• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۷ تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 16 -
  • ۱۴۰۰ سه شنبه ۲۵ آبان

نظريه دولت در ايران؛ رويكرد آسيب شناختي داود فيرحي

تاملي در ماهيت دولت در ايران امروز

تقرير: نويد كلهرودي

دانشجوي دكتراي انديشه سياسي دانشگاه تهران

بحث من نوعي مهندسي معكوس در وضعيت كنوني ماست يعني توضيح اينكه دولت امروزين كه مي‌شناسيم چگونه ساخته شده و به دست ما رسيده است. مي‌توان گفت به هر دليلي امروزه ما در چنبره دولت مدرن هستيم و اين دولت مدرن يك دولت بزرگ است و تمام سرنوشت زندگي افراد را تحت‌تاثير قرار مي‌دهد و از كودكي تا مرگ همراه ماست و اعصاب و آرامش و تقريبا تمامي درگيري‌هاي انسان‌ها را پوشش مي‌دهد. خيلي ساده مي‌بينيم كه مثلا دولت‌ها هستند كه حتي جزييات را هم كنترل مي‌كنند مثلا ساعت رسمي كشور را عقب يا جلو مي‌برند. نهاد دولت از كوچك‌ترين تا بزرگ‌ترين كارها را انجام مي‌دهد و يك موضع‌گيري دولت در سياست خارجي مي‌تواند به‌شدت به تنش‌ها بيفزايد يا آنها را كاهش دهد و خلاصه سرنوشت ما را عوض كند. ما متاسفانه در باب اين پديده كه زندگي ما را تحت‌تاثير قرار مي‌دهد كمتر بحث مي‌كنيم و به جاي آن هميشه بحث‌مان اين است كه چه كسي بد حكومت كرد يا چه كسي خوب تصميم گرفت و فردا چه كسي را انتخاب كنيم يا نكنيم، اما هرگز سوال نمي‌كنيم كه خود اين دستگاه دولت چه چيزي است و اين كارخانه‌اي كه ساخته شده (اگر اشتباه نكنم واژه كارخانه را براي اولين‌بار ميرزا ملكم‌خان به كار برد و گفت در اروپا مخصوصا انگلستان دو تا كارخانه جديد پيدا شده است يكي كارخانه توليد ابزارآلات و صنايع و ديگري كارخانه دولت يا آدم‌سازي) يا به اصطلاح اين دستگاه را هيچ‌وقت باز نكرده و دوباره نبسته‌ايم و نگاه نكرده‌ايم كه چه چيزي درون دستگاه دولت وجود دارد. در رساله‌اي به نام رساله در حقوق و وظايف ملت اين نكته وجود دارد و نويسنده مي‌گويد ملت نبايد خيلي بدين نكته فكر كند كه چه كسي راي مي‌آورد و چه كسي راي نمي‌آورد بلكه مهم‌تر اين است كه فكر كند آن چيزي كه جامعه را اداره مي‌كند چه چيزي است يعني نهاد را مد نظر قرار دهد. بعضي مواقع هم هست كه كارگزاران اسير ماشين دولت هستند يعني هر كسي با ايده‌اي كه بيايد اسير ماشين دولتي است كه ساخته شده است. بايد بدين نكته اشاره كنم كه من جبرگرا نيستم اما به نهادگرايي گرايش دارم و نهاد ما را در چنبر خودش قرار مي‌دهد. تفاوت است ميان زمان و موقعيتي كه فردي پشت ميز رياست باشد يا آن سوي آن و ايدئولوژي‌هاي ما هم در آن زمان خيلي اثر ندارند. براي اينكه بتوانيم دولت امروزين را درك كنيم بايد در ابتدا توضيح دهيم كه دولت قديم ايران چگونه بوده است و بعد از مشروطه به بعد دولت ما چگونه ساخته شد و چطور بد ساخته شده يا كج ساخته شده است. متفكران توسعه اصطلاحي دارند كه مي‌گويند كج رفتگي در ديوار دولت پيدا شده است. دولت قديم ما دموكراتيك نبود اما اقتداگرا نيز نبود. در نظريه‌هاي قديم ايران، شاهي و دين دو قلو بودند بنابراين شاه به ‌طور آرماني حق بنيانگذاري بنيادين نداشت و قانون را دين تعريف مي‌كرد اما دينداران هم حق حضور در حكومت نداشتند و به نوعي دوقلوهاي همبسته بودند يعني اين دوقلوهاي مستقل و همبسته و غيروابسته بودند و اين‌طور نبود كه يكي ذيل ديگري تعريف شود اما ارتباطي هم به يكديگر داشتند. دولت قديم پادشاهي بود اما در واقع اقتدارگرا نبود. گاهي مستبد مي‌شد و به اصطلاح از جا در مي‌رفت اما فرض بر اين بود كه بايد برگردد به جاي خودش و قانون هم ديانت بود و دولت قانونگذار نبود. مثلا در بخش چهارده شعر فردوسي وقتي اردشير بابكان در حال وصيت است به شاپور اول مي‌گويد: 

چه گفت آن سخنگوي با آفرين
كه چون بنگري مغز دادست دين
در اينجا مي‌بينيم كه اردشير هم وظيفه دولت را اجراي عدالت مي‌داند و عدالت هم در امنيت است و مرز اين عدالت هم دين است. دولت قديم در مجموع اين خصوصيات را داشت و به لحاظ كميت قدرت هم دولت كوچكي بود يعني بيشتر دولت نگهبان تلقي مي‌شد. در ادبيات ما هم هست كه مي‌گويند دين اساس است و حكومت نگهبان است و در حقيقت دولت بيشتر از اين كاري نمي‌كرد و چنان‌كه مي‌دانيد نگهبان امانتدار است و مالك نيست و نمي‌تواند تصرفي در دين داشته باشد. اما از مشروطه به بعد به تدريج ما شاهد دو تحول بزرگ هستيم كه اين تحولات تا به حال بسيار مورد بررسي قرار گرفته‌اند اما هنوز وجوه مختلف آن روشن نگشته‌اند. اين دو تحول را ما در اينجا مورد اشاره قرار مي‌دهيم: 
از مشروطه به بعد به تدريج شاهد هستيم كه از دوره مظفري فكر ايراني شتاب پيدا مي‌كند و در يك تحول به جاي معادله هميشگي شاهي-دين مفهوم ملت پيدا مي‌شود. در تعاريف علوم سياسي به‌خصوص در حوزه انديشه دو واژه به كار مي‌برند مفهوم و تعريف آن CONECPT و CONCEPTION. به نظر مي‌رسد كه ايده پادشاهي از ذهن‌ها پريد. درست است كه ما تا سال 1357 بالاخره نهاد شاهي داشتيم اما از سال 1285 شاهان بدون انديشه شاهي بودند و به جاي شاهي مفهومي نشسته بود به نام ملت اما توضيح روشني راجع به مفهوم ملت داده نشده بود بنابراين دو پارادوكس پيدا شدند كه بسيار قوي بودند.
اولين پارادوكس اين بود كه بالاخره نهاد دين عادت كرده بود با نهاد شاهي گفت‌وگو كند و بعد از اين طريق زندگي را اداره كند اما حال با پديده جديدي مواجه شده بود كه خيلي قابل خوانش به دين نبود. دين نمي‌توانست توضيح روشني از مفهوم ملت به معناي مدرن بدهد، چراكه متفكران قديم، ملت را به معني باورمندان يك عقيده تعريف مي‌كردند در حالي كه در ادبيات جديد ملت را به معناي ساكنان يك محدوده خاص و همبستگي يا پيوستگي و اشتراك داشتن در خاطرات خاص تعريف مي‌كنند. بنابراين با ظهور مفهوم جديد واژه ملت حتي روشنفكر‌ترين آدم ديندار عصر مشروطه يعني مرحوم مدرس هم ناگهان كلافه مي‌شود و نمي‌تواند تعريف دقيقي از مفهوم مدرن ملت داشته باشد. در اينجاست كه شاهد هستيم نيروهاي سياسي و روشنفكران و دينداران به دو قسمت موافق و مخالف تقسيم مي‌شوند و هيچ كدام تعريف روشني از مفهوم ملت ندارند. اصطلاحا مي‌گويند منازعه تحت ابهام ادامه دارد و منازعه اصلا روشن نيست. اين پارادوكس اولي بود كه وارد جامعه ما شد و اگر عنصر جديدي در يك دوگانه و در جامعه پيدا شود لازمه‌اش اين است كه ضلع دوم هم تغييراتي پيدا كند. يعني اگر به جاي شاهي مفهوم ملت نشست لازمه‌اش اين بود كه در دين هم اصلاحاتي انجام مي‌گرفت و اين اصلاحات بار ملي و دموكراتيك هم پيدا مي‌كرد يعني جامعه مي‌توانست فهمي ملي از ديانت خودش داشته باشد و فهمي دموكراتيك از ديانت داشته باشد اما دستگاه ديانت اين آمادگي را نداشت. پارادوكسي كه مشروطه را با تنش‌ها، چالش‌ها و سركوب‌ها و تكفيرها و سرانجام با منگنه‌اي مواجه كرد كه در ادبيات انديشه سياسي به آن تله بنيانگذار مي‌گويند. اين مشكل تا الان نيز حل نشده است و معمولا يا تلاش كرديم دين را حذف كنيم يا مليت را حدف كنيم. اتفاقي كه در ايدئولوژي‌هاي اتحاد جماهير شوروي تقويت شد يعني نظريه امت‌گرايي. اين پارادوكس تا به حال نيز ادامه پيدا كرده و در قانون اساسي جمهوري اسلامي مفهوم ملت، مفهومي با ابهام است و در اصول 6، 19، 26 و اصل 56 كه قانون اساسي به مفهوم ملت اشاره دارد ما به روشني مفهوم ملت و حدود آن را در نمي‌يابيم. 
ابهام يا پارادوكس دومي كه دوباره وارد شد را من با ارجاع به نوشته‌اي از ميرزا ابوالحسن فروغي (برادر كوچك فروغي) توضيح مي‌دهم. ايشان مي‌گويد حتي اگر دين را هم به فرض بگذاريم كنار -كه نمي‌توانيم- در واقع خود مفهوم مليت با تجدد در ايران دچار پارادوكس جديدي مي‌شود. ابوالحسن فروغي توضيح مي‌دهد كه ايراني‌ها براي غلبه بر عقب ماندگي دنبال تجدد هستند و تجدد را هم در اروپا مي‌بينند و يكي از اركان آنها مليت است و معناي مليت يعني بازگشت به ميراث ملي و اگر ما برگرديم به ميراث باستاني‌مان تجدد را از دست مي‌دهيم يعني ما در قالب تجدد به باستان‌گرايي برمي‌خوريم و اين مشكل را در پهلوي دوم ديديم. پس دو پارادوكس مليت و دين و مليت و تجدد مشكلات ما هستند. يعني مليتي كه در آن عناصر تجدد نيست و اگر برگردد ضديت با تجدد پيدا مي‌شود و دولت را دچار تنش مي‌كند و اين اتفاق رخ داد و باعث شد كه در دوره‌اي به سمت مليت برويم و سرانجام سر از باستان‌گرايي در بياوريم و همين كه به آن وضع وارد شديم آن عرق خفته اسلام سياسي را بيدار كرديم و عملا اسلام سياسي بود كه بالا آمد و خودش را در جامعه مطرح كرد و معني اين است كه اسلام سياسي رشد كرد و مفهوم امت بر مفهوم ملت غلبه پيدا كرد، غلبه‌اي كه در قانون اساسي نيز ديده مي‌شود. قانون اساسي ما تركيبي از يك مليت مبهم و ضعيف است. مي‌توان گفت از بعد از قرارداد سايكس- پيكو به بعد در دنيا ملي بودن و مليت است كه مهم است يعني كاراكتر دولت بعد از اين ملي است اما قانون اساسي ما مليت را تضعيف و امت را برجسته ساخت ولي مكانيزمي براي تعريف رابطه امت و ملت تعريف نكرد، به همين دليل رهبري قواي اسلامي روي رهبري اسلامي و مسائل كشوري روي رياست‌جمهوري ملي قرار گرفته و عملا ما شاهد دوگانه‌اي هستيم و اين جامعه گاهي رگه‌هاي ملي‌اش رشد مي‌كند و گاهي رگه‌هاي فراملي آن رشد مي‌كند و گاهي هم را خنثي هم مي‌كنند چون به سنتزي نرسيدند و در واقع در ماهيت براي يكديگر نوعي آلترناتيو هستند. به همين جهت است كه انتخابات رياست‌جمهوري ما به شكلي است كه گويي رژيم عوض مي‌شود و در جناحي تاكيد بر مليت و در آن يكي تاكيد بر فراملي‌گرايي مي‌شود. ما شاهد وضعي هستيم كه ماشيني دو سر شده است اما نكته نهايي اين است كه در عين حال كه مفهوم ملت دچار ابهام شد به همان ميزان و به همان جهت مفهوم دينداري هم دچار ابهام شد، چراكه در يك ملازمه اگر يك بازو دچار ابهام شود بازوي دوم هم قهرا و منطقا دچار ابهام مي‌شود و تعريف شفافي كه نهادهاي مذهبي و دولت قبل‌تر از يكديگر داشتند ديگر ندارند و اين شفافيت ديگر وجود ندارد.
 همزمان با اين دو اتفاق يك پديده ديگر هم وارد شده و آن دولت رانتير است. دولتي كه متكي بر ماليات باشد بايد رضايت مردم را جلب كند اما در دوره‌اي به‌طور كلي دولت‌هاي ملي ميل به بزرگ شدن و توتال شدن داشتند برخلاف الان كه دولت‌ها مي‌خواهند كوچك شوند. يعني خرد دولت رفته به سمت اقتصاد دولت و سرمايه- هزينه را درنظر مي‌گيرند و تولي‌گري را پايين مي‌آورند. در ايران ما هنوز شاهد دور اول تجدد هستيم دولت مدام كوشش مي‌كند استخدام‌ها را زياد كند، تعهدها را افزايش دهد، نيروي مسلح را مثلا دو برابر سازد و وزارتخانه‌هاي قرينه و... را به وجود آورد. دولتي كه تمام اركان اساسي را دست خودش گرفته يا مي‌گيرد و بودجه‌اش از ماليات تغديه نمي‌شود به‌طور كامل مستقل است و دولت وابسته به مردم نيست و مردم جيره‌خوار دولت مي‌شوند و بالاخره يك شكلي وابسته به دولت هستند دولتي كه به خاطر آن پارادوكس‌ها كج كار مي‌كند و ايرادات اساسي دارد.
اگر بخواهيم جمع‌بندي كنيم بايد بگوييم در دوره جديد دولت بزرگ شد كه يك علت آن ايده كليت دولت در دوره جديد است و بعد اين بزرگي بالاخره با رانت نفت گره خورد و نوعي اتاتيسم بزرگ را بالا آورد. دولت ميل بيشتري پيدا كرد كه رهبري مردم را برعهده بگيرد يعني از دولت نگهبان تبديل شد به دولت مربي و اين لزوما ربطي به جمهوري اسلامي ندارد. در دوره رضا شاه هم ما شاهد چنين تحولي هستيم مثلا سعيد نفيسي توضيح مي‌دهد راديو براي چه پيدا شد يا پيش آهنگ‌ها چطور بودند و... دولت بزرگ شد و از آن طرف هم در تعريف و هم در ملت‌سازي هنوز در ابتداي راه هستيم و گاهي ابهام بيشتر است. جالب است كه وقتي تاريخ مشروطه را مي‌خوانيم و مي‌بينيم كه در مشروطه ابهام وجود دارد و در ملت هم ابهام وجود دارد. در اينجا حداقل اين توقع وجود دارد كه هر سال زمان بگذرد اوضاع بهتر از قبل باشد اما در فرآيند ملت‌سازي هر سال كه مي‌گذرد ابهام مفهوم ملت بيشتر مي‌شود و امروز اين ابهام بسيار بيشتر شده است. اين وظيفه روشنفكران است كه به جاي موضع اينكه الف كانديداي برنده باشد اين سوال را مطرح كنند كه داوطلبان برنده چه چيزي مي‌خواهند باشند. در واقع سوال اصلي اين است كه آن دولت دقيقا چه چيزي است، چطور كار مي‌كند، چطور بد كار مي‌كند و چه دستگاهي است. ما همه‌اش سعي مي‌كنيم با حاكمان مواجه شويم تا ماهيت حكمراني و اين راهي است كه بايد از آن برگرديم. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها