بهاره شبانكارئيان
«هاتف.ر» متهم رديف دوم سرقت از صندوق امانات بانك ملي شعبه دانشگاه تهران است. او به همراه پسرخالهاش؛ آرمين، دو متهم اصلي سرقت از بانك ملي هستند كه طبق كيفرخواست صادر شده در ۱۵ آبان امسال آنها با «محاربه و افساد فيالارض» مواجه شدهاند. اين دو متهم معتقدند؛ صدور چنين كيفرخواستي عادلانه نيست.
حالا هر دوي آنها به همراه دو برادر آرمين در زندان تهران بزرگ بهسر ميبرند، اما هاتف از نظر روحي وضعيت مساعدي ندارد. يكي از اقوام متهم در مورد شرايط هاتف در زندان به «اعتماد» ميگويد: «هاتف وضعيت روحي خوبي ندارد. او از دوران نوجواني به خاطر يكسري مسائل كه برايش اتفاق افتاد، تحت نظر روانپزشك قرصهاي اعصاب و روان استفاده ميكرد، اما حالا در زندان قرصهاي مخصوص به بيمارياش وجود ندارد و فقط قرصهاي خواب آور
در دسترس او است. هاتف اين قرصهاي خوابآور را ميخورد و گاهي كل روز ميخوابد. حتي كارت معافيت از خدمت سربازياش هم تحت نظر شش، هفت متخصص نظام پزشكي صادر شده است. هاتف با اين وضعيتي كه دارد هر لحظه ممكن است اقدامات نادرستي انجام دهد.»
او در ادامه ميگويد: «برادر بزرگتر هاتف چند سال پيش خودكشي كرد. بعد از اين اتفاق، هاتف به خاطر شرايط بد روحي، دو بار اقدام به خودكشي كرد، اما هر دو بار توسط دوست و آشنا به بيمارستان رسانده شد.»
حالا «اعتماد» در گفتوگوي اختصاصي با هاتف؛ متهم رديف دوم پرونده به جزييات زندگي و شرايط روحي او در زندان تهران بزرگ پرداخته است.
خودتان را معرفي كنيد.
هاتف هستم. متولد ۱۳۷۷ و مجرد. اهل قائمشهر مازندران و ديپلم تربيتبدني. قبل از اينكه به سرقت فكر كنم در كار خريد و فروش ماشين بودم. من از دوران كودكي سختي كشيدم و در سن 12 سالگي مادرم را بر اثر تصادف از دست دادم. مدتي بعد از فوت مادرم، برادر بزرگترم خودكشي كرد. پدرم هم نبود. به خاطر بدهي زندان بود. مشكلات و بدبختيهاي زندگيام خيلي زياد بود تا اينكه متوجه شدم دچار اختلالات روحي و رواني حاد شدم. از سربازي هم به خاطر همين بيماريام معاف شدم.
در كدام سرقتها همراه آرمين پسرخالهتان بوديد؟
در هر سه سرقت همراه آرمين بودم. سرقت از بانك سپه شعبه مركزي قائمشهر، بيشتر شبيه يك شوخي بود. بانك سپه اصلا امنيت نداشت و كليد در خزانه، روي قفل بود. حدود يك سال بعد، خواستيم از بانك تجارت شعبه دروازه شميران سرقت كنيم كه موفق نشديم در خزانه را باز كنيم. در واقع هيچ سرقتي صورت نگرفت. بعد از آن، نقشه سرقت از صندوق امانات بانك ملي شعبه دانشگاه تهران را كشيديم.
به خاطر سرقت از بانك سپه شعبه مركزي قائمشهر چه مدت زندان بوديد؟
حدود يك ماه زندان بودم و با قيد وثيقه 800 ميليون توماني آزاد شدم.
بعد رفتيد سراغ بانك تجارت شعبه دروازه شميران؟
بله، ولي در سرقت از بانك تجارت موفق نشديم. شب سرقت از ساختمان پشتي بانك تجارت داخل محوطه بانك شديم. درهاي داخل شعبه هم هيچكدام قفل نبود. يك شب داخل بانك بوديم. خوابيديم، استراحت كرديم و بعد بيدار شديم، اما چون وقت نداشتيم و در خزانه هم باز نميشد، مجبور شديم كار را رها كنيم و برويم.
در مورد نقشه سرقت از بانك ملي شعبه دانشگاه توضيح ميدهيد.
وقتی نتوانستیم از بانک تجارت سرقت کنیم حدود چند ماه بعد، نقشه سرقت از صندوق امانات بانک ملی را عملی کردیم، اما خب داخل بانك رفتن و سيمهاي دوربينها را قطع كردن كه نياز به نقشه و طراحي خاصي نداشت. سرقت از بانك اصلا كار سختي نبود. سيستم امنيتي بانك ملي خيلي ضعيف بود. بعد از سرقت صندوق امانات بانك ملي همه فكر ميكردند من و آرمين ديو دو سر يا چه آدمهاي گانگستري هستيم كه توانستيم از صندوقهاي امانات بانك ملي سرقت كنيم. در صورتي كه اينطور نيست و سيستمهاي امنيتي بانك بهشدت ضعيف بود. ما آن شب از در پاركينگ داخل بانك ملي شديم و از داخل پاركينگ وارد شعبه شديم. قشنگ تابلو زده شده بود و نياز به گشتن هم نداشت. به سمت خزانه رفتيم. با دستگاه هوا برش قفل خزانه را باز كرديم و داخل شديم.
وقتي داخل خزانه شديد، حدودا چند صندوق امانات آنجا بود؟
صندوقها را نتوانستم بشمارم، ولي حدودا هزار صندوق داخل خزانه بود.
صندوقها را با چه وسيلهاي باز كرديد؟
با چكش به صندوقها ضربه زديم و خيلي راحت باز شدند. قفل صندوقهاي امانات اصلا قفل خاصي نبود و حتي با چسب نواري دورتادور آن را پوشانده بودند. آرمين در صندوقها را باز ميكرد و من محتويات صندوقها را تفكيك ميكردم. طلاها و ارزها را داخل كولهها ريختيم و بعد از حدود چهارده ساعت از بانك خارج شديم.
شما بعد از سرقت كجا رفتيد؟
من، آرمين و برادرانش به خانه پدر آنها رفتيم. آنجا من 20 ميليارد تومان از اموال سرقتي را برداشتم و رفتم قائمشهر. سهم خودم را بين دوست، آشنا و كساني كه ميدانستم نياز دارند، تقسيم كردم و به تهران برگشتم.
يعني ميخواهيد بگوييد ريالي از اين 20 ميليارد تومان را براي خودتان برنداشتيد؟ دليل اينكه بين دوست و آشنا تقسيم كرديد چه بود؟
نه. فقط 1000 دلار همراهم به تركيه بردم. دوست داشتم به چهار نفر بگويم، من ميتوانم شرايط ماليام را تغيير بدهم. بيشتر به خاطر كمك به دوست و آشنايانم اين كار را كردم.
ميخواهيد بگوييد مشكل مالي نداشتيد؟
مشكل مالي داشتم، ولي صرفا به خاطر مشكل مالي سرقت نكردم. يك بار هم گفتم؛ من اصلا مشكل روحي دارم و نميتوانستم درست فكر كنم.
همان موقع در برخي رسانهها منتشر شد؛ يكي از متهمان قصد داشته با اين اموال براي عمهاش كادو تهيه كند. شما چنين صحبتي را عنوان كرده بوديد؟
بله، اما كادو نخريده بودم. سكه و طلا به عمهام داده بودم.
تقريبا چه مقدار طلا از اموال سرقتي بانك ملي را به عمهتان بخشيديد؟
تقريبا 730 ربع سكه و 96 سكه تمام به عمهام دادم.
با توجه به اينكه قبلا سابقه سرقت از بانك سپه شعبه مركزي قائمشهر را داشتيد، عمهتان نپرسيد اين طلاها را از كجا آورديد؟
چرا پرسيد. حتي عمهام گفت؛ خلاف كردي؟ از جايي اين طلاها را دزديدي؟ ولي من حرفي نزدم و چيزي نگفتم.
كمي بيشتر درباره دستگيريتان در تركيه و بازگشتتان به ايران توضيح دهيد.
من به همراه آرمين و همسر و دو فرزندش 7 ماه در زندان تركيه بوديم. بعد از 7 ماه با اختيار خودمان به ايران آمديم. در اطلاعيه اينترپل حداكثر مجازات ما را 15 سال زندان اعلام كردند، اما حالا من و آرمين با اتهام افساد فيالارض مواجه شدهايم. يكي از دلايل برگشتمان به ايران همين اطلاعيه اينترپل بود كه در آن نوشته شده بود؛ 15 سال زندان! وگرنه ما از كشور سوييس پناهندگي داشتيم و كارهايمان انجام شده بود. ما بيشتر به خاطر خانوادههايمان كه در ايران بازداشت بودند، برگشتيم.
با توجه به اطلاعيه بانك ملي، شبي كه وارد بانك شديد، پيامك هشدار به رييس بانك ارسال شده. درست است كه طبق اطلاعيه بانك ملي، رييس بانك فكر كرده پيامك مثل دفعات قبل اشتباه است، اما فكر نكرديد اگر سيستمهاي بانك درست عمل ميكرد شما دستگير ميشديد. يعني اصلا به دستگيري فكر نميكرديد؟
ما در وضعيتي نبوديم كه درست فكر كنيم. آرمين بدهكار بود و من هم به خاطر شرايط بد روحي نميتوانستم تصميم درست بگيرم. فقط ميخواستم شرايط زندگيام را تغيير بدهم و اصلا به دستگيري فكر نميكردم.
باتوجه به شرايط روحي كه داشتيد چگونه همراه پسرخالهتان براي سرقتها ميرفتيد؟
به خواست خودم ميرفتم. اصلا يكي از علتهايي كه باعث شد در سرقتها همراه آرمين باشم همين بيماريام بود. نميتوانستم فكر كنم. علت ديگر هم يكسري عقدههايي بود كه از بچگي همراهم بود. شش، هفت ساله كه بودم، پدرم از دوبي به ايران كالا وارد ميكرد. تاجر بود، ولي يكدفعه ورشكست شد و كلا شرايط زندگيمان تغيير كرد.
در حال حاضر در زندان تهران بزرگ هستيد. با شرايط روحي كه از خود توصيف كرديد در زندان داروهايتان در دسترس است؟
نه. من تحت نظر روانپزشك بودم، اما اينجا به داروهايم دسترسي ندارم و فقط به من قرصهاي خوابآور ميدهند. من اصلا به قرص خوابآور نياز ندارم، چون داروهايم چيزهاي ديگري است. نسخهام را به زندان نشان دادم، اما قبول نكردند. اصلا حال روحي مناسبي ندارم. ما در زندان توبهنامه نوشتيم و از افرادي كه مرتبط به اين پرونده بودند، طلب بخشش كرديم.
(گفتوگوي كامل «اعتماد» با آرمين؛ متهم رديف اول پرونده سرقت از صندوق امانات بانك ملي در شماره 5625 منتشر شده است)