نگاهي به پارادوكس رضايتمندي
طولانيترين زندگي هم يك روز تمام ميشود
رودي نووُتني
جواني يعني ماجراجويي، ميانسالي يعني استرس، كهنسالي اما همه انتظاراتمان را برآورده ميكند. اين يعني خوشبختي. نويسنده اين مقاله در روند تحقيق خود به اين معرفت رسيد كه كسي ناراحت دوران خوش جواني خود نيست.
هانس يورگ زين، پروفسور و نويسنده مقالات علمي و بنيانگذار دانشگاه تكنيك هامبورگ الان 91 سال دارد. خودش ميگويد صبحها گاهي سرگيجه دارد و اغلب احساس خستگي ميكند ، خسته است وگرنه هيچ مشكل ديگري ندارد.«فقط كاش همچنان آزمايشگاه خودم را ميداشتم.» مثل هماني كه دركلاوستال سلرفلد داشت و تا 5 سال پيش هر روز آنجا كار ميكرد، روي اين موضوع كه چگونه ميشود مواد مصنوعي را در پايان چرخه توليد بهتر تجزيه كرد، راهحلي براي بازيافت زباله. پروفسور زين 60 سال است كه در اين مورد تحقيق ميكند.
پيشتر ممكن بود او را با اين سن يك پديده به حساب آورد و اما امروزه او هم يكي است مثل ديگران. سالمندان حضورشان كاملا مشهود است. مثلا در كاخ سفيد مسنترين رييسجمهور امريكا شروع به كار كرده است: جو بايدن 78 ساله. در فيلمهاي سينمايي پيرها مانند نوههاي خود رفتار ميكنند: در مسابقه ماراتن شركت ميكنند(آخرين دوندگي او آخرين دونده) خانههاي مشاركتي تاسيس ميكنند(فيلم ما جديد هستيم)، جهان را نجات ميدهند(فيلم بيمصرفها). خوانندگاني مانند رولينگ استون «به زمان خاصي تعلق ندارند.» توماس گوتشالگ در سن 70 سالگي هم دست از مجريگري برنميدارد. عكس بازيگري چون جودي دنش در 85 سالگي روي جلد مجله زنانه ووگ چاپ ميشود. يا بادي وينكلِ 92 ساله در اينستاگرام 3.6 ميليون فالوور دارد.
مطمئنا پيش از اينها هم كهنسالان همه جا تاثير داشتهاند. اما افرادي كه با افكارشان دنيا را به حيرت درآورده باشند كمتر در آنها پيدا ميشد. سالمندي كه كفش كتاني بپوشد و بعد از اداره به كنسرت جاز برود، اين روزها آدم عجيبي به نظر نميرسد.
چند سالي ميشود كه سالمندان اوضاع تقريبا خوبي دارند و فقط اخباركرونا كمي درك اين قضيه را مشكل كرده است. درست است كه ويروس كرونا آنها را بيشتر به مخاطره انداخته اما خيلي بهتر از جوانان با محدوديتهاي ناشي از آن كنار آمدهاند. حتي افراد بالاي 60 سال هم كمتر از پيامدهاي رواني پاندمي رنج ميبرند. تحقيقات نشان ميدهد كه آثار افسردگي و ترس در اين گروه سني نادر است.
منحني U
ديگر پيري و پير شدن تغيير كرده است. سالهاي بعد از 50 سالگي به خصوص 60 سالگي براي بسياري بهتر از قبل از آن است. جايي كه پيش از اين پايان زندگي آغاز ميشد امروز شروع نيمه دوم است كه حتي زيباتر از نيمه اول هم هست كه پر است از جواني و سلامت و روياي آينده. به نظر پارادوكس ميآيد و آنقدر اين پارادوكس بزرگ است كه اندرو اوسوالد در تحقيقات خود به آن توجه نكرد.
آغاز دهه90 بود كه او در نمودار آماري خود متوجه يك منحني يو شكل شد. اوسوالد، اقتصاددان جوان در لندن روي پديده رضايت خاطر كار ميكرد. اين منحني به شكل يو بود و هر بار زماني نقش داشت كه سن پرسششوندگان مطرح ميشد. او تعريف ميكند: «ابتدا آن را جدي نگرفتم. ميخواستم بدانم چه چيزهايي در محيط اطراف باعث رضايت خاطر ميشوند. پول؟ ازدواج؟ كار؟» با همكارانش يك كنفرانس برگزار كرد در مورد خوشبختي و اقتصاد. «تقريبا هيچكس نيامد.» كسي اين موضوع را جدي نميگرفت.
اوسوالد الان 67 سال سن دارد و پروفسور است و جزو پايهگذاران تحقيقات در مورد رضايتمندي است و اين رضايتمندي هم در همين منحني يو ظاهر ميشود. بالاخره براي اوسوالد و همكارانش روشن شد كه اين منحني معنا دارد: سن انسان تاثير بسيار زيادي در رضايتمندي فرد دارد. در سال 2008 گزارشي را منتشر كردند كه با اين جملات شروع ميشد:«ما دلايل خود در مورد اينكه روند رضايتمندي در طول زندگي يك انسان به شكل يك منحني يو شكل ترسيم ميشود را عرضه ميكنيم.» آنها اطلاعات صدها هزار نفر ازكشورهاي مختلف را تحليل كردند: تقريبا همه جا اين منحني ديده ميشد، بدون در نظر گرفتن درآمد، تاهل، بچهداري،كار، تحصيلات، جنسيت، قبيله و نسل. رضايتمندي در جوانان بيشتر بود اما بعد كم و كمتر ميشد تا در ميانه زندگي به انتها ميرسيد. در مورد اروپايان ميانسالي حدود سن 47 سالگي است. بعد دوباره ميزان رضايتمندي افزايش مييافت تا به اندازه دوران جواني ميرسيد. اوسوالد با صداي بلند گفت:«جالب نيست؟ با اينكه سلامتي كاهش مييابد!» اين جذابيت اكنون يك نام دارد: پارادوكس رضايتمندي. يعني با وجود بدتر شدن شرايط زندگي، احساس زندگي كردن از نظر ذهني بهبود مييابد.
پارادوكس رضايتمندي و منحني يو شكل: كشف اسوالد در اصل براي دانشمنداني است كه تلاش ميكنند تا زندگي بشر و روند آن را مستدل سازند و كمك ميكند تا آنان مجددا اهميت سن را درك كنند.
او از زمان كشف اين موضوع بهطور مرتب تحقيقات تازهاي را در اين مورد منتشر كرده است. بهطور مثال رضايتمندي يك گروه سني را در زماني خاص در نظر نميگرفت بلكه به رضايتمندي يك نفر خاص در طول زندگياش ميپرداخت. يا يكي ديگر: همين منحني يو. «اين منحني را درحدود 200 كشور مختلف مشاهده كرديم.» محققان ديگر هم اين پارادوكس را تاييد ميكنند. در سال 2010 تحقيقي روي 340 هزار امريكايي نشان داد كه اضطراب، ترس و نااميدي در كهنسالي كاهش مييابد. اطلس خوشبختي پست آلمان نشان ميدهد پايينترين ميزان حس خوشبختي در ميان آلمانيها در سن 55 سالگي است و تاييد ميكند كه:«ارتباط بين رضايتمندي و سن به شكل يو است.» اين نظريه در بين روانكاوان و اقتصاددانان منتقداني هم دارد. بعضي از محققان معتقدندكه اين منحني يو شكل به اين خاطر پديد ميآيد كه افراد ناخشنود زودتر ميميرند. بعضي از دانشمندان نيز ميگويند اين منحني در كشورهاي توسعهيافته مصداق دارد. و در آخر هستند منتقداني كه معتقد نيستند كه احساسات را بتوان اندازه گرفت.
اندرو اوسوالد هيچ شكي به اين منحني ندارد. از خود نميپرسد كه چرا يو وجود دارد بلكه ميپرسد چطور وجود دارد؟ آيا معنايي در پس آن نهفته است يا نوعي خلق و خوي طبيعي است؟ «نيوتن هم مطمئن بود كه ستارگان در گردشند اما نميدانست چرا؟ بالاخره يك وقتي نظريه آن هم مطرح شد.» اما براي منحني يو چندين نظريه تعريف شده است.
رضايتمندي مهمتر از توليد
يكي از مهمترين آنها را هانِس شوانت مطرح كرده است. اين دانشمند اقتصاددان آلماني در دانشگاه نورثوستن شيكاگو تدريس ميكند و برخلاف اسوالد اصلا محافظهكار نيست. چيزي كه برايش مخالفاني را به همراه داشته. «يكبار به يكي از روزنامهها گفتم كه افراد ۶۹ ساله و ۲۳ساله از همه افراد راضيتر هستند.» همكارانش از اين اظهارنظر دقيق برافروخته شده بودند. او ميخندد. امروز ديگر چنين ادعايي نميكند و نميگويد كه زندگي منحني يو شكلي دارد. اما ميگويد:«از نظر آماري دهه 20 زندگي عالي است. بدترين زمان بين نيمه دومِ 45 سالگي است. دومين اوج رضايتمندي در نيمه دوم 60 و اوايل 70 سالگي است. فقط در آخر كار ديگر زندگي تلخ ميشود.»
و ادامه ميدهد:«زيرا رضايتمندي از توليد ناخالص ملي مهمتر است.» چون بالاخره رضايت اجتماعي يكي از اهداف مهم رشد اقتصادي است. شوانت آمار را زير و رو ميكند و به پانل اجتماعي اقتصادي كه در سال 1984در مورد 15هزار خانواده آلماني انجام شده بود، اشاره ميكند. كسي كه يك بار در نظرخواهي شركت كرده باشد، هميشه مورد سوال قرار ميگيرد حتي در مورد ميزان رضايتمندياش در حال حاضر و آنچه انتظار دارد. «يك نمونه خوب كه ميتوان براي مقايسه در نظر گرفت و ديد تا چه حد انتظار ما با واقعيت منطبق است.»
در بين اقتصاددانان انتظارات معقولند: انتظار بيجا نميتواند براي مدت زيادي دوام بياورد چراكه انسان هميشه در حال يادگيري چيزهاي جديد است. حتي شوانت هم به اين نظريه معتقد بود تا خودش اولين نتايج تحقيقش را ديد: رضايت جوانان از آنچه در همهپرسي اوليه انتظار داشتند، مرتب پايينتر آمده بود، درحالي كه مسنترها بيشتر از آنچه در همهپرسي اول اميدوار بودند، رضايت داشتند و در ميانسالان هيچ انتظاري برآورده نشده بود.
اما واقعا دليلش چه بود؟ شوانت فهميد كه در ميانه زندگي، نااميدي بيشتر و خوشبيني مرتب پايين ميآيد و سالمندان راضي كمتر خوشبين بودند. شوانت با تحقيقاتي توسط روانشناسان مغز و اعصاب از هامبورگ روبهرو شد كه نحوه واكنش افراد به نااميدي را آزمايش كرده بودند. آزمايششوندگان بايد جعبههايي را باز ميكردند كه در آنها يا طلا بود يا مجسمه شيطان. هر چه طلا بيشتر پيدا ميكردند، شانس برنده شدنشان بيشتر ميشد. اما اگر يك مجسمه شيطان پيدا ميكردند، همه آنچه برده بودند را ميباختند. شركتكنندگان اجازه داشتند هر موقع كه ميخواهند از بازي خارج شوند. بعد از بازي به همه نشان دادند كه اگر به بازي ادامه ميدادند، چقدر ممكن بود طلا برنده شده باشند. واكنش آنان با اسكن مغز اندازهگيري ميشد. اين واكنش در مورد جوانان بسيار شديد بود اما مغز پيران به هيچوجه تغيير نشان نميداد.
شوانت گفت: «يك مكانيسم بيولوژيكي منطقي.» كسي كه جوان است بايد با ريسكپذيري و انتظارات بالا وارد زندگي شود. «چنين خوشبيني اقناعكنندهاي، ما را پيش ميبرد. همه ما فكر ميكنيم كه شغل خوبي پيدا ميكنيم و زندگي زناشويي خوبي خواهيم داشت.» در طول زندگي چنين انتظاراتي مرتب به نااميدي منجر ميشوند. «وقتي جوانيم، فكر ميكنيم: درست ميشود. در ميانه زندگي ميفهميم كه ديگر درست نميشود.» اگر آدم انتظاراتش را مرتب با واقعيت تطبيق دهد،كمتر پشيمان و از موفقيتهاي كوچك خوشحال ميشود. به اين ترتيب نميتوان از دست نااميدي فرار كرد اما بيتاثير هم نيستند.
در آلمان اكثر طلاقها و خودكشيها در ميانسالي اتفاق ميافتد. در بريتانيا هم اين خطر در 47 سالگي در اوج خود قرار دارد. اوسوالد ميگويد:«وقتي مردم دركشورهاي چنين ثروتمند و با امنيت در 47 سالگي خودكشي ميكنند،حتما يك جاي كار مشكل دارد. توضيحي براي آن ندارد اما تحقيقات ديگر هم وجود دارد.» پژوهشي كه به نظر غيرمعقول است:«تحقيق در مورد منحني يو در ميمونها. اوسوالد با تحقيق يكي از همكارانش روبهرو شد كه در مورد روانشناسي حيوانات بود. يكي از كارهاي او اندازهگيري ميزان رضايتمندي در ميان ميمونها بود. براي اينكه بتواند اين رضايت را اندازهگيري كند، سوالات زيادي را مطرح كرده بود تا مسوولان باغ وحش در برخورد روزانه با ميمونها پاسخ دهند. از جمله: وقتي ميمون چيزي را ميخواهد تا چه حد موفق به رسيدن به آن ميشود؟ آيا از ارتباط با ديگري لذت ميبرد؟ انگار اسوالد را برق گرفته باشد. «فوري تلفن زدم و پرسيدم، آيا رضايتمندي ميمونها همانند منحني يو است؟» در سال 2012 اين مقاله منتشر شد:«اثبات بحران ميانسالي در ميمونها كه با منحني يو شكل انسان متناسب است.»
اين ميمونها به دنبال شغل و زندگي زناشويي خوب نيستند. پس چه چيزي باعث ميشود كه آنها راضي يا ناراضي باشند؟ اندرو اسوالد ميگويد:«براي ميمونها مثل انسانها سلسهمراتب مهم هستند و هركدام ميخواهند مقام و منزلت بالايي داشته باشند، شايد قضيه همين است.» ما هم دوست داريم به رسميت شناخته شويم.
بودن مهمتر از داشتن
ممكن بود كه اسكوالينا پرينگ چيلو، روانشناس تكامل فردي به ميشاييل گروس توجه نشان بدهد. او دهههاست كه در مورد نيمه دوم زندگي انسانها پژوهش ميكند. نظر او اين است:«در نيمه دوم زندگي درمييابيم كه بودن مهمتر از داشتن است.» براي همين بايد كه آدم خودش را از نو تراز كند. شاخصهاي خود را تعريف كند و خود را از بند عقايد ديگران رها سازد. «نميتوان نيمه دوم زندگي را مثل نيمه اول زندگي كرد.» اما اگر آنطور نه، پس چگونه؟ كمي تامل بكنيد. «يك خودرو فراري جديد يا يك دوست دختر جديد كمكي به ما نميكنند. اما يك كوهنوردي تنهايي چرا.» خيليها بعد از يك تامل، زندگي قبلي خود را ادامه ميدهند. اما اين بار با كمال ميل و به دلايل ديگري.
نه قطع نه گريز بلكه تعمق در موضوعات مهم. محققان ميگويند اولويتها در سنين بالا تغيير ميكنند، چون طول زندگي را كوتاه ميبينيم. از شركتكنندگان در تحقيقي خواسته شد كه يك نفر از خانواده يا آشنايان خود را در نظر بگيرند. بعد بايد انتخاب ميكردند كه آن شخص مورد نظر را يا براي نيم ساعت بدون هرگونه اجبار ملاقات كنند يا يك بار براي هميشه. افراد مسن با ديدار نيمساعته در مورد اعضاي خانواده خود موافق بودند اما جوانان فقط در مورد دوم يكي از افراد خانواده را انتخاب ميكردند.
دانشمندان اين پديده را اينگونه توضيح ميدهند: در حالي كه جوانان بايد ارتباط بگيرند و تجربه كسب كنند كه در سالهاي بعد به آنان كمك كنند، افراد مسن بر چيزهايي تمركز ميكنند كه حال آنان را خوش كند. همچنين به نظر ميرسد مغز آنان به افكار مثبت بيشتر توجه ميكند. براي همين اين افراد در تحقيقات به تصاوير نوزادان و شادي تماشاگران مسابقات ورزشي بيشتر علاقه نشان ميدهند تا به انسانهايي كه در قبرستان هستند، يا كساني كه با اسلحه تهديد ميشوند اما در مورد جوانان كاملا برعكس است. اين مورد زماني معلوم شد كه بعدا از آنان پرسيده شد كدام تصاوير به يادشان ميآيد.
احساس «زمان من محدود است.» عملا به اين واقعيت تبديل ميشود كه اين زمان محدود عملا براي فرد افزايش مييابد. از دهه 1870 اميد به زندگي در آلمان دو برابر شده است. كسي كه امروز به دنيا ميآيد به طور متوسط 80 سال زندگي پيش روي خود دارد و پيران هم واقعا پير نيستند. براساس نظرسنجي درازمدت دي ست آ در آلمان، دو سوم افراد بين 55 تا 69 سال از سلامت كامل برخوردارند. در گروه سني بين 70 تا 85 هنوز هم نيمي سلامتاند. و حتي كساني كه بيمار هستند زندگي روزانه خود را به خوبي ميگذرانند.
چيلو ميگويد:«جوان شدن در پيري وجود دارد.» فقط ظاهر آدمي با اين روند همخواني ندارد و چين و چروك فرتوتي ظاهر ميشوند. اين روانشناس دو گروه پيران را از هم تفكيك ميكند. پيران پير كه واقعا حال خوبي ندارند. و پيران جوان. اكثر آنان كاملا سرحال هستند. ميخواهند كار كنند اما بايد بازنشسته شوند. «در اين مورد هستند كساني كه در ميانه 60 سالگي از زندگي كاري فاصله ميگيرند و اغلب 20 سال شيرين را در پيش رو دارند.» تازه ميشود از نظر كاري دوباره فعال شد، يا زندگي شخصي را دوباره از نو ساخت. به اين ترتيب يك محاسبه ساده نشان ميدهد كه نيمه دوم زندگي را بهتر ميشود ساخت: سالهاي زيادي پيش رو است، سلامتي هست و رضايتمندي بيشتر. در حالي كه خوشبختي جوانان به واسطه انتظارات برآورده نشده، تلخ و سياه ميشود، پيشرفتهاي علمي سالهاي خوش نيمه دوم زندگي را چند برابر كرده است. منحني رو به بالاي يو حتي بلندتر ميشود هر چند نه براي همه اما بهطور متوسط. نوسلاين فولهارد ميگويد،گاهي دلش ميخواهد با اينكه نيروي آن را ندارد از درخت بالا برود و هلو بچيند. «بايد به خودم بگويم كه تو ديگر 78 ساله هستي و اجازه نداري.» ميگويد، وقتي متوجه سن و سال خود ميشود كه در آينه نگاه ميكند. براي همه همينجور است اين بستگي به نگاه فرد دارد. حتي در جامعه. «قبلا ميگفتند: تو 75 سالت است ديگر نبايد قرمز بپوشي. اما امروزه ميتوانيم خيلي كارها بكنيم.» او بحران ميانسالي را به موقع پشت سر گذاشت. «ميگويند: اين پيرزن ديگر نميتواند. با اين حال من خودم را از اين پيشداوري رها كردم.» با گروهي از دانشجويان و چند دانشمند ديگر روي موضوع جديدي تمركز و براي آن درخواست بودجه كرد: كدام ژن در تعيين رنگ ماهيهاي گورهخري نقش دارند؟ درخواست او پذيرفته شد. حالا براي اين پروژه 3 كارمند دارد. درست مثل قديمها. فقط آن موقع پرواز كردن مهم بود حالا شنا كردن. ميخندد. «بهترين تحقيقات را آدم وقتي انجام ميدهد كه يا جوان است يا پير.»
اما چهوقت ميخواهد از كاركردن دست بردارد؟ «فقط كارمندان هستند كه ميخواهند از كار دست بكشند. اما كسي كه در سمت مديريتي است نه كسي كه خودش تصميمگيرنده است، نميخواهد دست از كار بكشد. همين طور او. با اينكه بعضي كارها را خودش به تنهايي نميتواند به خوبي انجام دهد مثل كار با كامپيوتر. برايش مهم نيست. كتمان نميكند كه بعضي اشتباهات اتفاقي نيستند بلكه نشانه هستند.» حتي در خانه وقتي غذايي ميسوزد من هميشه كمي حواس پرت بودم. بدتر از اين كه نخواهد شد. «حالا اگر شد چي؟» ميروم سراي سالمندان. اما اميدوارم يك روزي همينطور بيفتم و بميرم.» ساكت ميشود. به اطراف نگاه ميكند. علف، گل و درخت. ناگهان از جايش بلند ميشود: «اين ديگر چه پروانهاي است؟»
ميل به خوشبختي
آخر عمر منحني يو تغيير شكل ميدهد. درست مثل خود انسان. نااميدي، مثل بحران ميانسالي در پايان زندگي يك ارزش آماري دارد. اگر چنين نميبود، توبياساش الان دكتر نبود. امروز وي كه 50 سال دارد به عنون پزشك و دانشمند علوم اعصاب در دانشگاه ويتن هتردك كار ميكند. به علاوه او پروفسور مهمان در دانشگاه هاروارد مديكال اسكول و سرمايهگذار در چند مجله علمي است. كسي كه پاي تلفن چنان راجع به تحقيقاتش حرف ميزند كه انگار در جستوجوي خوشبختي است.
ماجرا برميگردد به آغاز قرن حاضر در دانشگاه شهر نيويورك. يك تيم از دانشمندان عصبشناس كه اش هم جزو آنان بود كشف كردند كه بدن انسان ميتواند مورفين توليد كند، مادهاي كه باعث آرامش و رضايت خاطر ميشود: «احساس رضايت دروني.» درست است، دو هورمون ديگر هم بود كه اش به آنها مشغول شده بود: دوپامين و آدرنالين. اولي هورمون پيشساخت مورفين است، احساس خرسندي ايجاد ميكند. «هورمون خوشبختي و رضايت كه در يك پيشامد از ميان ميرود.» دومين هورمون هنگام اضطراب ترشح ميشود و بدن را در حالت آماده باش قرار ميدهد و كمك ميكند تا موانع را پشت سر بگذاريم. آدرنالين هم به نوبه خود كمك به توليد مورفين ميكند و همين طور برعكس. «توانستيم در آزمايشگاه نشان دهيم كه هورمونها به يكديگر تبديل ميشوند.» با كمك آدرنالين دوپامين تبديل به مورفين ميشود.
براي اش اين كشف اتفاقي نبود:«يك منطق بيولوژيكي وجود داشت.» هماني كه وقتي منحني يو شكل را ديد، گفت كه تاثير اين هورمونها درست در همين دوره از زندگي ظاهر ميشوند. «دوپامين مسوول احساس خوشبختي در دوران جواني، هيجان، خلسه و يادگيري است. آدرنالين بيشتر مربوط ميشود به غلبه بر مشكلات و مورفين احساس آرامش و سعادتمندي دوران پيري را باعث ميشود.» ظن اِش: تبادلي بين مراحل زندگي، شرايط زندگي با تمركز هورمونها در بدن وجود دارد كه باعث ميشود بهخصوص در جوانان دوپامين زيادي ترشح شود و در ميانسالي آدرنالين بيشتر و در دوران پيري مورفين.
طبيعتا اين فقط يك مدل است. اما ميتواند منحني يو شكل را توضيح دهد. ميل به خوشبختي ما را از لاك خود بيرون ميكشاند. اش ميگويد:«بايد خود را آزاد كنم تا بتوانم وظايف يك زيستشناس را انجام دهم.» فقط كسي كه جرات ماجراجويي دارد و بر اضطراب غلبه ميكند، ميتواند سعادتمندانه به گذشته نگاه و تجربيات خود را به جامعه منتقل كند. اين هم با خوشبختي در دوران پيري مرتبط است. فقط سرنوشت نيست بلكه توانايي هم هست. آرزو، دانش و تواناييهاي خود را به نسل بعدي منتقل كردن، سهم خود را به جامعه ادا كردن، ميشود قانون وراثت. اش ادامه ميدهد:«خوشبختي نهايي، خوشبختي وراثت است و رضايت عميقي ايجاد ميكند.»
تاكنون بازي تبادل هورمونها در آزمايشگاه به اثبات رسيده است با اين وجود بر سر خوشبختي حاصل از قانون وراثت بحث نيست. دركنار آن چند خصوصيت انساني هم وجود دارد كه زندگي را در دوران كهولت بهتر ميكند مثلا بيخيالي يا شاكر بودن، يا توانايي رها كردن. خصوصياتي كه به آنها جهانديدگي ميگويند و ميشود روي آنها كار كرد و روانشناسان در اين مورد متفقالقول هستند. اينكه انسان در دوران كهولت خردمندتر رفتار ميكند، بيشتر به مسائل اساسي ميپردازد و مثبت نگاه ميكند و به احساس خوشبختياش كمك ميكند. به زبان ديگر: اين منحني يو رفتار خردمندانه را تقويت و اين رفتار خصوصياتي را تقويت ميكند كه پيري را خوشايند ميكند.
در منطقه هارتس آلمان، سوسيس و سالاد سيبزميني هانس يورگ زين توجه را جلب ميكند. ساعت، وقت ناهار او را نشان ميداد. زين در اتاق پذيرايي نشسته بود و به يك كاغذ خيره شده بود. نقطهها با خط به هم متصل شده بودند. نفسي بلند ميكشد:«كه يكهو بوي اتيلن به مشام ميرسد.» پرستارش هم نفسي بلند ميكشد و ميگويد:«آقاي پروفسور، شما بايد يك چيزي بخوريد.» هانس يورگ زين امروز هم نميتواند به جواب اين سوال برسد كه چگونه ميتواند محصولات با مواد مصنوعي را در آخر كار تجزيه كرد. چرا كسي در 91 سالگي هنوز هم ميخواهد جهان را نجات دهد؟ زين اتاق را برانداز ميكند، كتابها، پيانو، اطلس؛ تركيبي از يك موزه و يك انباري. تمام زندگياش در اينجا جمع شده است. نامه ترخيص از زندان متفقين (16 ساله بود كه به نظام هيتلر معتقد شده بود)؛ عكس زنش سوار بر اسب(آغاز دهه 50 با او آشنا شد و در سال 1999 رگي در مغزش پاره ميشود و زين او را تا دم مرگ پرستاري ميكند.) و عكس دو پسرش. يك دختر هم داشته است (آهسته ميگويد: «3 ماه با او خوش بوديم. اما بعد مرد.») دو مدل آزمايشگاهي از همان مولكولها كه در تمامي مراحل شغلي او را همراهي كردند هم ديده ميشود. تصوير زني روي پيانو(از دوران مدرسه عاشق هم شده بودند. وقتي زن را به سراي سالمندان بردند، او ديگر به آزمايشگاه نرفت بلكه هر روز به پيش او رفت.)
و امروز؟ هر روز پيادهروي ميكند، در هفته چند بار با بچههايش تلفني صحبت ميكند. يكشنبهها هم براي تقويت حافظه به موعظه كشيش گوش ميدهد.
هانس يورگ زين به سوسيس توي بشقاب نگاه ميكند. منحني يو شكل كامل شده و به زودي ناپديد ميشود. او خيالبافي نميكند. حتي طولانيترين زندگي هم يك روز تمام ميشود. اما اين زندگي طولاني «قشنگ بود.» به نظرش نميتوانست خوشبختتر از اين باشد.
ترجمه: آذر محمودي
منبع: روزنامه سايت 28 ژانويه
30/01/2021
اوسوالد، اقتصاددان جوان در لندن روي پديده رضايت خاطر كار ميكرد. او الان 67 سال سن دارد و پروفسور است و جزو پايهگذاران تحقيقات در مورد رضايتمندي است و اين رضايتمندي هم در همين منحني يو ظاهر ميشود. بالاخره براي اوسوالد و همكارانش روشن شد كه اين منحني معنا دارد: سن انسان تاثير بسيار زيادي در رضايتمندي فرد دارد.
هــانِس شوانــت دانشمند اقتصاددان آلماني در دانشگاه نورثوستن شيكاگو تدريس ميكند و برخلاف اسوالد اصلا محافظهكار نيست. چيزي كه برايش مخالفاني را به همراه داشته. «يكبار به يكي از روزنامهها گفتم كه افراد ۶۹ ساله و ۲۳ساله از همه افراد راضيتر هستند. » همكارانش از اين اظهارنظر دقيق برافروخته شده بودند.