از ژول ورن تا كشتي پر از پول
مجتبا پورمحسن
«داستانهاي ژول ورني»؛ اين عبارتي است كه علي ربيعي، وزير كار هفته گذشته در نشست خبري براي گمانهزنيهايي به كار برد كه در كانالهاي تلگرامي درباره حادثه دلخراش نفتكش سانچي استفاده شده. مراد آقاي ربيعي از اين عبارت، اشاره به تخيلي و عجيب و غريب بودن داستانهايي است كه درباره حادثه سانچي سرهم شده و در تلگرام دست به دست ميشود. اگرچه اكثريت قريب به اتفاق اين داستانها از حداقل منطق ممكن براي باورپذيري برخوردار نيستند، با اين همه يك نكته باعث شد بعضي از كاربران تلگرام با وجود عدم وجود دلايل كافي، اين قصهسراييها را به جاي واقعيت باور كنند؛ خلأ اطلاعرساني تخصصي و عمومي درباره حادثهاي كه براي نفتكش سانچي پيش آمد و جان ۳۲ دريانورد را گرفت، سبب شد كه بعضيها به عمد يا غيرعمد از اين خلأها استفاده كنند تا داستانهايشان را پي بگيرند. با اين حال در ميان شايعات ريز و درشت تلگرامي سانچي، يكيشان بسيار خندهدار بود. و چيزي كه عجيب به نظر ميرسيد اين بود كه چطور بعضيها به راحتي داستاني را كه حتي در فيلمي كمدي هم غيرقابل باور به نظر ميرسد، باور كنند. واقعا كساني كه فكر ميكنند چون كشتي سانچي با پرچم پاناما (كه به بهشت فرار مالياتي مشهور است) در حركت بود، به جاي حمل صد و پنجاه هزار تن ميعانات گازي، اسكناسهاي عدهاي از افراد ذينفوذ را از مبدا پاناما به مقصد ناكجا حمل ميكرد، چطور ميپذيرند در آغاز سال هجدهم از هزاره سوم پولدارها پولشان را در قالب اسكناس آن هم با نفتكش جابهجا ميكنند؟! اصلا چه كسي ميتواند صد و پنجاه هزار تن اسكناس را بشمارد؟ يعني در عصر حسابهاي الكترونيك و پولهاي ديجيتالي كه مردم حتي در ايران هم با كارت اعتباري معامله ميكنند، اين افسانه خندهدار چطور ذهن عدهاي را مشغول ميكند؟ شايد هم ما و هم آقاي ربيعي بايد بپذيريم كه تلگرام جزيره جداافتادهاي است كه خيلي نبايد با عقل و منطق دربارهاش قضاوت كنيم، نه؟