زير هر يارب تو لبيكهاست
سيدعلي ميرفتاح
در مثنوي قصهاي هست كه بيارتباط با حال و روز ما نيست. قصه در كانتكس ديگري است اما در مثل مناقشه نيست و اشكالي ندارد اگر آن را به ديده تامل بنگريم و تاويل به اوضاع و احوال سياسي، اجتماعيمان كنيم. يكي از كارهاي اصلي شيطان ملامت است. قيافه دلسوزانه و مخلصانه به خود ميگيرد و سر در گوش خلايق ميآورد و آنها را نسبت به كارها و فكرها و زندگيشان نااميد ميكند. اين بيت معروف سعدي كه ميگويد «برو اي گداي مسكين و دري دگر طلب كن/ كه هزار بار گفتي و نيامدت جوابي» ناظر به همين معني است كه عاشق صادق را مايوس ميكنند و پايدارياش را احمقانه جلوه ميدهند. مولوي داستان مومني را روايت ميكند كه شبها نميخوابيد، به مشقت خود را بيدار نگه ميداشت، نماز ميخواند و ذكر ميگفت و با خداي خودش راز و نياز ميكرد. بعد از مدتي طولاني، ابليس به سراغش ميرود و زير گوشش مينشيند و نسبت به اين همه عبادت و پايمردي در شبزندهداري دلسردش ميكند. «گفت شيطان آخر اي بسيار گو/ اين همه الله را لبيك كو؟// مينيايد يك جواب از پيش تخت/ چند الله ميزني با روي سخت...» مومن بيچاره دلش ميشكند و حالش گرفته ميشود. در ظاهر شيطان رجيم بيربط هم نميگويد. هيچ لبيكي از جانب عرش به سوي اين بنده متقشف نميرسد و هيچ اتفاق قابل اعتنايي در زندگياش نميافتد. لذا بيخيال ذكر شبانه ميشود و جانمازش را جمع ميكند و ميخوابد. «او شكسته دل شد و بنهاد سر/ ديد در خواب او خِضر را در خُضر». منظور از خضر هاتف غيبي است. كسي كه نداي حق را به گوش مردم ميرساند. خُضر هم به معني باغ و جنت است. يعني از جانب خداوند يكي از عرشنشينان، از بهشت به خواب مرد زاهد آمد و «گفت هين از ذكر چون واماندهاي/ چون پشيماني از آنكش خواندهاي// گفت لبيكم نميآيد جواب/ زان همي ترسم كه باشم رد باب». بالاتر از نااميدي به رحمت پروردگار گناهي نيست. بدترين و پليدترين گناه يأس است و اگر بندهاي هرچقدر هم گنهكار، خودش را رد باب بپندارد گرفتار غضب الهي ميشود. لذا مهمترين وظيفهاي كه عرفا بر خود فرض ميدانستند همين بود كه به خلايق بباورانند كه هيچكس جز شيطان رد باب نيست و فرزندان آدم در هر شرايطي آنقدر اعتبار دارند كه در رحمت را به صدا دربياورند. اينكه گفتهاند «بازآ بازآ هرآنچه هستي بازآ» براي همين بوده كه مردم را از خزيدن در كنج نااميدي برحذر دارند و اعلام عمومي كنند كه درگه خداوند درگه نوميدي نيست. جوابي كه خضر به مومن ميدهد نشانهاي است از هوشمندي و فراست و ذكاوت مولانا: «گفت آن الله تو لبيك ماست/ وآن نياز و درد و سوزت پيك ماست/ حيلهها و چارهجوييهاي تو/ جذب ما بود و گشاد اين پاي تو// ترس و عشق تو كمند لطف ماست/ زير هر يارب تو لبيكهاست...»
از شش جهت، سر در گوش مردم كردهاند كه اين همه راي داديد، اين همه انقلاب و آرمانگرايي و زحمت و خون و دل خوردن و با جهان درافتادن، آخرش چه؟ اين همه بيا توي خيابان، بيا راي بده، بيا اصلاحات را پيش ببر، بيا با فقر و فاقه و رياكاري مقابله كن، آخرش چه؟ آيا آخرش همين است كه از آن طرف زيربرجام بزنند؟ از اينطرف زير اصلاحات بزنند؟ بعد از اين همه هزينه و شهيد و مقاومت و تلاش، عرصه را باز كنيم كه دزدها و اختلاسكارها و رشوهبگيرها دارايي ملت را به توبره بكشند و ببرند؟ بعد از اين همه كار فرهنگي و خون دل خوردن و شبزندهداري و اطلاعرساني دور بيفتد دست چند نفر بياعصاب پرخاشگر كه آزادانه به هركس فحش بدهند و بددهني كنند و شاخ و شانه بكشند؟ يكريز دارند از خارج و داخل به گوشمان ميخوانند كه حالا آمديد راي داديد به حسن روحاني؛ كه چه؟ مگر او فرقي با احمدينژاد دارد؟ مگر اصلا در اين پنج سال اتفاقي افتاده؟ مگر كاري از پيش برده؟... گوشهايمان پر است از اين همه آيه يأس. از زمين و آسمان دارند مدام به توپ نااميديمان ميبندند كه اين همه الله را لبيك كو؟ نه با كنايه و طعنه، اتفاقا خيلي صريح و مستقيم ميگويند «از هفتاد و شش تا حالا داريد درِ اصلاحات را ميزنيد، خوب اگر باز شدني بود باز ميشد. كه هزار بار گفتي و نيامدت جوابي»... اما حقيقت اين است كه فرمايش خضر اينجا هم مصداق دارد و زير هر يارب ما لبيكها نهفته است. اتفاقا تلاشهايمان نتيجه داده. اتفاقا حسن روحاني بد عمل نكرده و فقط در همين يك فقره كه در عرصه اقتصادي چراغ انداخته و دخمههاي پنهاني بودجه را روشن كرده و مسائل كسنداني را شفاف كرده كم كاري پيش نرفته. همين روزنامههايي كه امروز داريم مينويسيم، همين فضاي اينترنتي كه بازار شام شده و هركس آزاد است تا حرفش را بزند كم اتفاقي نيست. همين كه با دستور رييسجمهور فيلتر موقت را برميدارند دستكم نگيريد... خيلي عجيب است. وقتي تلگرام فيلتر شد موج نااميدي راه افتاد كه ايداد، ايهوار، آزادي رفت، گردش آزاد اطلاعات نابود شد... اما همينكه فيلتر را برداشتند هيچكس حتي به روي خودش نياورد. همين اتفاقي كه در بانكها افتاده و همه موظف به شفافسازياند باور كنيد كم دستاوردي نيست. در اين زمينه حرف كم ندارم. يادتان رفته تا چند سال قبل بايد ادله ميآورديم تا ثابت كنيم كه مردم هم آدمند و حق دارند كه براي سرنوشتشان تصميم بگيرند؟ امروز حتي رقبا نيز دموكرات شدهاند و نه فقط صداي مردم را كه صداي مخالف را به رسميت ميشناسند... شايد عيب از ما رسانههاست كه خبرهاي سياه را اگزجره ميكنيم اما خبرهاي خوب را گوشكري خود درميدهيم.