چرا تئاتر از قابليتهاي ادبيات داستاني معاصر ايران بهره نميبرد؟
رنج ناشي از يك گسست تاريخي
بابك احمدي
«شازده احتجاب» به كارگرداني علي رفيعي، «عشق و عاليجناب» كاري از حسين پاكدل، «بوف كور» به كارگرداني ناصر حسينيمهر؛ اينها سه نمونه از آثار نمايشي هستند كه بناي اصلي آنها برپايه يكي از رمانهاي شناخته شده ادبيات فارسي استوار شده است. البته به اين فهرست ميتوان آثار ديگري نيز افزود، همچون «حسينقلي مردي كه لب نداشت» به كارگرداني حميد پورآذري، «يك صبح ناگهان» براساس رمان تشت خون نوشته اسماعيل فصيح به كارگرداني حسين پاكدل يا نمايش «اسب» به كارگرداني آرش دادگر كه متن آن ريشه در رمان «اسب قاتلين» به قلم رضا گشتاسب دارد. اما پرسش اين است كه چرا گرايش به استفاده از قابليتهاي ادبيات داستاني «معاصر» ايران بهواسطه بازنويسي، اقتباس، بازخواني يا هر شيوه ديگر كه منجر به نزديك شدن متن ايراني اجرا ميشود طرفدار زيادي ندارد يا اگر دارد در عمل شاهد معادل صحنهاي آثار نيستيم؟
به ويژه كه در مقابل ميتوان فهرستي بلند بالا از رمانها و داستانهاي كوتاه غير ايراني را نام برد كه براي اجرا بازنويسي شدهاند. قطعا بررسي ريشهها و دلايل چنين رويكردي به برگزاري يك يا سلسله نشستهاي جدي با هنرمندان تئاتر نياز دارد ولي در اين مجال كوتاه به سراغ حميدرضا نعيمي، نادر برهاني مرند، يوسف باپيري و آرش دادگر رفتهايم و پاسخ اين چهار هنرمند را جويا شدهايم كه در ادامه ميآيد. نكته قابل اشاره اينكه هر چهار هنرمند بر يك نكته متفق اند؛ «همواره به اجراي نمايش براساس ادبيات معاصر ايران اصرار و علاقه داشته و دارند» اما...
گسست تاريخي و گوشهنشيني هنرمندان
حميدرضا نعيمي نزديكي ادبيات معاصر به ما را يكي از دلايل دشواري پرداختن به اين مبحث ميداند. از طرف ديگر اين هنرمند به گسستهاي تاريخي اشاره ميكند كه بين اهل هنر فاصله انداخته است. او ميگويد: «مساله فقدان ارتباط سالم و سازنده بين هنرمندان طيفهاي مختلف با يكديگر است. برخلاف هنرمندان معاصر جهان كه پاياپاي و در كنار يكديگر گام برميدارند، مانند بونوئل و لوركا در شعر و سينماي اسپانيا كه كنار هم رشد ميكنند ولي ما امروز براي فراخواندن يك كارگردان سينما يا يك نويسنده و شاعر به سالن تئاتر بايد مرارت بكشيم.»
نعيمي در همين رابطه مثالي مطرح ميكند: «وقتي آرتور كوستلر رمان «ظلمت در نيمروز» را نوشت، مدتي بعد براساس آن نمايشنامهاي نوشته شد كه يادداشت نويسنده رمان در پايانش آمده است. كوستلر ميگويد من آنقدر كه از خواندن اين نمايشنامه وحشت كردم از جهان داستان خودم نترسيدم. اما آيا نويسنده معاصر ما ميپذيرد كه من زبان خودم را خلق كنم؟ به نظرم اين نكتهاي است كه خيلي سخت از سوي نويسندگان ما پذيرفته ميشود.»
نعيمي با رد نظر افرادي كه معتقدند ادبيات داستاني ما كشش يا توان دراماتيك ايجاد جذابيت را ندارد ادامه ميدهد: «براي من تفاوت ندارد كه از واژه اقتباس، بازنويسي يا برداشت آزاد استفاده كنيم، بلكه مهم اين است كه آيا ميتوانيم اثري بهتر از آنچه در دست داريم به تماشاگر ارايه دهيم يا خير؟»
او مساله زبان و رسيدن به فرم جديد اجرايي را از جمله مهمترين عوامل خلق نمايش براساس يك رمان معاصر يا كتاب ادبي كهن ميداند و ميافزايد: «اينجا بحث خلق دوباره مطرح است و لزومي ندارد به اصل داستان وفادار بمانيم. ولي پرسش من اين است، اگر قرار باشد يك دوباره نويسي كنيم و اثري ضعيفتر خلق شود چرا بايد دست به چنين كاري بزنيم؟ اگر قرار است داستان را تغيير بدهيم پس چرا يك متن جديد ننويسيم.»
كارگردان نمايش «سقراط» اقتباس را امري بسيار پيچيده در حد و اندازههاي خلق يك رمان ميداند. نعيمي در توضيح دلايلي كه موجب فاصله گرفتن در پرداخت به آثار كهن ايراني ميگويد: «آنچه معمولا در من ايجاد ترس ميكند اين است كه قرار است در حوزه زبان چه كنيم؟ پرسش ديگرم اين است، چند نويسنده را سراغ داريد كه به جاي پرداختن به يك قصه نفسگير يا ايجاد جذابيت با عبور از خط قرمزها به ايجاد زبان دراماتيك فكر كنند؟»
نعيمي بزرگترين ضعف را در طفره رفتن نويسندگان در مواجهه با زبان ميداند. او ميگويد: «حتي عدهاي براي ديگران حكم هم صادر ميكنند و ميگويند مخاطب امروز با شاهنامه ارتباط برقرار نميكند. بله! مخاطب با برداشت ضعيف و سطحي از نظامي و فردوسي ارتباط برقرار نميكند و اين در تمام جهان صادق است.»
و ناگهان همه كارشناس ميشوند
آرش دادگر ميگويد: «يكي از مسائل مهم اين است كه ادبيات داستاني ايران صاحب دارد و همه بيآنكه از اصل داستان چيزي بدانند شروع به اظهارنظر ميكنند. همين حالا اگر بگوييم احمد شاملو به اندازه جمعيت ايران سروكله شاملو شناس و شاملو خوانده پيدا ميشود. اما نكته اينجاست كه قرار است مخاطب به سالن بيايد و با خوانش من از اثر يك نويسنده مواجه شود، نه تمام آنچه قبلا در رمان يا داستان مطالعه كرده است.»
اشاره اين كارگردان، اظهارات كريستوفر روپينگ، كارگردان آلماني نمايش «هملت» را يادآوري ميكند كه در نشست رسانهاي نمايشاش در جشنواره تئاتر فجر گفت: «شايد ما در آلمان به اين دليل آثار شكسپر را با دغدغه كمتر بازنويسي ميكنيم كه نويسندهاي انگليسي است و نه آلماني.»
دادگر در نظر گرفتن ويژگيهاي هنر نمايش و تئاتر را در مواجهه با اين مقوله بسيار جدي ارزيابي ميكند و ادامه ميدهد: «اينجا ما با هنرهاي دراماتيك مواجه هستيم و قرار نيست شما اثر گلشيري يا دن كيشوت سروانتس را روي صحنه نظاره كنيد. نيمي از ماجرا به خوانش كارگردان از متن بازميگردد و اين تماشاگر است كه بايد به دنبال نيمه ديگر برود.»
كارگردان نمايش «اسب» ميافزايد: «من به دنبال بيرون كشيدن ايدههاي تئاتري از دل من هستم. با اين خوانش از نظر من هر متن به لحاظ دراماتيك ناقص است و اين ما هستيم كه رخداد را از دل متن بيرون ميكشيم.»
مشكل نخواندن است
ايدهاي كه در اظهارات يوسف باپيري، كارگردان جوان تئاتر هم وجود دارد. باپيري اين روزها درصدد اجراي نمايش «فتوحات گلشيري» است. نمايشي كه بعد از 7 ماه مطالعه تمام بازيگران و اعضاي گروه بر داستانهاي كوتاه هوشنگ گلشيري، نويسنده جريانساز معاصر ايران شكل گرفته و سپس متني متناسب با ايدههاي اجرايي نوشته شده است. باپيري ميگويد: «ايده ما از ابتدا با چيزي شبيه به كولاژ شروع شد، مثل كاري كه هاينر مولر در نمايشنامه «هملت ماشين» انجام داد، البته نه دقيقا همان رويكرد. وقتي چنين ايدهاي مطرح شد از خودمان پرسيديم چرا براي اين كار به سراغ نويسندگان و ادبيات معاصر نرويم؟»
او ادامه ميدهد: «شايد يك بخش از ماجرا به فقدان مطالعه آثار نويسندگان ايراني ارتباط داشته باشد. اين موضوع جاي تعارف ندارد و بعضا هم شاهد هستيم كه افراد بر اساس مد روز به سراغ مطالعه آثار نويسندگان ميروند نه ايدهاي از پيش مشخص.»
باپيري ميگويد: «همانطور كه به فرم اجراي بعضي آثار نمايشي انتقاد وارد ميشود كه گويي در دوران گذشته ماندهاند، ما در زمينه متن هم در جهاني ايزوله به سر ميبريم و امكان تغيير قائل نيستيم. درحالي كه هنر نمايش با زمينههاي متنوع هنر و سياست و بهطور كل علوم انساني به ويژه ادبيات سروكار دارد.»
مميزي؛ يك عامل بازدارنده
اظهارات نادر برهانيمرند، نمايشنامهنويس و كارگردان تئاتر اما نشان از نكته مغفول مانده ديگري دارد. برهاني مرند براي مشاركت در اين بحث خاطرهاي از سال 89 را روايت ميكند. او تاكيد دارد كه همواره يكي از طرفداران جدي اجراي نمايش برپايه آثار نويسندگان مهم معاصر ايران است اما هر بار با مسائلي ناخواسته مواجه ميشود. برهانيمرند ميگويد: «نمايش «براي سايه نوشتنها» نام نمايشنامهاي بود كه بعد از 7 ماه تحقيق و پژوهش براساس رمان «بوف كور» نوشته صادق هدايت شكل گرفت. نمايشي كه قرار بود به كارگرداني آزاده انصاري روي صحنه برود اما بعد از 4 ماه تمرين با بازيگران، شبي كه فردايش اجراي جشنواره داشتيم ساعت 12 شب از طرف مديركل وقت مركز هنرهاي نمايشي به ما اعلام شد اگر امكان دارد اسمي از صادق هدايت نياوريد!»
كارگردان نمايش «سردار» ادامه ميدهد: «مگر متن را نخواندهايد؟ مگر اجرا بازبيني نشده است؟ و تاكيد كردم نمايش درباره صادق هدايت و «بوف كور» است و امكان حذف نام وجود ندارد. در نهايت مسووليت و تبعات اتفاقهاي احتمالي بعدي را برعهده خودم گذاشتند. به ما اعلام كردند رييس شوراي نظارت به دليل حساسيتها روي نام صادق هدايت مسووليت اجراي اين نمايش را نميپذيرد.»
بنابراين ميتوان مباحث مرتبط با نظارت رسمي و غيررسمي! را در عدم علاقه نمايشنامهنويسان و كارگردانان تئاتر نسبت به نويسندگان نامدار معاصر ايران دخيل دانست. نظارت غير رسمي آنجا اتفاق ميافتد كه به گفته آرش دادگر همه ايران به متخصص و كارشناس تحليل آثار نويسندگاني مثل احمد شاملو، هوشنگ گلشيري يا محمود دولتآبادي بدل ميشوند. دادگر در اين باره ميافزايد: «يكي از مشكلات ما در ايران اين است كه وقتي دنبال گستره ادبيات داستاني ميرويم همه به خدايگان تفسير و صاحبان اثر تبديل ميشوند. چرا؟ چون ميخواهيم همهچيز دست نخورده و ثابت سر جايش بماند به همين دليل اتفاق دراماتيك رخ نميدهد.»
اين هنرمند براي توضيح موضوع مثال جالبي دارد: «دوستي ميگفت اگر شما با اين شخصيت ملي و ميهني چنين كاري كنيد خودم شما را ميكشم! پس تا وقتي چنين واكنشهايي وجود دارد من هم به سراغ متن نويسنده و ادبيات كشورهاي ديگر ميروم كه بتوانم راحتتر در متن و شخصيتها تغيير ايجاد كنم تا به ايدهها و خوانش مورد نظر خودم برسم.»
دادگر به نكته ديگري نيز اشاره ميكند و آن، دو نوع خوانش مشخص از آثار ادبي است. او ميگويد: «يكي داستاني است كه ما قصد داريم عينا روي صحنه به تصوير بكشيم كه اصطلاحا از آن با عنوان خوانش وفادارانه ياد ميشود. ديگر نمايشي است كه خوانش متفاوتي را به نمايش ميگذارد. من ميگويم در جهان ادبي نويسنده به چيزي دست يافتهام كه امكان خلق جهاني تازه را مهيا ميكند. اينجا مشاركت تماشاگر به وجود ميآيد نه مشاهده صرف. همين حالا هم در تئاتر برآدوي امريكا، كتابهاي پرطرفدار را به نمايش تبديل ميكنند اما اين صرفا به معني ارايه خوانش جديد نيست، فقط براي علاقهمنداني است كه ترجيح ميدهند به جاي كتاب با نمايش مواجه شوند.»
كارگردان نمايش «هملت» تاكيد دارد بحث مميزي نقش چنداني در عدم گرايش اهالي تئاتر به ادبيات معاصر ايران ايفا نميكند. دادگر معتقد است اگر هنرمند كار خود را درست و هنرمندانه ارايه دهد با مشكل مواجه نخواهد شد.