گزارش «اعتماد» از مراسم گراميداشت استاد سخن در انجمن آثار و مفاخر فرهنگي
در هزار توي سعدي
صدرا صدوقي
به همت انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، به مناسبت اول ارديبهشت ماه و روز بزرگداشت سعدي، مراسم گراميداشت اين شاعر پرآوازه ايراني در فضاي مجازي برگزار شد. در اين مراسم حسن بلخاري رييس انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، مهدي محبتي دانشيار گروه ادبيات فارسي دانشگاه زنجان و كوروش كماليسروستاني، سعديشناس و نويسنده آثار ادبي سخنراني كردند. در ادامه مهمترين بخشهاي سخنان استادان حاضر در اين برنامه را ميخوانيد.
سعدي؛ شريعت و طريقت
حسن بلخاري: بحث من در اين مجلس نه تنها درباره دو كتاب عظيم او كه اتفاقا در ميان ايرانيان و جهانيان اين دو كتاب شناخته شده است، يعني بوستان و گلستان كه بحث در باب نثر حضرت سعدي است و آن مطالبي كه ايشان به نثر دارد؛ مانند مولانا كه كتاب عظيمش مثنوي يا ديوان شمس است، اما مجالس سبعه و فيهمافيه را هم به نثر دارد. جناب سعدي علاوه بر دو اثر درخشانش، بوستان و گلستان و همچنين غزليات فوقالعاده عالياش، در عين حال ۲۳ مجموعه نثري هم دارد؛ مثل مجالس پنجگانه، نصيحت الملوك و البته رساله در عقل و عشق كه اين آخري را من به ياد دارم كه حدود ۱۰ يا ۱۲ سال پيش به صورت تفصيلي در موسسه شهر كتاب مركزي در سالي كه بزرگداشت سعدي بود مورد بحث و مداقه قرار دادم و سپس به همت عالي جناب دكتر سروستاني تفصيل آن در كتاب سعديشناسي به چاپ رسيد. در حقيقت اصل بحث بنده در اين باره بود كه ما علاوه بر بوستان و گلستان به وجوه ديگر آثار سعدي هم بايد بنگريم و آثار ديگر او را هم مورد بحث و تامل و تحقيق قرار دهيم؛ بحث من در مجالس قبلي در اين حوزه، شامل توضيح رساله كوچك عقل و عشق سعدي بود و تحليل جدي و نگاه مهم او به نسبت ميان عقل و عشق كه البته نه فقط بر بنياد آن رساله كوتاه بلكه با نگاهي بود كه به غزليات، بوستان و گلستان اين شاعر و حكيم گرانقدر داشتم. بنده به بهانه اين نشست به يكي ديگر از اين نثر نامههاي جناب سعدي مراجعه كردم و در باب آن نكاتي را عرض ميكنم؛ يعني مجلس سوم از مجالس پنجگانه. هنگامي كه شما اين متون نثري جناب سعدي را ميخوانيد و البته لذت عظيم را در قلمرو گلستان و بوستان نيز چشيدهايد؛ با قدرت نثر عظيم او آشنا ميشويد و از خداوند ميخواهيد كه اي كاش سعدي در قلمرو نثر بيش از آنچه امروز از او داريم مطالبي را مينگاشت و چون زبان او در اوج فصاحت و بلاغت است وقتي در قلمرو معنا ظهور پيدا ميكند، تلائم حضرت معنا و اين زيبايي كلام را فوقالعاده بالا ميبرد و به يك متن عالي تبديل ميكند. اما صد حيف كه متون نثري او كم است، مثلا مجالس پنجگانه كه عرض كردم خيلي رساله كوچكي است اما چنان در قلمرو عرفان كه يكي از مباحث آن را توضيح خواهم داد؛ جناب سعدي بلندمرتبه و عالي صحبت كرده كه حقيقتا انسان آرزو ميكند كه اي كاش به اندازه ابيات و اشعار، متون نثري او هم وسيع و گسترده بود، زيرا عرفان و مسائل عرفاني در بيان سعدي جلوهگري بسيار مهمي دارد. در مجالس پنجگانه، سعدي متعرض برخي مفاهيم عرفاني شده و در اين ورود مباحث عرفاني را به صورت بسيار جدي نشان داده كه متاثر از آن مشربي در عرفان است كه شريعتمحور و شريعتمدار است؛ ارجاعات دايم او به آيات قرآن همچنين احاديث و روايات يكي از مواردي است كه ميتواند اثبات كند او تا حدود زيادي متاثر از طريقت شيخ شهابالدين سهروردي ملقب به شيخالاسلام يعني صاحب عوارف المعارف است، همين مساله رعايت شريعت در بيان طريقت به خصوص در متون نثري او به خوبي آشكار است. انديشه سعدي در اين متون، علاوه بر آن اتقان و استحكام و جمال و جلالي كه دارد، نشانگر آن است كه او «طريقت» را از منظر «شريعت» ميبيند و به لزوم تلائم دو سويه شريعت و طريقت اعتقاد دارد.سعدي در مجلس سوم بعد از مساله نسبت دنيا و آخرت و اينكه جمع اين دو با هم ممكن نيست، سراغ عاشقي موسي(ع) و داستان بسيار مهم «رب ارني...- آيه ۱۴۳ سوره اعراف» ميرود و تفسير و تاويل بسيار زيبايي كه او از اين مساله دارد در نوع خودش بينظير است.اين آيه يكي از آياتي است كه معركه آراي مفسرين و حتي عرفا و محدثين است، هم محدثين سعي كردند كه با استناد به احاديث اين آيه را شرح دهند و هم مفسران بر بنياد تفسير عقلي و روايي سعي كردند كه اين آيه را تفسير كنند و هم عرفا وارد اين مساله و معركه شدند مثل شمس تبريزي كه در مقالات خود بحثي در اين باره دارد و البته سعدي هم يكي از زيباترين تاويلها و تفسيرها در اين باره را بيان كرده است. سعدي درباره اين داستان ميگويد: «عشق بر موسي(ع) تاختن آورد، بر طور برآمد و به قدم صدق بايستاد و گفت: ارني. خطاب آمد كه اي موسي، خودي خود با خود داري كه اضافه خود ميكني «ارني». اين حديث زحمت وجود تو برنيابد، يا تو خود را تواني بود يا ما را. لن تراني سلطان شهود ما بر نهادي سايه افكند كه او نيست شده باشد و در كتم عدم خود را جاي داده، پس از آن ما خود تجلي كنيم. يا موسي، خود را بگذار و ما را هم به ما ببين كه هر كه ما را بيند، هم به ما بيند. از اميرالمومنين علي رضيالله عنه پرسيدند كه «بم عرفت ربك؟» قال: عرفتُ ربي بربي: او را بدو شناختم و دانستم كه اگر نه بدو شناختمي، هرگز به سُرادقات مجد و معرفت او راه نيافتمي. اتقوا فراست المومن فانه ينظر بنورالله.در حقيقت اين بيان سعدي شامل شرح يك آيه با استناد به مباني عرفاني و روايي است كه بسيار مهم و قابل توجه است و اين باز ميگردد به اينكه ارجاع اصلي سعدي در مسائل عرفاني، به كتاب و سنت است.سعدي در اينجا با استناد به كلام مولي علي (ع) كه پيشتر ذكر كردم و با رجوع به يكي از روايات عرفاني- به نقل از بايزيد بسطامي- وارد يك بررسي تطبيقي ميان دو قول و قرائت ميشود؛ قولي كه در آن خداوند به موسي (ع) ميگويد: ربِّ اشْرحْ لِي صَدري ويسِّرْلِي أمْري واحْلُلْ عُقْدهً مِنْ لِسانِي يفْقهُوا قوْلِي ... در مقايسه با قولي كه ميفرمايد: ألمْ نشْرحْ لك صدْرك و وضعْنا عنْك وِزْرك الّذِي أنْقض ظهْرك و رفعْنا لك ذِكْرك... در حقيقت اين نكته بازميگردد به عشق بيحد و حصري كه سعدي به ساحت پيامبر مكرم اسلام(ص) دارد:
چه غم ديوار امت را كه دارد چون تو پشتيبان
چه باك از موج بحر آن را كه باشد نوح كشتيبان
سعدي در جاي جاي غزليات خود، عشق وافرش به پيامبر اعظم را نشان داده است و در مجلس سوم از مجالس پنجگانه يك بحث تطبيقي درباره « المتر...» و «رب ارني...» دارد؛ بر من بنما... نشانت نداديم! نديدي! ... بنده از اين مساله تطبيقي، به بحث « الم نشرح لك صدرك...» و «رب اشرح لي صدري...» رسيدم و به عنوان طليعه ورود به مجلس سوم، وارد شدم.سعدي ميگويد: موسي و غير موسي را بايد از تو عشق آموختن، اي محمد! كه گويد «ارني» تا گويند تويي تو، همراه توست، چون دور دولت به تو رسد كه سرور كائناتي و سرور موجودات، گويي اما: انا فلا اقول انا ... من كسي هستم كه هرگز نگويم، «من» با وجود محبوب... چون هستي او را باشد، ما را جز نيستي رخت فرو ننهد...سعدي در اينجا نكات ظريفي را بيان ميكند: وقتي موسي(ع) به حق ميگويد: «رب ارني انظر اليك...» خود را در مقام حاكم قرار ميدهد و به حق حكم ميكند و كدامين عاشق است كه معشوق را محكوم به حكم خود كند. محمد(ص) به شرط ادب در درگاه خداوند آمد و بياستحقاقي خويش بديد... طغيان ننمود... افتادگان وادي محبت اين فرياد كنند: يا أيُّها الْعزِيزُ مسنا وأهْلنا الضُّرُّ وجِئْنا بِبِضاعهٍ مُزْجاهٍ فأوْفِ لنا الْكيْل وتصدقْ عليْنا إِنالله يجْزِي الْمُتصدِّقِين.
تمام آنچه حضورتان قرائت كردم بخشي از مجلس سوم از مجالس پنجگانه جناب سعدي بود تا شما عزيزان را برانگيزانم به قرائت آن متوني از جناب سعدي كه به نثر از او براي ما در تاريخمان باقي مانده است.
بهترين لحظات زندگي؛ لحظات عشق
مهدي محبتي: من در اين فرصت كوتاه تلاش ميكنم از محضر سعدي نكته براي زندگي بياموزم و به شما نيز آن نكته را منتقل كنم، لذا عنوان بحثم سعدي در لابيرنت سعدي است، يعني سعدي در هزار توي خودش؛ منظور من البته اين نيست كه مثل برخي متوسطان و كم دانان بگويم كه در گلستان يا بوستان تناقض وجود دارد. نكتهاي كه ميخواهم عرض كنم، اين است كه سعدي در حقيقت زندگي بسيار تامل كرده، هم به خاطر كتابهاي زيادي كه خوانده است و هم به خاطر سفرهاي زيادي كه داشته او هم به دليل آنكه انسان متاملي بوده است، اشارات فراواني داريم كه سعدي صرفا اهل خواندن و نوشتن و تجربه كردن نبوده، بلكه اهل فكر كردن و تامل بوده است.
سعدي در مقدمه گلستان ميگويد: شبي تامل ايام گذشته ميكردم و سنگ سراچه دل را به الماس آب ديده ميسفتم...خود اين عبارات نشاندهنده آن است كه او شخصيتي است كه اهل تامل و تفكر است يا وقتي ميگويد: اي كه پنجاه رفت و در خوابي... تمام اينها حاصل تامل در معناي زندگي است.
آنچه مورد توجه من است يك نفس تراژيك زندگي است كه سعدي آن را به خوبي دريافته و البته درسآموز از آن جهت است كه به ما ميگويد در اين عرصه چه بايد بكنيم؛ سعدي ميگويد: جز به خردمند مفرما عمل ... گرچه عمل كار خردمند نيست... منظور او اين است؛ اي كسي كه قدرت داري، فقط به انسان خردمند پست و مقام بده، هر چند كه قبول رياست كار انسان خردمند نيست... يعني از يكسو ما را با يك گزارهاي آشنا ميكند مبني بر اينكه براي هر نوع پستي، شرط اول خردمندي و عقلانيت است؛ تا برسد به حاكم؛ بنابراين از نظر سعدي حاكمي كه خردمند نيست، عادل و متقي هم نخواهد بود پس همه آنچه باعث ميشود فردي منشا خير باشد، بسته به اين است كه تا چه سطحي، عقل درونياش قدرت دارد. البته سعدي نقيض اين امر را هم ميگويد: گرچه عمل كار خردمند نيست... فرد خردمند و دانا دنبال پست و مقام نميرود، البته همه خردمندان اگر پستها را كنار بگذارند جاهلان حاكم خواهند شد و مصدر امور به دست بيخردان ميافتد كه نه عقلي دارند و نه عدالت و تقوا؛ يعني سرنوشت انسانها به دست بيخرداني ميافتد كه خردمندان را نيز نابود ميكنند. بنابراين منظورم از حالت پارادوكسيكال يا تراژيك اين است كه در اينجا ما بايد چه بكنيم و سعدي چه آموزههايي را به ما ميدهد كه ما براساس آن بهتر زندگي كنيم و كمتر ضربه بخوريم؛ از اينرو وقتي ميگويم سعدي در لابيرنت سعدي؛ نشانگر اين است كه او تا آخر عمر هم درگير اين مساله مهم بوده و حتي به يك چشمانداز روشني هم نرسيده است كه واقعا چه بايد بكنيم تا به خصوص در عرصه عمل اجتماعي حسرت نخوريم و خوشحال باشيم كه تا حالا زندگي خود را ادامه دادهايم.اگر آموزههاي سعدي را دستهبندي كنيم به چند گزاره مهم ميرسيم، يكي اينكه: خوشتر از ايام عشق ايام نيست... بامداد عاشقان را شام نيست... در اينجا بيشترين چيزي كه سعدي به ما ياد ميدهد، اين است كه در زندگي لحظهاي بهتر از «لحظات عشق» نيست... او ميگويد هرگز حسد نبردم بر منصبي و مالي... الا بر آن كه دارد با دلبري وصالي... همانطور كه مشاهده ميكنيد او خداوندگار كلام است و نحوه چينش كلمات او استادانه است. او ميگويد به هيچ منصبي حسرت نبردم، اما يكجا حسرت ميخورم، جايي كه كسي خلوتي و دلبري را در آغوش دارد. بنابراين تمام دعوت او اين است كه از جواني و عمرت لذت ببر تا در آينده حسرت نخوري.حجم عظيمي از پندها و اندرزها در كلام و انديشه سعدي به چشم ميخورد از جمله اينكه جهان جاي تنآسايي نيست و نبايد زندگي ما توام با غفلت باشد و ضروري است كه قدر هر لحظه از زندگي را بدانيم.جمع بين اين دو و نحوه برخورد سعدي با اين وضعيت تراژيك زندگي كه نه از عيش و عشق بمانيم و نه از طاعت و عمل، يكي ديگر از درسهاي بزرگ سعدي است كه با تامل در آثار او ميتوان بدان راهكار رسيد... .
رمز ماندگاري و شكوه سعدي
كوروش كماليسروستاني: راز مانايي سعدي در واقع بحثي است كه بهطور خلاصه درباره آن سخن خواهم گفت؛ اما بايد گفت كه فرهنگ آميزهاي از همه داشتههاي يك ملت است و در سرزمين ما ادبيات داراي جايگاه ويژهاي در اين وادي است. پرداختن به آثار كهن زبان فارسي پرداختن به هويت ملي و ديني است، چراكه در اين سرزمين فلسفه و حكمت و تاريخ و دين با ادبيات درآميخته و از اينرو است كه حكيمي چون سعدي در فرهنگ و ذهن و زبان جهان ايراني و فرهنگ جهاني، جايگاه ويژهاي مييابد. سعدي، شيرازه بند ادبيات فارسي و پايهگذار مكتب ادبي شيراز است و آثارش، كليديترين باورها و انديشههاي انساني را بازتاب ميدهد و بدينسان لباس فاخر شاعر ملي را برتن ميپوشد. در حقيقت ادبيات هر قوم بازتاب زندگي، رنجها و آمال آنان است و كليات سعدي در زمينه سرآمد آثار ادبي ايران است، فرهنگ اسلامي - ايراني به گونهاي وامدار زبان و حكمت اويند، همچنان كه او، وامدار آنان است.رمز و راز ماندگاري و شكوه آثار سعدي در آن است كه براساس نيازهاي زمانه به ارزشهاي فرهنگي، معنايي تازه بخشيده است و هم اينك نيز پس از گذشت هفتصد سال، آرزوهاي انساني را در آن مييابيم و ميكوشيم كه آنها را با شيوههاي زندگي مردم زمانه و نيازهاي آنها وفق دهيم، چون كلام سحرآميز او و جادويي انديشهاش بر فرهنگ و هنر فارسيزبانان از يكسو و بر ذهن و زبان جهانيان از ديگر سوي در ميان سخنسرايان ايراني بيهمتاست. نقش سخنانش بر تار و پود جان نشسته و از اينرو است كه در زواياي گوناگون هنر به دست هنرمندان به گونه خط و نقش و آوا جلوه كرده است.نگارگران به تصوير مجالس بزم و وعظش كوشيدهاند، بافندگان در تار و پود رنگ نقوش، فلزكاران بر قلمدانهاي فلزي و نقرهكوب و سينههاي مفرغين و كاشيكاران بر كاشيهاي زرينفام هفترنگ روي لعاب يا كاسههاي سفالي يا كتيبههاي گچبري و كتيبههاي سنگي امارات و در بارگاه و آرامگاه او كلمات قصار و سخنان قلندرانهاش را حك كردند. اگر سعدي در حافظه تاريخي، ذوق شعري و عاطفي و احساس ايرانيان و فراتر از جغرافياي ايران، در مرزهاي انديشه و تخيل جهاني جايگاهي خوش يافته است، نشان از عزت و منزلت او در جامعه فرهنگ جهاني دارد كه قرنهاست آثارش را در ميان خود عاشقانه نگهباني ميكند.روزنامهنگار
رمز و راز ماندگاري و شكوه آثار سعدي در آن است كه بر اساس نيازهاي زمانه به ارزشهاي فرهنگي، معنايي تازه بخشيده است و هم اينك نيز پس از گذشت هفتصد سال، آرزوهاي انساني را در آن مييابيم و ميكوشيم كه آنها را با شيوههاي زندگي مردم زمانه و نيازهاي آنها وفق دهيم، چون كلام سحرآميز او و جادويي انديشهاش بر فرهنگ و هنر فارسيزبانان از يك سو و بر ذهن و زبان جهانيان از ديگر سوي در ميان سخنسرايان ايراني بيهمتاست. نقش سخنانش بر تار و پود جان نشسته و از اينرو است كه در زواياي گوناگون هنر به دست هنرمندان به گونه خط و نقش و آوا جلوه كرده است.