كوتاه درباره ميشل دو مونتني
من خود موضوع كتاب خويشم
محسن آزموده
ميشل دو مونتني (1592-1533)، نويسنده و انديشمند قرن شانزدهم فرانسه، در ميان اهل فكر و انديشه با سه ويژگي اصلي شناخته ميشود، نخست اينكه شكاك است، مثل بيشتر متفكران و نويسندگان عصر رنسانس كه از تصلب فلسفههاي مدرسي در اواخر سدههاي ميانه طاقتشان طاق شده بود و شرايط سياسي و اجتماعي و تحولات اقتصادي و فرهنگي آنها را نسبت به عقايد جزمي پيشين دچار ترديد كرده بود. نمونه اعلاي اين شكاكيت را نزد هموطن او، رنه دكارت ميبينيم كه چهار سال بعد از مرگ مونتني ديده به جهان گشود. انسانگرايي (اومانيسم) دومين ويژگي مهم مونتني است. اين يكي هم از ويژگيهاي رايج در ميان متفکران زمانهاي است كه او در آن ميزيست و با خصلت نخست پيوند و ملازمه دارد. بازگشت به انسان و در مركز قرار دادن او رويكردي است كه از مدتي پيش از مونتني، نزد متفكراني چون دسيدريوس اراسموس در ميانه قرن پانزدهم آغاز شده بود، انديشمندي كه سه سال بعد از تولد مونتني از دنيا رفت. به نوشته استاد سميعي گيلاني، مونتني هم «انموذج (الگو، نمونه) اومانيسم» بود و مضمون شعر معروف ترنتيوس را شعار خود ساخته بود كه «من انسانيام و هر آنچه انساني است بر من بيگانه نيست». بالاخره سومين ويژگي مهم مونتني، جستارنويسي اوست. در كتابها و مقالات رايج معمولا مونتي را بنيانگذار يا يكي از بنيانگذاران نوعي از نوشتار ميخوانند كه با مقاله (article يا paper) در معناي رايج متفاوت است. اين نوع از نوشتار در زبان انگليسي essay خوانده ميشود و مترجمان براي آن ترجمههايي چون «جستار»، «رساله» و «تتبع» را پيشنهاد كردهاند.
درباره جستار و تفاوت آن با ساير انواع نوشتار بسيار بحث شده است. سه ويژگي اصلي جستار يا رساله آنطوركه مصطفي ملكيان در گفتاري پيشنهاد كرده، عبارتند از: 1. در جستار نويسنده تاكيد ميكند آنچه بيان ميكند، تلقي او از عالم واقع يا چيزهاست، يعني «من» نويسنده در جستار حضوري پررنگ دارد؛ 2. در جستار، غير از باورهاي نويسنده، احساسات و عواطف و خواستها و آرمانها و هنجارهاي او نيز بيان ميشود، در حالي كه در مقاله يا رساله نويسنده عمدتا باورها و انديشههاي خود را با مخاطب در ميان ميگذارد و ميكوشد آرزوها و آمال و جهتگيريهاي احساسي و عاطفي خود را در متن دخيل نكند؛ 3. در جستار معمولا استدلالها و دلايل و شواهد و استنادات نويسنده بيان نميشود يا از نويسنده چنين انتظاري نميرود و او صرفا تلقي خود را از امور بيان ميكند. البته همه جستارها چنين نيستند و در بسياري از آنها، غير از فرآورده فكر نويسنده، فرآيند و استدلالهاي نويسنده نيز عرضه ميشود.
مونتني نخستين كسي بود كه اثر خود را Essais خوانده است. به نوشته سميعي گيلاني در مقدمه گزيده «تتبعات»، مونتني در اين اثر زندگينامه خود را ننوشته است، به پند و اندرز و اخلاقيات هم نپرداخته: «نوع اثري كه مونتني آفريده امكانات تازهاي براي نويسنده پديد ميآورد از جمله صرفهجويي در لوازم كار و منابع، اباحت در لحن سخن، ور رفتن با مسائل به طرق گوناگون و به هواي الهام... مونتني با نوشتن اين اثر، درصدد آن است كه مزاج نفساني خود را وصف كند». از اين حيث ميتوان مونتني را يكي از بزرگترين پيشگامان فرهنگ و تمدن جديد خواند. انديشمندي انسانگرا و شكاك كه با خلق سبك نوشتاري جستار (تتبع)، در واقع پيشگام شكلگيري شخص يا فرد يا سوژه مدرن است، انساني مستقل، خودآيين، بدنمند و در عين حال سرشار از احساسات و عواطف و خواستها و آرزوهاي ريز و درشت كه درباره خودش توهم ندارد و صادقانه و صريح ميكوشد كنه ضمير خود را بر خود و بر مخاطب آشكار سازد. به عبارت ديگر، تتبعات (جستارها يا رسالهها) شاهدي صريح بر ظهور انسان مدرن است، سوژهاي كه با شك دستوري دكارت مبناي اثبات همه هستي ميشود و در دو قرن پس از او نزد كانت، اصل و اساس اثبات عالم.
مونتني در آغاز كتاب، خطاب به خواننده مينويسد: «اي خواننده، تو پيش روي خود كتابي داري بيروي و ريا كه هم از آغاز، خبرت ميكند كه من جز مقاصدي از نوع خانوادگي و شخصي اختيار نكردهام. من، در اين كتاب، دل نه به علاقه تو مشغول داشتهام و نه به افتخار خود: براي تعهد اجراي چنين طرحي نيروي كافي ندارم... اگر براي كسب مواهب به نوشتن ميپرداختم، خود را بهتر ميآراستم و رفتاري سنجيدهتر نشان ميدادم. اما دلم ميخواهد كه مرا آن چنان كه در هيات ساده و طبيعي و عادي خود هستم، بيتكلف و صنعتي، ببينند؛ چون خود را وصف ميكنم. عيبها و هم بيريايي من، دستكم تا آن جا كه آداب اجازه دهد، در جا خوانده ميشوند. اگر از آن قبايلي بودم كه ميگويند هنوز هم در آغوش آزادي نوشين نخستين قوانين طبيعت زيست ميكنند، يقين داشته باش كه با كمال ميل خود را در اين كتاب سر تا و برهنه برهنه وصف ميكردم. بدينسان، اي خواننده، من خود موضوع كتاب خويشم و عاقلانه نيست كه بهرهاي از اوقات فراغت تو با موضوعي چنين بيقدر و بيهوده مشغول دارم؛ پس خداحافظ، دو مونتني».