نگاهي به كتاب «حيوانات پيكاسو» اثر بوريس فريدوالد
نقاش كبوترهاي صلح
نسيم خليلي
پيكاسو از جمله هنرمنداني است كه همواره در كنار خودش، در ميان تابلوها و پالتها و نقش و نگارهايش، حيواناتي دارد كه با او زندگي ميكنند، جايگاهي در معرفتشناسي او دارند و او آنها را دوست ميدارد و نقاشيشان ميكند درحالي كه واقعيت گاه خشنشان را هم ميبيند حتي در مواجهه با كبوترهايي كه با نقاشيهاي پيكاسو تبديل به نمادهاي صلح در پهنه جهان شدهاند. بوريس فريوالد در كتابش، «حيوانات پيكاسو» اين مواجهه هنرمند و حيوانات را به تصوير كشيده است با جزييات و با ارجاع به آثار هنري پيكاسو از نقاشي تا مجسمه و سفال. اما در ميان همه اين حيوانات كبوترها يك چيز ديگرند؛ پدر پابلو كبوترها را دوست داشت و آنها را در بالكن خانه نگهداري ميكرد، از اين رو نخستين نقاشيهاي پابلو هم از همين كبوترهاي خانگي بود؛ «دفترهاي مدرسهاش پر بود از تصوير گربه، كبوتر و پيكرهاي خيالي.» پدرش يك بار از او خواست در ترسيم يك نقاشي كمكش كند، جزييات ظريف را بكشد، پاهاي كبوترها را، چون دن خوسه چشمهايش كمسو شدهاند و نميتواند جزييات را خوب بكشد؛ «بعدازظهر آن روز به پيادهروي رفت. وقتي برگشت پابلو پاهاي كبوتر را چنان دقيق و بامهارت كشيده بود كه دن خوسه قسم خورد از آن پس ديگر دست به قلممو نخواهد زد.» هرچند كه اين قسم شكسته شد اما اين موضوع از اهميت مهارت پابلوي كوچك و عشقش به نقاشي از كبوترها نكاست. عشقي كه باعث شد حتي از فضله كبوترها بر روي نقاشيهايش استقبال كند؛ سالها بعد در مدتي كه پيكاسو در سفر بود، كبوترها به آتليه او راه يافتند و «همه جا از جمله روي نقاشيهاي پيكاسو ردپا به جا» گذاشتند؛ «با اين حال پيكاسو نه تنها كبوترها را از آتليهاش بيرون نكرد، بلكه اجازه داد تا فضولات كبوترها روي نقاشيهايش باقي بماند. او حتي از اين ماجرا به عنوان اتفاقي خوشايند ياد كرد و گفت: «تاثيري جالب بيآنكه از پيش برنامهريزي شده باشد.» و دقيقا از همين دوران كبوترها بخشي از اثاثيه منزل او شدند. و از اين رو عكسهاي مشهوري از او با كبوتري كه بر كتف يا سرش نشسته است منتشر شد، يك كبوتر سفيد كه بعدها از سوي كبوترهاي ديگر كشته شد. اتفاقي كه باعث شد پيكاسو دريابد كه كبوترها عليرغم ظاهر زيبا و رئوفشان ،دنيايي شبيه به آدمها دارند، ظاهري زيبا و باطني ستمگر. با اين همه وجود كبوترها با سر و صدايشان هميشه براي پيكاسو لذتبخش بود؛ از اين رو كه معتقد بود «هربار كه گمان ميكنم حرف بسيار حكيمانهاي زدهام با قهقههشان به من يادآوري ميكنند كه همهچيز چقدر هجو و پوچ است.» اين رفاقت با كبوترها تا بدانجا كشيده شد كه حتي وقتي پيكاسو در كارگاه سفال هم مشغول شد، بشقابهاي قالبگيري شده را به شكل كبوتر درميآورد و بعد روي آنها نقاشي ميكرد؛ هرچند كه استاد كارگاه سفال با اين شيوه موافق نبود. اما نقطه اوج شهرت پيكاسو و عشقش به كبوترها به نقاشي معروف او از يك كبوتر زينتي كاكل به سر با پاهاي پرپري باز ميگردد، كبوتري كه معروفترين كبوتر تاريخ هنر شد، تصويري كه ليتوگرافي شد و در آتليه پيكاسو قرار گرفت؛ چندي بعد «دوست پيكاسو، لويي آراگون شاعر به ملاقات او رفت. آراگون كه در آن زمان كارگزار حزب كمونيست فرانسه بود، قول پيكاسو را مبني بر طراحي پوستر همايش جهاني كمونيستي صلح به او يادآوري كرد. اين همايش قرار بود در آوريل همان سال در پاريس برگزار شود. آراگون در آتليه پيكاسو چشمش به اين ليتوگرافي كبوتر افتاد كه سدههاي متمادي نماد عشق، صلح و روحالقدس بود. او شاد و سرمست از ديدن اين ليتوگرافي آن را به عنوان پوستر كنگره انتخاب كرد. به احتمال زياد آراگون اين تصوير رئاليستي را آگاهانه انتخاب كرده بود، زيرا از علاقه همكارانش به رئاليسم سوسياليستي باخبر بود. اما براي شخص پيكاسو، كه در سال 1944 عضو حزب كمونيست فرانسه شده بود، كبوتر ميتوانست هر معنايي داشته باشد جز نماد صلح. او گفت: «آراگون بيچاره چيز زيادي راجع به كبوترها نميداند. اين تصور كه كبوترها موجودات ظريفي هستند متعلق به افسانههاست. من هولناكتر از اين حيوان نديدهام. به شخصه تعدادي از اين كبوترها در آتليهام داشتهام. يك روز آنها كبوتر كوچكي را تنها به اين دليل كه دوستش ندارند كشتند، چشمهايش را از كاسه درآوردند و بدنش را قطعه قطعه كردند. چطور كبوتر ميتواند نماد صلح باشد؟» و آيا از همين رو نيست كه سالهاست كه صلح در جهان و با هيچ نمادي محقق نشده است؟ در هر حال عليرغم نگاه واقعگرايانه پيكاسو به كبوترها، او با نقاشي كبوترهايش عملا به پيامآور صلح در كل جهان تبديل شد و پوسترهاي تمامي همايشهاي صلح در سالهاي آتي در اقصي نقاط جهان به «كبوتري از كبوترهاي پيكاسو، در حال پرواز با شاخهاي از درخت زيتون در منقارش يا ايستاده جلوي رنگينكمان مزين شدند.» به جز اين يكي ديگر از مشهورترين نقاشيهاي پيكاسو از كبوترها كه تصوير «كودك كبوتر به دست» باشد تا سالها در قالب كارتپستالي ضد جنگ و مانيفستگونه در اعتراض به كشتارها و بيرحميهاي انسان در جهان ملتهب آن روزگار به كار آمد؛ كميته ژورنال بينالمللي زنان، كارتپستالي را با اين تصوير همراه با اين نوشته روي آن توزيع كرده بودند: «ده ميليون كشته از سال 1914 تا 1918، چهل ميليون كشته از سال 1939 تا 1945، به علاوه ميليونها كودك جانباخته و ميليونها زندگي از هم پاشيده.» بعدها پيكاسو «كار روي مجموعهاي را آغاز كرد كه در آن 29 روايت تصويري نشان ميدهند كه چگونه صورت يك زن، با صورت يك كبوتر چنان ادغام شده كه وحدتي را تشكيل ميدهند. در سال 1951 اين مجموعه، كه پل الوار شعري در باب آن سرود، به صورت اثري مشترك تحت عنوان سيماي صلح به چاپ رسيد.» و به اين ترتيب بود كه پيكاسو با حجم زيادي از نقاشيهايي با محوريت كبوترها يا حضور كبوترها در موتيف، و همچنين موفقيتهاي بزرگي كه از طريق كبوترهاي صلح به دست آورده بود اذعان داشت كه «دينش را به پدرش در خصوص كبوترها ادا كرده است.» در اين كتاب افزون بر كبوترها از جغدها، اسبها، گربهها، سگها، ميمونها و بزها هم در زندگي هنري پيكاسو سخن به ميان آمده كه آنچنان با جزييات و عميقند كه خود مجالي جدا براي گفتوگو ميطلبند و در هر حال به نظر ميرسد كبوترها از بقيه مهمتر بودهاند و از همين رو كتاب با آنها شروع شده است.