در گفتوگوي «اعتماد» با حميدرضا جلاييپور، جامعهشناس مطرح شد
دوقطبي شدن جامعه به دنبال خشونتهاي ارشادي
مرگ مهسا اميني، دختر 22 ساله كردستاني كه در پروسه ارشاد به كما رفته بود، احساسات بسياري از مردم را جريحهدار كرد و حتي يكي از اعضاي كميسيون امنيت ملي مجلس در روزهاي گذشته به «اعتماد» گفت كه از زمان وقوع اين حادثه صدها تماس و پيامك درباره چرايي و پيگيري اين موضوع از سوي مردم دريافت كرده است. حالا حميدرضا جلاييپور، يكي از اعضاي اصلي انجمن جامعهشناسي ايران درباره پيامدها و تاثيرات چنين فاجعهاي به «اعتماد» ميگويد: «يكي از اثرات چنين اتفاقاتي دو قطبي شدن جامعه است. يك طرف حكومت و پانزده درصد جامعه هست كه با امكانات عمومي دنبال مهندسي فرهنگي جامعه هستند و در سياست خارجي هم دنبال سياست خارجي امريكا ستيز و پرهزينه هستند. طرف ديگر جامعه بقيه مردم هستند كه جوانانشان نسبت به آينده بيافق و نااميدند، نخبگان به دنبال مهاجرت هستند و مردم به خاطر تحريمها در حال فقير شدن هستند، زيرساختهاي كشور در حال فرسودگي و محيطزيست ايران در حال تخريب است.» گفتوگو با اين جامعهشناس را در ادامه ميخوانيد.
بارها شاهد چنين اتفاقات و برخوردهاي خشن نيروي انتظامي و گشت ارشاد بودهايم و همواره هم انتقادات زيادي در اين باره مطرح بوده است اما هيچگاه توجهي به آن نشان داده نشد تا همين حالا كه با چنين فاجعهاي روبهرو شديم. چه چيزي منجر به بيتوجهي مسوولان و حتي بخشهايي از جامعه نسبت به چنين موضوعاتي شده است؟
كيفيت واكنش حكومت و جامعه به فاجعه مرگ يك زن بيگناه در فرآيند توجيه با هم متفاوت است. اول به واكنش حكومت بپردازيم. مشكل اين است كه هسته اصلي بلوك قدرت نسبت به سرنوشت شهروندان براساس حقوق برابر شهروندان برخورد نميكند، بلكه حكومت خود را مجري فرامين مرامي و خود را در برابر دشمني به نام امريكا ميبيند. مثلا وقتي در تير ماه ۷۸ به هشتصد اتاق خوابگاه دانشجويان حمله ميشود، حكومت ميگويد اعتراض دانشجويان به بسته شدن روزنامهها اعتراضي بيخود است و به نفع دشمن بوده است. لذا در اين حمله ناجوانمردانه به جرم آمران و عاملان رسيدگي نميشود و آخر يك سرباز بيچاره به جرم دزديدن يك ريشتراش محكوم ميشود. همين برخوردهاي غيرمسوولانه و بينتيجه حكومت در رسيدگي به آمران و عاملان قتلهاي زنجيرهاي، در قتل زهرا كاظمي در دهه هفتاد و هشتاد، در قتل ندا آقا سلطان در سال ۸۸، در مرگ دختر آبي (سحر خداياري)، در مرگ كارگر بيگناه ستار بهشتي، در مرگ زهرا بنييعقوب در زندان همدان و بعد در ماجراي كشتار مردم در اعتراضات ۹۸ و در رخداد فجيع اسقاط هواپيماي اوكرايني با مسافران ايراني در دهه گذشته اتفاق افتاد. البته قصه مواجهه جامعه در برخورد با اين جنايات از حكومت متفاوت است. جمع كثيري از مردم در بيست و پنج سال گذشته تا سال ۹۶ در انتخابات به اين اميد شركت كردند كه حكومت نسبت به معضلات جامعه و حقوق شهروندان مسوولانه برخورد كنند، اما دولت موازي مقاومت كرد و مردم از آرايشان نتيجه نگرفتند تا جايي كه نيمي از مردم در انتخابات ۱۴۰۰ مأيوس بودند و در انتخابات شركت نكردند. حداقل 30در صد مردم از روي بيفايدگي شركت نكردند، لذا با چنين وضعيتي اولا هم ميتواند جنايت مرگ مهسا اميني اتفاق بيفتد و هم از سوي حكومت آمران و عاملان به جرمشان رسيدگي نشود. شما در همين فاجعه مهسا ديديد صداوسيما بيست و چند ساعت بايكوت خبري بود و بعد هم كه خبري شد بحثي از پيگيري خاطيان نشد، گفتند ماموران قصد توجيه و آموزش داشتند كه مهسا ۲۲ ساله سكته مغزي و قلبي كرد و مرد!
اتفاقاتي از اين دست چه تاثيري بر جامعه خواهد گذاشت؟
اين اتفاقات تاثير خود را بر جامعه گذاشته و ميگذارد. يكي از اثراتش دو قطبي شدن جامعه است. يك طرف حكومت و پانزده در صد جامعه هست كه با امكانات عمومي دنبال مهندسي فرهنگي جامعه هستند و در سياست خارجي هم دنبال سياست خارجي امريكاستيز و پرهزينه هستند. طرف ديگر جامعه بقيه مردم هستند كه جوانانشان نسبت به آينده بيافق و نااميدند، نخبگان به دنبال مهاجرت هستند و مردم به خاطر تحريمها در حال فقير شدن هستند، زيرساختهاي كشور در حال فرسودگي و محيطزيست ايران در حال تخريب است.
در كشورهاي مختلف نمونه اتفاقات مشابهي به وقوع پيوسته است كه زمينهساز جنبشهاي اجتماعي و تغييراتي در سطوح مختلف اجتماع شده است. دايي مهسا اميني هم در صحبتهاي خود بر چنين موضوعي تاكيد كرده بود كه فقط موردي به اين موضوع پرداخته نشود و به اصل موضوع [براي اصلاح رويهها و تغيير] پرداخته شود. جز تبعات منفي و ايجاد احساس نا امني بر اثر اين اتفاق در جامعه، فكر ميكنيد ماجراي مهسا اميني بايد زمينهساز تغيير چه چيزي در جامعه شود؟
در كشوري كه حكومت مردمي و پاسخگو داشته باشد به آمران و عاملان اين نوع جنايت رسيدگي ميكنند و به مردم پاسخ ميدهند و چنان پاسخ ميدهند كه مردم و نخبگان رسيدگي را قبول ميكنند حالا اگر در امري حكومت درست رسيدگي نكند مردم در انتخابات بعدي با آرايشان در انتخابات مسوولان را عوض ميكنند. حتي اگر تا انتخابات بعدي زمان زيادي باشد مردم جنبشهاي اعتراضي عليه آمران و عاملان تشكيل ميدهند و سركوب نميشوند. مشكل كشور ما اين است كه در جامعه عليه حقوق مردم اقدام ميشود و هيچكدام از سه كار مذكور را شهروندان نميتوانند انجام دهند يا اگر انجام دهند به نتيجه نميرسد. در بالا گفتم افراد بيگناه جانشان را از دست ميدهند ولي در عمل حكومت رسيدگي نميكند و پاسخ ايدئولوژيك و مرامي ميدهد. در كشور ما انتخابات مهندسي ميشود و با انتخابات امكان تغيير سياستهاي غلط نيست مثل سياست خطاي گشت ارشاد. يا مردم اعتراض ميكنند و جنبشهاي اعتراضي پاسخ نميگيرد و سركوب ميشود، لذا خيلي روشن است تا وقتي كه سه كاري كه اشاره شد در جامعه اتفاق نيفتد، جناياتي مثل مهسا اميني قبلا اتفاق افتاده باز هم اتفاق ميافتد و حرف دايي مهسا حرف حقي است و صداي يك قرباني بيپناه است.
روند اين تغيير چگونه است؟
همانطور كه گفتم در شرايطي كه دولت در جامعه پاسخگو است و جامعه دوقطبي نشده، مردم به رسيدگيهاي مسوولانه حكومت اعتماد ميكنند، يا در انتخابات دولتهاي مقصر را تعويض ميكنند و سياستها را تغيير ميدهند يا اگر نشد مردم جنبش اعتراضي انجام ميدهند، مثل جنبش اعتراضي مردم امريكا در محكوم كردن كشتن يك سياهپوست توسط پليس (جورج فلويد). در صد شهر امريكا اعتراض شد و پليس مجبور به تغيير ساختار شد. شما ديديد هنگامي كه اين اتفاق در امريكا افتاد اصولگرايان راديكال چه تبليغاتي عليه نظام ظالمانه امريكا در ايران راه انداختند كه دولت امريكا آدمكش است. اما همين اصولگرايان و همين صدا و سيما وقتي دختر بيگناه مردم وقتي در تهران براي آموزش و توجيه جانش را از دست ميدهد تا ۲۴ ساعت صدايشان درنميآيد، گويي شتر ديدي نديدي. وضعيت جامعه و حكومت در ايران مناسب نبود متاسفانه «دولت يكدست» وضعيت را بدتر كرده است، چون همچنان آن سه فرآيند كار نميكند. يك عده «زير متوسط پرمدعا» عنان امور را به دست گرفتهاند.