• ۱۴۰۳ جمعه ۷ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 4812 -
  • ۱۳۹۹ پنج شنبه ۲۰ آذر

اداي دين به روزنامه‌نگاري معتبر

مهرداد احمدي شيخاني

وقتي حدود 40 سال پيش و در دوره مديريت آقاي خاتمي وارد روزنامه كيهان شدم، جواني 19 ساله بودم و مثل هر جوان ديگري، سرد و گرم روزگار نچشيده و در نتيجه با تصورات هنوز خام كه براي پخته شدن نياز به گذشت زمان و تنوري
 فروزان داشت.
 در آن ايام بزرگ‌ترين شانس من قرار گرفتن در محيطي بود كه بهترين روزنامه‌نگاران زمانه را در خود جمع كرده بود از سردبيري آن موقع كه شامل هادي خانيكي و رضا تهراني و محمود شمس‌الواعظين مي‌شد تا دبيران تحريريه چون يونس شكرخواه و فريدون صديقي و مهدي فرقاني و محمود مختاريان و گروهي روزنامه‌نگار قدر و صاحب سبك چون رضا قوي‌فكر و مسعود شهامي‌پور.
 در آن دوران و در جمعي چنين نخبه كه امروز نام هر كدامشان به تنهايي براي اعتباربخشي به يك رسانه كافي است، بهترين مركز آموزش روزنامه‌نگاري فراهم شده بود و براي جواني چون من، فرصت پخته شدن در تنوري شعله‌ور و دوري از خامي. نام بسياري ديگر را هم به خاطر دارم كه فقط براي جلوگيري از طولاني شدن از آوردنشان پرهيز مي‌كنم و الا حق آن است كه روزي نام يك يكشان را ببرم و به همجواري چند ساله با تك تكشان به ديگران فخر بفروشم كه محضر چنين بزرگاني را 
درك كرده‌ام. 
با آمدنم به روزنامه در سرويس انديشه به دبيري بهروز گرانپايه مستقر و با عزيزاني چون سعيد مدني و حسن مخابر و طراحان صاحب نامي چون حسين خسروجردي و محمد نوري‌نجفي همكار شدم. كارم را با ويراستاري مقالات رسيده شروع كردم و مفتخر به معاشرت با بزرگاني چون بهاالدين خرمشاهي و سيدعلي صالحي و ديگران شدم و مفتخر به رفاقت با مرحوم سيدحسن حسيني و از طريق او، بعد‌ها دوستي با مرحوم قيصر امين‌پور و جلسات شعرخواني سه نفره در آتليه گرافيك شخصي‌ام كه در يادداشتي ديگر اشاره كردم. نمي‌دانم در كجا مي‌توان چنين جمع يگانه‌اي گرد آورد، بزرگاني كه هنوز كه هنوز است باور نمي‌كنم ملاقاتشان كرده باشم. يادم هست دو سال تمام هر يادداشتي كه مي‌نوشتم و به شوراي سردبيري مي‌دادم بي‌هيچ گذشتي و جلوي چشم خودم راهي سطل آشغال مي‌شد و اين كار را دوست نازنينم كه باعث حضورم در آن محيط شده بود يعني هادي خانيكي انجام مي‌داد و فقط مي‌گفت نه اين به درد نمي‌خورد و من مي‌رفتم تا روزي ديگر و يادداشتي ديگر كه باز راهي سطل آشغال مي‌شد. تمام اين دو سال فقط به خواندن مقالات ديگران و اصلاح و تصحيح و ويراستاري كار آنها و رد شدن و به زباله‌داني رفتن كارهاي خودم گذشت. شايد به نظر تحمل‌ناپذير باشد ولي تحمل كردم و سعي كردم ياد بگيرم و بهتر بنويسم. بهتر نوشتن نه فقط از منظر ادبيات.
 در كار مطبوعات، مهم‌ترين شرط درست نوشتن، مستند و دقيق نوشتن است و بعد شيوه نگارش و الا بهترين قلم، اگر سست و بي‌پايه بنويسد، بهتر همان كه به زباله‌دان برود. گمان دارم اينكه در مورد سابقه خود گفتم، تجربه آزموده اكثر روزنامه‌نگارن باشد، چه در گذشته و چه امروز. چراكه قطعا هر نشريه‌اي سعي مي‌كند براي خود اعتباري بسازد و انتشار مطالب سست و بي‌پايه نه تنها ايجاد اعتبار نمي‌كند كه اصطلاحا آنها را در مجموعه نشريات زرد قرار مي‌دهد و همين انگ «نشريه زرد» يعني بي‌اعتباري و سست و بي‌ارزش بودن آنچه منتشر شده است. شرط رسيدن به چنين اعتباري از همان مسيري كه ابتدا گفتم مي‌گذرد، يك تيم قدر و نخبه از روزنامه‌نگاران و مديريتي سخت‌گير، به خصوص نسبت به دوستان، تا مطالب سست فرصت انتشار پيدا نكند و تازه‌واردان به اين عرصه با سخت‌گيري قابل فهم، گام به گام، درست نوشتن را بياموزند.
 اين مسير اما با گسترش رسانه‌هاي مجازي كاملا در هم ريخته است. آن روزها يكي مثل من بايد حداقل دو سال كار مي‌كرد و سختي مي‌كشيد و از روي دست بزرگاني كه نام بردم با صبوري و حوصله مشق مي‌كرد تا مگر يادداشتي از او چاپ شود اما امروز هر كس مي‌تواند هر چيزي را كه نوشت منتشر كند، بي‌آنكه نه به مستند و دقيق بودن نوشته خود توجه داشته باشد نه حتي ادبيات و گفتار پخته و آزموده‌اي به كار برد و حاصل همين مي‌شود كه مي‌بينيم، اخبار و مطالبي كه هيچ منبعي ندارند و كسي هم توان جلوگيري از انتشارشان را ندارد و البته تنها چيزي كه مي‌شود جلويش را گرفت، همان نشرياتي هستند كه تلاش مي‌كنند درست و معتبر بنويسند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون