صد سال به اين سالها اما به از اين سالها
غلامرضا امامي
سال پر هم و غمي را پشت سر گذاشتيم.
سال بلاگير پر فر و كر كرونا.
اما دوست من: بهار در راه است سرود رودها را ميشنوي؟ پرواز پروانهها را ميبيني؟ / رستن سبزهها و شكفتن شكوفهها را مينگري؟ / چلچلهها چهچه ميزنند و بازگشتهاند / بلبلان نغمه حيات سر دادهاند. ديدي كه زمستان رفت و روسياهي به زغال ماند. گفتم كه شب و هم و غم ميگذرد و بهار ميآيد. گفتم كه به قول جبران خليل جبران: آنگاه كه بهار سرودش را سر ميدهد، مردگان زمستان برميخيزند، كفن را دور مياندازند و به پيش ميتازند. حكم ازلي اين است.
حالا شاخههاي عريان، سبزپوش شدهاند و سبزه قباها به پيشواز بهار آمدهاند.
نرم نرمك ميرسد اينك بهار / بوي سبزه بوي باران بوي خاك
بهار زيباترين فصل سال است و نوروز شادترين روز جهان و انسان هيچ تقويمي به زيبايي تقويم طبيعي ايراني نيست.
پدران ما كه بر اين خاك پاك ميزيستند، سال نو را و روز نو را همراه با اولين روز بهار و بيداري طبيعت جشن ميگرفتند و اين روز را براي سال نو برگزيدند. در شادي آنان، جهان شريك است و آن لحظه اثيري گردش زمين بانگي در دلها طنين ميافكند و شوري در جانها پديد ميآورد كه روزي نو آغاز شده و فصلي نو و سالي نو از راه رسيده. به غم نتوان دل سپرد. شادي و زيبايي بهاري چونان فرشتهاي از راه ميرسد و نويد روزي ديگر و بشارت فصلي خوشتر را بانگ ميزند. هيچ فرماني نميتواند نسيم را از وزيدن، چشمهها را از جهيدن، بلبلان را از سرودن، آهوان را از دويدن، اسبان را از پريدن و خورشيد را از دميدن باز دارد. ميتوان بندي بست. اما زمين و زمان بندها را ميگسلد، اسب سفيد بهاران از راه ميرسد و سدها را ميدرد .
بهار را تعادل ربيعي ميخوانند و نوروز نماد و نمود دادگري است. هنگام برابري روز و شب. در آن دم است كه ترازوي زمان در مكان به نمايش ميآيد و بوي شادي در جهان پراكنده ميشود. بوي نو شدن جان را و جهان را فرا ميگيرد. كليد باغ شادي در دستان توست.
ز باغ اي باغبان ما را همي بوي بهار آيد / كليد باغ ما را ده كه فردامان به كار آيد
اين سال گذشت. سالي كه نكبت كرونا جانها ستاند و داغها بر دل نشاند. بليهاي كه بنيآدم گرفتارش شد. بلايي كه از مرزها گذشت. فقير و غني نشناخت و نشان داد كه بنيآدم اعضاي يك پيكرند. با آرزوي سالي خوب و شاد. چنان نماند و چنين نيز نخواهد ماند. اي سال برنگردي، بري ديگه برنگردي.