يك عاشقانه ساده!
مهدي بيگدلو
داستان نساجي و عاشقانش را بايد از سر، نوشت. عاشقيت در مكتبي كه فداييان آن براي جامهاي سرخ، جان ميدهند، هزينه ميكنند و زير باران، دلدادگيشان را فرياد ميزنند، حتما قداست خاصي دارد كه اينگونه چشمها را خيره ميكند و در عين سادگي، تلنگري ميشود بر تمام فكر و منطقهاي ريالي.
نساجي يك اسم نيست و نساجي را نبايد خاطرهاي كهنه شده در حوالي باغهاي خوشرنگترين مركبات قائمشهر قلمداد كرد. نساجي از ديد هواخواهانش، تاريخي است به وسعت عمر يك عشق اسطورهاي. همين است كه ميبينيم سالها پس از ماندگاري در دستههاي پايينتر از سطح اول فوتبال كشور، همچنان عاشقان اين باشگاه، عاشقانهتر از ديروز، به ترسيم فردايي آفتابي براي دردانه ورزش مازندران ميپردازند. محمد عباسزاده يكي از همين عاشقان است؛ عاشقي كه توانسته در بزنگاهي تاريخي، ميزان معرفت و دلدادگياش را در حال نقد كند و براي رسيدن سرخترين تيم شمال كشور به قله روياها، به جاي نقش بازي كردن، قيد پول و شهرت و هزار و يك امتياز ديگر را بزند. شماره 33 محبوب مازنيها حالا به يك ياغي برهم زننده معادلات فوتبالي بدل شده. ياغي نه از آن باب كه عشق به اين رنگ و به آن پيراهن را به نرخ روز محاسبه كند و تنها در دل رسانههاي مكتوب و مجازي، بود و نبود خود را به نمايش بگذارد. عباسزاده را مثال زديم چرا كه باور داريم در عصر «پول و پورشه»، كمتر كسي پيدا ميشود كه داستاني از جنس عشقهاي دهه شصتي فوتبال را براي ما و هم نسلان ما روايت كند و نمونهاي باشد از گذشتگاني كه براي خاك فوتبال و قداست آن حرمت قائل ميشدند. هرچه هست قصه نساجي امسال چه خوش باشد و چه زبانمان لال به فرجام ايده آل هوادارانش نرسد، داستان اين تيم و عاشقانش تا سالهاي سال زبانزد همه كساني خواهد بود كه پاكي فوتبال را به بازي چند رنگ و روهاي اين دوره و زمانه ترجيح ميدهند.