مخاطب اصلي اين يادداشت طبقه متوسط است
فقط كتاب گران نيست
محسن آزموده
«كتاب خيلي گران است.» اين جمله را سالهاست كه ميشنوم، از دوست و آشنا. جالب است كه بعضا -نه همه- كساني اين را ميگويند كه خيلي راحت حاضرند براي يك پيتزا 500 هزار تومان هزينه كنند و به كفش و تيشرت كمتر از يك ميليون تومان راضي نميشوند. شما را نميدانم، اما خودم دوستان و رفقاي زيادي دارم كه به قول معروف دستشان به دهانشان ميرسد، اما سالي يك كتاب هم نميخرند و اصولا خريد كتاب در سبد -نه ماهانه كه- سالانهشان نيست. وقتي بعد از سالي دوازده ماه، احساس ميكنند به يك كتاب احتياج دارند، به جاي اينكه آن را بخرند، دست به دامن كتابخانهدارها ميشوند. وقتي به آنها ميگويم: «خب يه كتابه ديگه، بخر!» اين جواب را در آستين دارند كه «خونه شلوغ ميشه، بذار اونايي رو كه قبلا خريدم بخونم، از تلنبار شدن كتاب استرس ميگيرم.» ميگويم: «خب بخون!» ميگويند: «وقت، وقت ندارم...!»
درست است. كتاب در طول يكي، دو سال گذشته به شكل بيسابقهاي گران شده، طوري كه يك كتاب ساده 400 صفحهاي، بدون هيچ عكس و تصويري با جلد شوميز در قطع رقعي، 360 هزار تومان قيمت دارد. يك دانشجو يا حقوقبگير فرهنگي نميتواند به راحتي كتاب بخرد. اين را هم قبول دارم كه آدم نميتواند غذا نخورد و لباس نپوشد، اما ميتواند كتاب نخواند. خصوصا كه اين روزها ميتوان با جستوجويي ساده در فضاي مجازي و شبكههاي اجتماعي به منابعي غني شامل هزاران كتاب دست يافت، به مراتب ارزانتر و در دسترستر. اين روزها در كشور ما كتاب كاغذي براي آدمهايي كه درگير نيازهاي اوليه زندگي خودشان هستند به كالايي-اگر نگوييم لوكس و تجملاتي- غيرضروري بدل شده. مردم اطلاعات مورد نيازشان را از رسانهها و شبكههاي متنوع كسب ميكنند و ديگر مثل قديم، كتاب اصليترين منبع آگاهيهاي موثق و مستدل نيست. اما همچنان كتاب مهمترين و موثقترين مرجع دانش و معرفت است و با كمتر شدن مراجعه به آن، دادههاي غلط و خطا زياد ميشوند.
كتاب گران است. بله، اما كالاهاي ديگر هم گران است. گراني كتاب در مقايسه با كالاهاي ديگر بيشتر به چشم ميآيد. انگار گراني كتاب بهانهاي موجه براي نخريدن و در نتيجه نخواندن آن است. فراموش نكنيم كه آنها كه مستقيم يا غيرمستقيم باعث و باني گران شدن همه چيز شدهاند، همين را ميخواهند. اينكه كتابخواني كم شود و مردم گرفتار نيازهاي اوليهشان باشند. براي ناكام ماندن آنها هم كه شده بهترين كار كتاب خريدن و خواندن آن است. ماهي يا فصلي يا سالي يكي، دو كتاب. باور كنيم اگر به جاي يك وعده پيتزا در فصل، نيمرو بخوريم و با باقي پولش يك كتاب بخريم، به جايي برنميخورد و مشكلي براي جسممان پديد نميآيد. سالمتر هم هست. اين را دفعه بعدي كه خواستيم پيتزا بخريم، امتحان كنيم.