكسي ثابت ميمانند، يك رفتگر كه در حال جارو كردن ثابت ميشود و حتي جوان ميتواند يقهاش را به ميل خود درست كند يا هواپيمايي كه در آسمان و در پسزمينه برج ميلاد با عكاسي از آن ثابت ميشود كه شكل ثابت ماندنش هم ميتواند نمادين و تعميمپذير باشد، به خصوص وقتي متوجه ميشويم كه نامزدجوان قصد سفر به خارج براي درمان بيماري سرطان را دارد. در ادامه، همين متوقف كردن زمان به وسيله عكاسي، جوان را به ديدار با نامزدش كه از او جداشده، سوق ميدهد كه پشت پنجره ميآيد و با مشاهده دوربين از نمايش چهرهاش كه به خاطر شيمي درماني شكلي غيرمتعارف پيدا كرده، جلوگيري ميكند و همان قاب ثابت به عنوان آخرين عكس عكاس باعث ميشود تا او با ابدي كردن چهره نامزدش، در پناه عشق براي خود به آرامش برسد و همان جا در كوچه به خواب فرو رود. توقف زمان در آخر فيلم يك تفاوت با موقعيتهاي قبلي هم دارد؛ اينبار غير از سوژه يعني زن پشت پنجره، كل فضاي پيرامون و حتي دانههاي برف هم متوقف ميشوند واين توقف به كمك جلوههاي تصويري و كامپيوتري، هويت شاعرانه و عاشقانهاي به فضا بخشيده است. خوابزده با كمي سهلانگاري ميتوانست به دام احساسات گرايي و مبهوت شدن از ايدهاش دچار شود اما با هوشمندي اخلاقيپور از اين مشكل گريخته است. از ديگر نكات قوت فيلم ميتوان به تصويربرداري و نورپردازي در جهت ترسيم تشويش ذهني جوان اشاره كرد، از جمله فضاهاي سايه روشني كه پيرامون اشيا و محيط قابل مشاهده است. البته فيلم نقاط ضعفي هم دارد؛ ازجمله برخي ديالوگها كه كاركردي در روايت ندارند يا يك سري فضاهاي تكراري و كليشهاي مثل خوردن قرص، متوقف كردن تيك تاك ساعت و برهم زدن وسايل اتاق هنگام عصبانيت يك فرد بيخواب كه از اثرگذاري كامل فيلم كاستهاند.