• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۰ تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5617 -
  • ۱۴۰۲ چهارشنبه ۱۰ آبان

«برآمدن قاجار، تاريخ ايران پس از پايان صفويه تا قتل آقامحمدخان»

فترت ايران

ماهرخ ابراهيم‌پور

ششم آبان ‌ماه 1402 رونمايي كتاب «برآمدن قاجار؛ تاريخ ايران از پايان صفويه تا قتل آقا‌محمدخان» تاليف غلام‌حسين زرگري‌نژاد، استاد بازنشسته تاريخ دانشگاه تهران با حضور داريوش رحمانيان، دانشيار تاريخ دانشگاه تهران و عليرضا ملايي تواني، عضو هيات علمي پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي و احمد محيط طباطبايي، رييس موسسه ايكوم ايران در كافه مانا برگزار شد. در اين رونمايي طي بررسي كتاب استادان دانشگاه و محققان تاريخ سخناني بر زبان راندند كه با تكيه بر منابع دست اول بخشي از تاريخ رسمي درباره قاجاريه، زنديه و افشاريه را زير سوال برد. مولف تلاش كرده روايتي متفاوت و بي‌طرف از تاريخ و بازيگران اين دوره ارايه كند. شالوده كتاب بر اين پرسش استوار است كه انگيزه تلاش‌هاي آقامحمدخان غارت بود يا حصول به يكپارچگي ديرپاي ايران زمين؟ او در پاسخ به اين فرضيه با اتكا بر منابع متعدد دغدغه اصلي خان قاجار را و فرمانروايي در ايران يكپارچه و تجديد وحدت ارضي كشور مي‌داند. هر چند كه كشته شدن آقامحمدخان به او فرصت نداد تا آمال خود را براي بازگرداندن ايران به مرزهاي ديرين به ويژه در ماوراءالنهر، قفقاز و خليج‌فارس عملي كند. جانشينان او به جز عباس‌ميرزا هم به دليل افتادن در كام خوشگذراني، جهل و گرفتار شدن در شورش‌هاي خان‌هاي سراسر كشور و رقابت‌هاي استعماري نتوانستند راه و رسم پايه‌گذار فرمانروايي قاجار را ادامه دهند.

يكپارچگي ايران

غلام‌حسين زرگري‌نژاد: من تاريخ قاجاريه را با اين نيت شروع كردم كه يك دوره تاريخي قاجار را از تشكيل قدرت از سوي آقامحمدخان قاجار تا مشروطيت حداقل و حداكثر تا برآمدن رضاشاه بنويسم. مي‌دانيد آقامحمدخان، 10 سال كمتر يا بيشتر اسير كريم‌خان و تحت‌نظر در شيراز بود و در اين زمان فرصت پيدا كرد از محافل ادبي (شاهنامه‌خواني) روشنفكران، منورالفكران و دانايان آن زمان بهره بگيرد. از پدربزرگ فتحعلي‌خان و محمدحسن‌خان به وجود آمد. محمدخان كه غير از آنها بود،قصد غارت نداشت و مي‌خواست ايران را يكپارچه كند و موفق هم شد. بنابراين قصد دارم با اين انگيزه زندگي اين خان بزرگ كه انديشه ساختن ايران را وجه همت خودش قرار داده بود، ترسيم كنم. من قصد دارم مشروطيت كتاب را دنبال كنم و دو جلد آن آماده است؛ جلد دوم از «از قتل آقامحمدخان تا قرارداد گلستان» و جلد سوم «از قرارداد گلستان تا مرگ فتحعلي‌شاه» آماده است و اميدوارم توفيق داشته باشم اين كار را دنبال كرده و به علاقه‌مندان تقديم كنم. من آقامحمدخان را جانوري وحشي، آدمكش و خونريز مي‌دانستم و مطابق تاثيرات سوابق قبلي و مطالعاتي قبلي ياد گرفته بودم تا اينكه سراغ منابع دست اول و متنوع مربوط به دوره قاجار رفتم و متوجه شدم كه پدر و پدربزرگ آقامحمدخان دزد بودند اما خودش تحت تاثير زماني كه در شيراز تحت‌نظر كريم‌خان بود، با معاشرتي كه با روشنفكران و بزرگان آنجا داشت، شخصيت ديگري پيدا كرد، اما درباره لطفعلي‌خان زند همين بس كه سعي داشت جواهر كوه نور و درياي نور را به سرهارد جونز بفروشد كه آقامحمدخان سر رسيد. نكته ديگر درباره عباس‌ميرزاست، او پرورش يافته مكتب ميرزا آقا بزرگ فراهاني، پدر قائم‌مقام فراهاني است، او فردي فقيه، مجتهد، اديب و سياستمدار بود كه عباس‌ميرزا را از كودكي پرورش داد و اگر او نبود عباس‌ميرزا هم مانند ساير فرزندان قاجارها از آب درمي‌آمد. اگر ميرزابزرگ زنده بود قرارداد تركمانچاي و گلستان امضا نمي‌شد.

پژوهشگر و استاد تاريخ

حلقه شيراز

عليرضا ملايي‌تواني:اين كتاب مانند مجموعه آثاري كه زرگري‌نژاد منتشر كرد و ادامه هم دارد؛ يكي از آثار جدي و تعيين‌كننده در مطالعات تاريخ ايران به ويژه تاريخ معاصر ايران است و من در اين مجال قصد دارم به برخي از ويژگي‌هاي اين كتاب اشاره كنم و طبيعتا اين كتاب داراي برجستگي‌هاي فراواني است كه فرصت بيشتري مي‌طلبد و من اكنون به بعضي از نكات ويژه آن اشاره مي‌كنم. نخستين ويژگي كتاب در اين است كه وضعيت ايران را در آستانه عصر جديد نمايش مي‌دهد و مشخص مي‌كند كه ايران با چه ظرفيت‌ها، قابليت‌ها، توانمندي‌ها و پتانسيل‌هايي وارد دوره جديد خودش شده بود. به نظرم مطالعه اين كتاب يك نگاه واقع‌بينانه‌اي به مخاطبان خواهد داد. از اين لحاظ كه مي‌توانيم دو نگاه داشته باشيم؛ نگاه آرمان‌گرايانه و نگاه واقع‌گرايانه. نگاه آرمان‌گرايانه كه امروز در ميان نسل جوان ما و در گذشته همين‌طور رواج داشته كه چرا قاجارها نتوانستند از تماميت ارضي ايران دفاع كنند؟ چرا ايران در برابر قدرت‌هاي نوظهور شكست خورد؟ چرا ايرانيان نتوانستند راه ترقي و پيشرفت خود را پيدا كنند؟ به نظرم در اين كتاب مولف نشان مي‌دهد كه ظرفيت‌هاي ما چه بود؟ آيا با كشوري كه 10 سال مدام درگير جنگ، غارت و درگيري بود و بسياري از زيرساخت‌هاي سياسي و اجتماعي آن ويران شده و كاروانسراهاي آن نابود و تجارتش به پايين‌ترين سطح رسيده بود. كشاورزي و منابع آب و... تخريب شده بود، آيا مي‌شد كشور قدرتمندي ساخت كه بتواند در برابر قدرت‌هايي كه سيصد، چهارصد سال جلوتر از ما وارد اين دوره شده بودند، ايستاد و مقاومت كرد؟ دومين ويژگي كتاب بحثي درباره يك جريان فكري و فرهنگي در دوران معاصر ايران سخن مي‌گويد، يعني برآمدن حلقه فكري شيراز كه تحت همين تعبير مولف به موضوع پرداخته است كه اين مقدمات نهضت بازگشت ادبي ايران را فراهم مي‌كند. به عبارتي مجموعه‌اي از انديشمندان، صاحب‌نظران، متفكران، شاعران و مورخان كه از زمان فروپاشي صفويه به شيراز مهاجرت كردند و در آنجا در انديشه بازسازي ايران بودند كه چگونه مي‌توان اين سرزمين را دو بار احيا كرد؟ اين قلمرو يكپارچه را دوباره تحت حاكميت واحد درآورد؟ اين گفتماني بود كه از درون آقامحمدخان قاجار برآمد. به گمانم اين موضوع يكي از ظرفيت‌ها، قابليت‌ها و يكي از نوآوري‌هاي اين كتاب است كه چنين بحثي تاكنون صورت نگرفته است، البته در اينكه در حلقه شيراز چه شخصيت‌هايي به ‌طور مشخص دخالت داشتند و چه بحث‌ها و گفت‌وگوهايي درباره ايران و آينده ايران بين آنها شكل گرفت هنوز اطلاعات روشني نداريم، اما شواهد و قرائن نشان مي‌دهد آن‌چنان كه مولف هم در «برآمدن قاجار؛ تاريخ ايران از پايان صفويه تا قتل آقامحمدخان» نشان داده، چنين محفلي بوده و به نظرم اين موضوع خيلي مهم است براي بحث هويت‌يابي در ايران.

در اين كتاب مساله‌اي طرح شده كه در سخنان سيد جواد طباطبايي هم بود كه آيا برآمدن آقامحمدخان قاجار با انگيزه غارت بود يا با انگيزه نجات، استقلال و حفظ تماميت ارضي ايران؟ اين پرسش مهمي است كه در كتاب مطرح شده و اين مساله را مي‌پروراند. مولف براي اينكه چنين قابليتي را خوب نشان دهد يك منبع‌شناسي عميقي را انجام مي‌دهد كه اين موضوع هم يكي از ويژگي‌هاي كتاب است، يعني فصل‌هاي آغازين كتاب يك درس منبع‌شناسانه است كه ما چگونه منابع اصيل اين دوره‌اي كه موضوع بحث كتاب است شناسايي، دسته‌بندي و تحليل كنيم. جايگاه واقعي و ارتباط روايت آنها را چگونه بسنجيم؟ به نظرم اين فوق‌العاده خواندني است از اين منظر. ويژگي ديگر كتاب يك نقد پيشينه‌شناسانه دارد؛ به‌طوري كه مجموعه آثاري كه درباره اين مقطع (برآمدن آقامحمدخان قاجار) نوشته شده است آنها را دسته‌بندي و تحليل مي‌كند و ايده‌هاي آنها را در كنار هم قرار مي‌دهد و نهايتا موضع خودش را در برابر اين نوع مطالعات روشن مي‌كند و توضيح مي‌دهد چرا با همه تحقيقاتي كه در اين رابطه وجود دارد، نيازمند يك تحقيق مستقل ديگري هستيم و آن تحقيق مستقل همين اثري است كه به نظرم يكي از شاهكارهاي تاريخ‌نگاري ايران جديد است.

عضو هيات علمي پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي

تاريخ در هم ريخته

داريوش رحمانيان: نكته خيلي مهمي كه زرگري‌نژاد در كتاب روي آن دست گذاشته، تضادي است كه در روايت مربوط به دوره قاجاريه است و مكرر به آن تاكيد كرده است. ذهنيتي كه مولف داشته و مناسباتي كه با قدرت زمانه داشته است. مكان و زمان نگارش كتاب در اين روايت‌ها و اختلاف ميان گزارش‌ها تا چه حد تاثيرگذار بوده است، مثلا در ارزيابي متون روي نمونه‌هايي دست مي‌گذارد كه مولف در هندوستان تاليف كرده است و ديگر نيازي نبوده كه مجيزي درباره ارباب قدرت بگويد و تفاوت دارد با منابعي كه به دستور فلان پادشاه، شاهزاده يا وزير در دوره قاجاريه نوشته شده است. اين نكته از محاسن بسيار برجسته كتاب است. نكته بسيار مهم‌تر اينكه تاريخ ايران از انقراض صفويه تا برآمدن قاجار و استقرار آقامحمدخان تاريخي درهم ريخته است، اما در جامعه درهم ريخته تاريخ‌نويسي آن هم آشفته است و در اين دوره به جز خوانيني كه مي‌آيند و ملوك‌الطوايفي را در دوران فترت انقراض صفويه و برآمدن نادر و پس از آن مرگ نادر و بعد ايران زير سلطه كريم‌خان درمي‌آيد در واقع ما دو سلسله حكومتي را تجربه مي‌كنيم؛ افشاريه و زنديه اما واقعيت اين است كه خيلي‌ها عادت كردند براساس كليشه‌هايي كه در تاريخ‌نويسي ما شكل گرفته نادرشاه را قهرمان ملي ما مي‌دانند. در ذهن بسياري از ما نادرشاه قهرماني است كه ايران را نجات داد و مرزهاي كشور را گسترانيد. عثماني‌ها را شكست داد و پس از آن افغان‌ها را بيرون راند، رفت و فاتح دهلي شد. در اذهان عمومي نادر به عنوان يك قهرمان ملي روايت مي‌شود. با اين حال، در عظمت نادر از نظر هوش نظامي اصلا شك و ترديدي نيست، اما به لحاظ هوش سياسي و توان كشورداري نه جهانگيري، نادرشاه نمره بسيار پاييني مي‌گيرد در واقع شايد بشود بر خلاف روايت‌هايي كه از نادرشاه يك قهرمان ملي مي‌سازند، در تاريخ‌نگاري او را يك عامل تخريب و ويراني بيشتر ايران بعد از خودش بدانيم. اساسا افشاريه به دليل خطاهاي مهلكي كه نادرشاه افشار كرد در ايران نتوانست به عنوان يك سلسله مستقر شود. به عبارتي نادر اين هوشمندي را نداشت كه پسر خودش رضاقلي ميرزا را كور كرد. آن سركوب‌هاي وحشتناكي كه از شورش‌هايي كه در ايران مي‌شد به عمل آورد در واقع كارنامه سياهي از خود بر جاي گذاشت كه بازماندگان قدرت آن را جمع‌وجور كردند. درباره زنديه و خود كريم‌خان زند و لطفعلي‌خان، يعني آخرين زندي كه كشته مي‌شود و برمي‌افتد. در روايت‌هايي از آنها كه براي‌مان گفتند و ساخته‌اند قهرمان معصومي را روايت كردند كه گويي هيچ سياهكاري و تباهكاري نداشتند، البته درباره كريم‌خان مي‌توان تا حدي با اين قضاوت همراه شد، اما درباره لطفعلي‌خان زند جوان مولف چند روايت را در «برآمدن قاجار؛ تاريخ ايران از پايان صفويه تا قتل آقامحمدخان» ذكر كردند؛ از قتل‌هايي كه كرده و رفتارهاي وحشتناكي كه داشته است. ضمن اينكه وقتي كريم‌خان زند در سال 1293 درگذشت، دچار يك جنگ شديد خانداني شد و خودشان را نمي‌توانستند اداره كنند! چطور انتظار مي‌رفت كشور را بگيرند و اداره كنند! كشوري كه دچار هرج و مرج، آشفتگي و درهم ريختگي بود و در آستانه آن بود كه دوباره به سمت يك وضعيت ملوك‌الطوايفي گسترده بغلطد.

استاد تاريخ دانشگاه تهران

فرزند شمشير

احمد محيط طباطبايي: نادرشاه افشار در زمينه نظامي‌گري تبحر خاصي داشت به‌طوري كه ناپلئون در بعضي نبردهايش از شيوه او تقليد كرده بود. اغلب بنيانگذاران يك سلسله در ايران در يك موضوع با هم مشتركند، آنها رهبران ايل بودند و قبل از اسلام و بعد از آن فره داشتند، اما نادر تنها فردي بود كه به طبقه سوم جامعه تعلق داشت و به پادشاهي رسيد. مشكلش همين بود و بزرگ‌ترين مخالفانش خوانين ايلات بودند، كساني كه در ترورش هم دست داشتند. نادر كه از اينجا به پادشاهي مي‌رسد، وقتي به هند لشكر مي‌كشد، پادشاه هند كه مي‌داند از او مي‌پرسد تو نسبتت كيست؟ مي‌گويد من فرزند شمشيرم. چاره‌اي جز اين نداشت. اما خيلي در تاريخ مهم است كه آدم‌ها به‌موقع بميرند، گاهي اين شانس نصيب افراد نمي‌شود و در واقع با ماندن در صحنه خودشان را مضمحل مي‌كنند. نادر بعد از اينكه به هند رفت و آنجا را تصرف كرد و دچار بيماري شد و پس از آنكه برگشت جنون داشت و با نادر هفت سال پيش متفاوت بود. او تا قبل از رفتن به هند حتي يك نفر را نمي‌كشد. او حتي وقتي در جنگ‌ها پيروز مي‌شد، اسرا را آزاد مي‌كرد. هيچ قتل‌عامي پس از پيروزي به نام او ثبت نشده است. او در فكر اتحاد اسلام بود و براي سامان دادن به وضع جهان اسلام درصدد گردآوردن همه زير يك پرچم بود. بزرگان شيعه نادر را دوست نداشتند و به او خرده مي‌گرفتند و او را سني مي‌دانستند. تاجگذاري نادر در دشت مغان هم به اين دليل بود كه فاقد فره بود و حق پادشاهي نداشت، بايد از همه بيعت مي‌گرفت. قطعا زمان همان‌طور كه به آقامحمدخان وفا نكرد با نادر هم خوب تا نكرد. اگر نادر در هند ترور مي‌شد شايد تاريخ به شكل ديگري درباره نادر قضاوت مي‌كرد و بعد از آن بخشش هفت ساله ماليات، تلاش براي اتحاد اسلام و لشكركشي به هند و غنايمي كه به خود آورد تا به امروز در ايران ماندگار بوده است به شكلي كه تخت طاووسي كه فتحعلي‌شاه براي همسرش طاووس اصفهاني مي‌سازد، با جواهراتي است كه نادر از هند با خود آورد، در زمان رضاشاه پشتوانه ارزي ما را تشكيل مي‌داد. آخرين باري كه ملكه روس، كاترين از نام ايران مي‌ترسد و به منطقه غازان عقب‌نشيني مي‌كند، زمان نادر است. او بارها مي‌توانست تا استانبول برود اما دغدغه‌اش اتحاد اسلام بود و از اين حركت حذر كرد. من قصدم نفي رفتارهاي نادر نيست او پر از اشتباه بود. سال آخر زندگي‌‌اش كه يك تباهي است كه فقط غريزه نظامي‌اش او را نگه داشت و ديگر عقل حكومتي‌اش زايل شده بود. در اينجا بحث شد كه تاريخ خاكستري است و ما نبايد نسبت ديگران را سياه و سفيد بنگريم چه براي‌مان مانده، حكومت صفويه در پايان با ورود روسيه، عثماني و افغان‌هايي كه از طوايف پشتون بودند كاري كردند كه يك بازگشت و شرايط خاص را مي‌طلبيد. در سخنان استادان درباره زنديه هم نكات مفيدي گفته شد؛ مكتب شيراز بررسي و ويژگي‌هاي فرهنگي نيز ذكر شد. مساله جانشيني هم مهم بود و در واقع اگر آقامحمدخان خود صاحب فرزند بود، شايد تاريخ قاجاريه ديگري را به خودش مي‌ديد، اما حقيقت اين است كه در قرارداد تركمانچاي كه نسخه كامل آن در آرشيو وزارت امور خارجه مرمت و نگهداري مي‌شود، تمام بندهاي آن نشان‌دهنده اين است كه ما چه چيزهايي را از دست داديم و روس‌ها بر چه چيزي حاكم و كجا هستند. آنچه مي‌دانيد در تاريخ به آن كاپيتولاسيون مي‌گويند و بحث بر سر اين نيست كه اگر كس ديگري بود، اين وضعيت پيش نمي‌آمد اما نكته اينجاست كه تنها امتيازي كه قاجاريه از روسيه گرفت، سلطنت عباس‌ميرزا و القابش بود و همين باعث مي‌شود كه قدرت روس‌ها تا زمان مشروطه باقي بماند. چه چيز باعث مي‌شود كه ميرزا رضا كرماني را براي اعدام به جاي ميدان توپخانه به ميدان مشق ببرند. چون ميدان مشق محل مانور قزاق‌خانه بود و پرچم روسيه بر بالاي ميدان نصب بود و شاه هم نمي‌توانست بدون هماهنگي به آن وارد شود! در اينجا مي‌خواهد قدرت كاپيتولاسيون را نشان دهد. تصور مي‌كنم در دوره معاصر هنوز طعم وجود روسيه را هر زمان مي‌چشيم و فراموش نمي‌كنيم!

رييس موسسه ايكوم ايران

آقامحمدخان، 10 سال كمتر يا بيشتر اسير كريم‌خان و تحت‌نظر در شيراز بود و در اين زمان فرصت پيدا كرد از محافل ادبي (شاهنامه‌خواني) روشنفكران، منورالفكران و دانايان آن زمان بهره بگيرد. از پدربزرگ فتحعلي‌خان و محمدحسن‌خان به وجود آمد محمدخان كه غير از آنها بود، قصد غارت نداشت و مي‌خواست ايران را يكپارچه كند و موفق هم شد

نادر تنها فردي بود كه به طبقه سوم جامعه تعلق داشت و به پادشاهي رسيد. مشكلش همين بود و بزرگ‌ترين مخالفانش خوانين ايلات بودند، كساني كه در ترورش هم دست داشتند. نادر كه از اينجا به پادشاهي مي‌رسد، وقتي به هند لشكر مي‌كشد، پادشاه هند كه مي‌داند از او مي‌پرسد تو نسبتت كيست؟ مي‌گويد من فرزند شمشيرم. چاره‌اي جز اين نداشت

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون