• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5504 -
  • ۱۴۰۲ يکشنبه ۲۱ خرداد

به مناسبت انتشار كتاب انقلاب فرانسه، اثر ژرژ لوفور

اميد به طلوع دوباره عقلانيت و تعقل

مريم هاشميان

يادداشتم در باب انقلاب فرانسه را بر سه محور متمركز مي‌كنم؛ اول مواجهه خودم با انقلاب فرانسه. دوم مكتب آنال و در همين راستا رويكرد نويسنده و مختصاتي كه ‌اي بسا دانستن‌شان براي خواندن كتاب خالي از لطف يا فايده نباشند و سوم خود لوفور و چيزي كه در تاريخ‌نگاري به جهان ما اضافه كرده. 
كار من با تاريخ اتفاقي بود كه برايش برنامه‌ريزي نكرده بودم و در واقع حتي از انجام دادنش اكراه داشتم چون فكر مي‌كردم به دليل تحصيلم در فلسفه و تمركزم بر آن اين كار ممكن است يك‌جور فاصله گرفتن از دغدغه اصلي من باشد. متوجه ضرورت مطالعه تاريخ انقلاب‌هاي جهان بودم اما ترجمه كتابي در باب يكي از اين انقلاب‌ها هرگز جزو برنامه‌هايم يا حتي تصوراتم نبود. امروز بابت ترجمه اين كتاب و تداوم اين كار با ترجمه جلد دوم نه تنها خرسند كه حتي مفتخرم - مفتخر نه از بابت نتيجه كارم كه قضاوتش با مخاطب است، بلكه از حيث چيزي كه وقت عزيز را بر سر آن گذاشته‌ام - و دليل اصلي آن است كه رفته‌رفته فهميدم اين كار اتفاقا ارتباط مشخصي با درك من از فلسفه دارد. در فلسفه اگر بخواهم به اجمال بگويم مولفه‌هايي برايم مهم بوده‌اند . 
اولين آنها «زندگي» است. نهايتا فلسفه برايم چيزي جز زندگي نبوده و نيست. يعني نه زندگي خالي از فلسفه به گمانم زندگي است نه فلسفه خالي از زندگي به دنبال كردنش مي‌ارزد و مرادم از فلسفه رشته‌اي تحصيلي يا تخصصي نيست، بلكه «سر نهادن در گرو ايده» يا انديشه‌ورزي است. به اين معنا مرادم از پيوند فلسفه و زندگي همان چيزي است كه در حيات اولين معلمان فلسفه، اولين فيلسوفان، بيش از همه مشهود است، مثلا در سقراط آن‌‌چنان‌كه فلسفه را مي‌زيست و آن‌‌چنان‌كه زيستنش از فلسفه جدا نبود. نهايتا فلسفه مي‌بايد به زندگي ما در مقام افراد انسان، در مقام ايراني، در مقام شرقي و در هر مقام ديگري در اين جغرافيا بازگردد و فلسفه مي‌بايد زندگي را به حيات سياسي و اجتماعي و رواني ما بازگرداند.
 ديگر آنكه همانند همگان هميشه به دنبال چيزي، مفهومي، بوده‌ام كه به كار زمانه من بيايد و زمانه من از جغرافيايي كه در آن زندگي مي‌كنم جدا نبوده و نيست. اگر سال‌هاست كه فيلسوفي در اين سرزمين به هم نمي‌رسد اين ماجرا مستقل از كل ماجراي فكري ما و جداي از تاريخ و سياست ما نيست و نمي‌تواند باشد. پس شايد اگر بناست اساسا در عالم فكر جايي براي خودمان پيدا كنيم بايد به دنبال مفاهيمي بگرديم كه نسبتي با زمانه ما داشته باشند و خلأهايي را پر كنند و جهت‌گيري‌هاي تازه‌اي بيافرينند. يكي از اين مفاهيم عزيز براي من «اميد» است. اميد به اينكه آزادي و برابري را برقرار كنيم يا حتي آن‌قدر اميدوار باشيم كه براي برقراري اين دو بتوانيم مدت معقولي كنار هم بمانيم. اميد به اينكه هميشه كاري براي كردن هست. اميد به طلوع دوباره عقلانيت و تعقل. اميد به غلبه بر ميراث روان‌شناختي و تاريخي كه پاي ما را از جايي كه حتي تصور هم نمي‌كنيم به وضع موجود گره زده و حتي بي‌آنكه بدانيم آب آسيابش را دستان ما فراهم مي‌كنند. در واقع اميد به خودآگاهي در سطح يك ملت، يك تاريخ. حال اين اميد بايد به امكان‌هاي ما پيوسته باشد و پرسش مهم امروز به نظرم اين است كه چه امكان يا امكان‌هايي براي ما باقي مانده‌اند؟
 با اين مقدمه ترجمه انقلاب فرانسه را كاري مي‌دانم كه با دركم از فلسفه پيوند نزديكي دارد. تاريخ يكي از بزرگ‌ترين و مهم‌ترين انقلابات جهان كه در بررسي اين انقلاب‌ها چاره‌اي از گريز به آن نيست، سير اين انقلاب، بر‌هم‌كنش نيروهاي مختلف و حتي متضاد، نقش مردم و كشورهاي خارجي و بسياري مولفه‌هاي ديگر خواندن در باب اين انقلاب را ضروري مي‌كند. چرا؟ چون يك ملت سال‌هاي پرتلاطم و گاه مشحون از وحشت را چگونه بدون اميد مي‌توانند سر كنند؟ اصلا مگر چيزي جز اميد و خواست شكل انساني‌تري از زندگي آدمي را به تحمل چنين مشقتي و به استوار ماندن در تحمل چنين مشقتي وامي‌دارد. و نهايتا اينكه مردماني در اعصار ديگر در سرزمين‌هاي ديگر چه امكان‌هايي داشته‌اند يا به تعبير دلوز چگونه امكان‌هاي‌شان را آفريده‌اند؟ انقلاب فرانسه به گمان من تقلايي بود در جهت همين گرايش‌ها و مساله‌ها و دغدغه‌ها كه شايد به كار كنشگري ما بيايد. 
اما وقتي كار ترجمه را مي‌خواستم شروع كنم با خودم گفتم انقلاب فرانسه اتفاقا انقلابي است كه همه به نحوي با آن برخورد داشته‌اند و لابد ترجمه آن كار دشواري نيست، حتي اگر نويسنده‌اش از مورخان مكتب آنال يا نزديك به مكتب آنال بوده باشد. تصوري بسيار ساده‌لوحانه از كتاب لوفور كه خيلي زود نقش بر آب شد، گيرم در حدود اين ساده‌لوحي قدري هم اغراق كرده باشم. به هر حال، زماني تصور شما از اين كتاب درست خواهد بود كه قدري از خود ژرژ لوفِور و رويكردش به تاريخ‌نگاري به ويژه در همين كتاب انقلاب فرانسه بدانيد. در مقدمه مترجم و پيشگفتار كتاب تا حدي از اين هر دو صحبت شده اما به نظرم كافي نيست، خاصه كه اين اولين كتاب لوفور است كه به زبان فارسي برگردانده مي‌شود.
كار را با تعريفي از مكتب تاريخي آغاز مي‌كنم. مكتب تاريخي را مي‌توان اين‌طور تعريف كرد: گروهي از مورخان به هم پيوسته كه وجه اشتراك‌شان شمار قابل توجهي از فرضيات مشخص در باب مدرك، تبيين و روايت است. با اين مقدمه مكتب آنال را بايد معرف رويكردي متمايز و بارور نسبت به تاريخ اجتماعي دانست. فرضيات مشتركي هم در باب موضوعات و هم در باب رويكردهاي فكري نسبت به گذشته به اين رويكرد وحدت مي‌دهد. پيش از بيان اين مفروضات و وجوه تمايز بايد تاكيد كنم كه نام آنال در واقع به سه پديده به هم پيوسته اشاره دارد: (1) نشريه‌اي كه دو مورخ فرانسوي راه‌اندازي كردند و هنوز هم برقرار است: «سال‌نامه تاريخ اقتصادي و اجتماعي» (Annales d’histoire économique et sociale (Annals of economic and social history)). به‌زعم برخي اين نشريه موثرترين نشريه در مطالعات تاريخي است. (2) مكتبي يا به عبارت بهتر حلقه‌اي از مورخان فرانسوي و فرانسوي‌زبان و (3) جنبشي گسترده و ناهمگن كه به محرك نشريه‌اي به همين نام روش انديشيدن و نوشتن در باب تاريخ را خاصه از پايان جنگ جهاني دوم عميقا تغيير داده است.
حال مكتب آنال چگونه مكتبي است؟ مكتبي است در تاريخ‌نگاري كه همچنان‌كه گفتم مارك بلوك و لوسي‌ين فِور آن را در اواخر دهه بيست قرن بيستم پايه گذاشتند. تاريخ‌نگاران اين مكتب مطالعه زندگي مردمان عادي را به جاي مطالعه زندگي رهبران نشاندند. همين‌طور بررسي اقليم، جمعيت‌شناسي، كشاورزي، تجارت، تكنولوژي، حمل‌ونقل، ارتباطات و گروه‌ها و ذهنيت‌هاي اجتماعي را به جاي تحقيق در سياست، ديپلماسي و جنگ‌ها گذاشتند. مراد از اين جايگزيني‌ها اين نيست كه مثلا رهبران يا اوضاع سياسي يا جنگ‌ها در نگارش تاريخ بي‌اهميت شدند بلكه صرفا اين امور از كانون انحصاري توجه تاريخ‌نگاري كنار رفتند و موارد مذكور كه تا پيش از اين اهميت بنياديني در تاريخ‌نگاري نداشتند هسته اصلي مطالعات تاريخي شدند. 
دقيقا در سال 1929 بلوك و فور نشريه مذكور را پايه گذاشتند. اين نشريه در واقع بنا بود در فرانسه با نشريه سنتي «بررسي تاريخ اقتصادي و اجتماعي» (Revue d’histoire économique et sociale (Review of economic and social history)) رقابت كند، نشريه‌اي كه ظاهرا از سال 1913 منتشر مي‌شد و رهيافتش زياده از حد ملايم و حقوقي دانسته مي‌شد. در سطح بين‌المللي نيز با «فصل‌نامه تاريخ اجتماعي و اقتصادي» (Vierteljahrschrift für Sozialund Wirtschaftsgeschichte (Quarterly for social and economic history)) رقابت مي‌كرد، نشريه‌اي آلماني‌زبان كه به واسطه رفتار علماي آلماني در دوران جنگ اول وجهه‌اش را از دست داده بود. موضوعات نشريه آنال متنوع و چشم‌اندازش چندرشته‌اي بود (صرفا گزارش رويدادهاي تاريخي نبود) و البته اين ويژگي اخير برمي‌گشت به رهيافتي كه قبلا در «نشريه علوم اجتماعي» (Année sociologique) (Social science journal) اميل دوركم، جامعه‌شناس فرانسوي، به كار بسته شده بود. آنال از حيث تنوع موضوعات و چشم‌انداز چندرشته‌اي‌اش از افق‌هاي تاريخ آكادميك مسلط فراتر رفت و هر چيزي را كه به نحوي تاريخ را در مقام تاريخ «تام و تمام» غني مي‌كرد در مطالعاتش مي‌گنجاند. يعني هدف اين مكتب همين تاريخ كامل بود. اين تعبير تاريخ كامل يا تام هم تعبير دوركم است. 
آثار اوليه بلوك و فور و همكاران نزديك‌شان به ويژه ژرژ لوفور متمركز بود بر مسائل خاص در تاريخ اجتماعي يا بر قرار دادن تاريخ منطقه‌اي فرانسه يا اروپا در چشم‌اندازي تازه با تاكيد ويژه بر پديده مردم‌شناختي «ذهنيت‌ها». اما در دهه پنجاه بعد از آنكه فرنان برودل، مورخ فرانسوي، سكاندار نشريه شد به تقليد از آثار خود برودل چرخشي روش‌شناختي به سمت تاريخ كمّي و مطالعات درازمدت پديد آمد.
اين رهيافت فكري يعني مكتب آنال طي سال‌ها به صورت يك جنبش راستين درآمد و به سرعت آن سوي مرزهاي فرانسه گسترش يافت. اما در اين مسير پارادايم‌هاي مكتب آنال تغيير كردند. به دنبال سيطره تاريخ اجتماعي-اقتصادي «كامل و تام» و بعد از آن «تاريخ ذهنيت‌ها» كه پيش‌تر گفتيم از مولفه‌هاي مكتب آنال بودند، از دهه هفتاد به بعد آنچه مشهود و واضح است اشتياق خاص به مردم‌شناسي تاريخي و بعد از آن «ميكروهيستوري يا تاريخ خرد» است. تاريخ خرد روشي است كه در بر‌هم‌كنش‌هاي افراد و گروه‌هاي كوچك مطالعه مي‌كند آن‌هم با هدف بررسي جداگانه ايده‌ها، باورها، رويه‌ها و اعمالي كه با راهبردهاي تاريخي سنتي‌تر ناشناخته مي‌مانند. بنابراين، مورخان تاريخ خرد مردم را نه در مقام گروه كه در مقام افرادي مي‌بينند كه چه در فرآيندهاي تاريخي و چه در جمعيت‌هاي ناشناخته نبايد گم شوند. اين توجه به فرد باعث شده كه توجه اين مورخان به حاشيه‌هاي قدرت جلب شود نه كانون آن. در كنار جامعه‌شناسي كه در مقام يك رشته علمي چارچوب ارجاعي مهمي است، ساختارگرايي و نقش‌گرايي (فانكشناليسم) نيز مولفه‌هاي مهم مكتب آنال هستند كه به موجب جهت‌گيري ضدجبرگرايانه نيرومند اين مكتب در اين سير تحولي اهميت‌شان را حفظ كردند. فانكشناليسم مطالعه برهم‌كنش سه حوزه اقتصاد و جامعه و تمدن، پويايي رابطه سه‌جانبه آنها و وابستگي متقابل سلسله‌مراتبي و ديالكتيكي‌شان است. پيرو اين چرخش تعيين‌كننده نشريه در سال 1994 عنوان فرعي تازه‌اي يافت و همچنان هم به همين عنوان معروف است: «آنال. تاريخ، علوم اجتماعي» (Annales. Histoire, sciences sociales).
مكتب آنال با اين رويكرد تاثير بين‌المللي عظيمي نيز داشته است. از رهيافت مكتب آنال به ويژه در ايتاليا و لهستان استقبال شد. فرانتسيشِك بوياك (Franciszek Bujak) و يان روتكوفسكي (Jan Rutkowski) بنيانگذاران تاريخ اقتصادي مدرن در لهستان جذب نوآوري‌هاي مكتب آنال شدند و حتي روتكوفسكي با بلوك و ديگران در ارتباط بود و در نشريه آنال مي‌نوشت. تاثير دوسويه مكتب آنال فرانسه و تاريخ‌نگاري لهستاني به ويژه در مطالعات انجام شده بر روي قرون وسطي و اوايل دوران مدرن توسط برودل مشهود است. رهيافت مكتب آنال در امريكاي جنوبي نيز محبوبيت يافت، از جمله در ونزوئلا و مكزيك. مورخان بريتانيايي سواي تعدادي از مورخان ماركسيست عموما با اين مكتب از در مخالفت درآمدند. دانشمندان امريكايي، آلماني، هندي، روسي و ژاپني عموما اين مكتب را ناديده گرفتند. اما امريكايي‌ها شكل خاصي از «تاريخ اجتماعي نوين» را از ريشه‌هايي يكسره متفاوت بسط دادند اما تكنيك‌هاي‌شان از جهاتي با مكتب آنال قرابت داشت. مكتب «واخنينگن» (Wageningen) نيز در سطح جهاني همتاي هلندي مكتب آنال محسوب مي‌شود گيرم تمامي مولفه‌هاي اين مكتب را ندارد. نهايتا مكتب آنال تاثيري كليدي در بسط و گسترش نظريه نظام‌هاي جهاني داشته است. اين نظريه رهيافتي چندرشته‌اي به تاريخ جهان و تغييرات اجتماعي است كه بر نظام جهاني (و نه دولت‌هاي ملي) به مثابه واحد اصلي (نه منحصربه‌فرد) تحليل اجتماعي تاكيد  مي‌كند.
برگرديم به محور سوم يادداشتم و خود لوفور كه به‌زعم بسياري پدر تاريخ‌نگاري مدرن انقلاب است. در باب تعلق لوفور به مكتب آنال البته بحث‌ها و اختلاف نظرهايي هست اما آنچه مشخص است آن است كه سواي ارتباطات و همكاري‌هاي او با اعضاي اين مكتب، سمت و سوي تاريخ‌نگاري خود او و ويژگي‌هاي كارش در تاريخ‌نگاري قرابت‌هاي زيادي با اين مكتب دارد . 
لوفور يكي از مورخان مهم انقلاب در فرانسه است. عبارت «تاريخ از پايين» (history from below) ساخته لوفور است. تاريخ از پايين يا تاريخ مردم نوعي روايت تاريخي است كه مي‌كوشد وقايع تاريخي را از منظر مردمان معمولي تبيين كند. لوفور به ويژه به خاطر جعل اين عبارت و همين‌طور بسط نظريه انقلاب چهارمرحله‌اي (theory of a four-phase revolution) شناخته شده است. در توضيح اين انقلاب چهار مرحله‌اي بايد بگويم لوفور در كتاب 89 كه در سال 1939 منتشر كرد به دقت علل انقلاب و وقايع منتهي به 1789 را بررسي مي‌كند. آنجا انقلاب فرانسه را به چهار مرحله تقسيم مي‌كند: انقلاب اشرافي سال‌هاي 1787 تا 1788، انقلاب بورژوازي 1789 تا 1791، انقلاب شهري در پاريس و انقلاب دهقاني در نواحي روستايي. نكته جالب توجه آن است كه اين چهار حركت به اتفاق نظر در باب انقلاب نرسيده بودند. يعني چنين نبود كه همگي به اتفاق و به دلايل و اهداف مشابه يا حتي همزمان حركت انقلابي‌شان را شروع كنند. حتي از حيث زماني هم گاه يكي از حركت‌ها پس از اتمام ديگري آغاز شده. به ادعاي لوفور هر كدام از اين حركت‌ها نقش‌آفرينان، علت‌ها، انگيزه‌ها و روش‌هاي متنوعي داشتند؛ متحد نبودند و حتي منافع و اهداف‌شان هم اغلب متعارض بود. 
لوفور به اقرار خودش ماركسيست بود و اكثر نوشته‌هايش كشش و دلبستگي چپ به طبقه و منافع طبقاتي را نشان مي‌دهند. البته ماركسيست بودن لوفور به سرسختي ماركسيسم معاصرانش نبود و ضمنا هراسي از سنت‌شكني هم نداشت. او اغلب از نظرگاهي مي‌نوشت كه تصور مي‌كرد به دهقانان آن دوره تعلق داشته است. به باور برخي، تلقي لوفور از انقلاب فرانسه واجد سه تاكيد اصلي است: اين ايده كه دهقانان نواحي روستايي فعالانه در انقلاب مشاركت كردند، اين ايده كه اين مشاركت تحت تاثير و نفوذ قابل‌توجه بورژوازي نبود و اين ايده كه دهقانان در دهه 1790 عموما بر سر شيوه تفكر ضدسرمايه‌دارانه متفق بودند. لوفور همچنين مفهوم ذهنيت راکه پيش‌تر به آن اشاره كرديم بسط داد و مثلا در تببين انقلاب فرانسه از مفهوم ذهنيت دهقاني بهره گرفت. 
لوفور در 35 سال آخر زندگاني يعني از 1924 تا 1959 موثرترين و پيچيده‌ترين تفسير از انقلاب فرانسه را ارايه داد، چيزي كه تا زمان خود او سابقه نداشت. ضمن اينكه در زماني كه لوفور به سال‌هاي 1794 تا 1799 از تاريخ انقلاب فرانسه پرداخت (سال‌هايي كه در جلد دوم اين كتاب روايت شده‌اند) هيچ مورخي تبيین درخوري از آن سال‌ها ارايه نداده بود. به عبارتي لوفور روايت انقلاب فرانسه را از آنچه در زمان او در دسترس و مدون شده بود پيش‌تر برد و در واقع كامل كرد. او هزاران سند و مدرك را براي نگارش تاريخ انقلاب فرانسه بررسي كرده بود و در تبیين علل و انگيزه‌هاي انقلاب هيچ‌يك از زمينه‌هاي اقتصادي، علمي، فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و... را چه در فرانسه، چه در اروپا و چه در جهان دوران انقلاب مغفول نگذاشته بود. تسلط و دانش او در باب انقلاب فرانسه به حدي بود كه تا زمان مرگش در مقام مهم‌ترين صاحب‌نظر در موضوع انقلاب فرانسه ستايش مي‌شد. 
پژوهشگر فلسفه و مترجم كتاب
* منابع در دفتر روزنامه موجود است.


لوفور يكي از مورخان مهم انقلاب در فرانسه است. عبارت «تاريخ از پايين» (history from below) ساخته لوفور است. تاريخ از پايين يا تاريخ مردم نوعي روايت تاريخي است كه مي‌كوشد وقايع تاريخي را از منظر مردمان معمولي تبيين كند.
لوفور در 35 سال آخر زندگاني يعني از 1924 تا 1959 موثرترين و پيچيده‌ترين تفسير از انقلاب فرانسه را ارايه داد، چيزي كه تا زمان خود او سابقه نداشت. ضمن اينكه در زماني كه لوفور به سال‌هاي 1794 تا 1799 از تاريخ انقلاب فرانسه پرداخت.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون