دو روز قبل از فاجعه، معدن طبس بر اثر نشت گاز ريزش كرد. كارگران جمع شدند، گفتند؛ اينجا خطرناك است، نميشود كار كرد، اما نماينده پيمانكاران به آنها گفتند؛ اگر نميتوانيد كار كنيد تشريف ببريد حسابداري، تسويه كنيد و برويد خانههايتان. كارگران از ترس بيكاري نرفتند، ماندند و كار كردند. تا اينكه آن شب انفجار رخ داد و ۵۰ كارگر در اعماق زمين جان دادند. پيمانكاران بعد از حادثه آمدند و گفتند؛ اجساد اينها را از اينجا ببريد... .
اكثر دستگاههايي كه به عنوان نجات جان به ما ميدادند، تاريخ گذشته بود
يك هفته از آن فاجعه ميگذرد؛ حدود ساعت ۹شب ۳۱ شهريور ماه امسال به خاطر «بيتوجهي مديران و مسوولان معدن» بيش از ۶۰ كارگر در اعماق بيش از ۱۰۰۰ متري زمين كشته و مصدوم شدند. يكي، دو هفته پيش از انفجار، كارگران به دليل «سوزش چشم، سوزش گلو و حالت تهوع» متوجه نشت گاز متان شده بودند، اما كسي علايم آنها را جدي نگرفت و اين فاجعه رخ داد؛ ۱۶ كارگر در بيمارستان مصطفي خميني طبس بستري شدند و ۵۰ كارگر در همان معدن بر اثر انفجار ناشي از تراكم گاز متان جانشان را از دست دادند.
«جواد طوسي» يكي از كارگراني بود كه در معدن جانش را از دست داد. برادر جواد خودش در همين معدن كار ميكند. او در مورد حادثه انفجار معدن به «اعتماد» ميگويد: «آن شب آنجا بودم. شب وحشتناكي بود. آخرين شيفت كارگران بود. قرار بود بعد از كار به خانههايشان بروند، اما جسد آنها به خانوادههايشان تحويل داده شد. يكي، دو هفته قبل از حادثه اكثر كارگران متوجه نشت بيش از اندازه گاز متان در معدن شده، اما نماينده پيمانكاران به آنها گفته بودند؛ اگر نميخواهيد كار كنيد تشريف ببريد حسابداري. تا اينكه آن شب در بلوك سي انفجار رخ داد، اما چون كارگاهها به هم متصل بودند كارگران بخشهاي ديگر هم خفه و كشته شدند. ايمني و تهويه معدن به شدت ضعيف بود. كارگران متوجه نشت گاز شده بودند، اما اجازه نداشتند آنجا را ترك كنند. مجبور شدند بمانند و بميرند. دو، سه روز قبل از انفجار، كارگاه به خاطر نشت گاز ريزش كرد، اما بعد از ريزش نماينده پيمانكاران به كارگران گفتند؛ برويد آنجا و از اول شروع كنيد. كارگران مشغول به كار شدند تا اينكه آن شب انفجار رخ داد. انفجار مهيبي بود و گاز بسيار زيادي بعد از اين انفجار پخش شد.»
او در مورد گازسنجي معادن ميگويد: «تمام معادن گازسنجي دارند، اما كارشناسان ايمني اجازه ندارند به كارگران اعلام كنند شدت گاز چقدر است. حتي اگر گاز چند درصد بيشتر از حد مجاز باشد هم حق ندارند به كارگران اعلام كنند، چون اگر اعلام كنند كارگران كار را رها ميكنند و ميآيند بالا. تمام هم و غم پيمانكاران و نمايندههاي آنها اين است كه از معدن استخراج شود. اگر يك كارگر متوجه نشت گاز شود و به نماينده پيمانكاران بگويد گاز نشتي دارد و نميتوان نفس كشيد سريع به او ميگويند؛ نميتواني نفس بكشي برو حسابداري تسويه كن. قبل از انفجار هم خيلي از كارگران موضوع نشت گاز را متوجه شده بودند، اما چارهاي جز كار كردن نداشتند. كارگري كه قسط، بدهي و اجارهخانه دارد چطوري ميتواند كار نكند! ميدانند كارگران به كار نياز دارند آنها را اذيت ميكنند.»
برادر جواد طوسي در مورد ايمني معدن ميگويد: «يك هفته قبل از انفجار، نماينده پيمانكاران و كارشناسان ايمني از نشت گاز خبر داشتند، اما حاضر نشدند از آن كارگاه و از توليدشان بگذرند. اين هم طمعي است كه براي استخراج وجود دارد. بعد هم كه انفجار رخ داد، آمدند و تمام تهويهها را خاموش كردند. به ما گفتند؛ چون در كارگاه گاز پخش شده اگر برقها قطع نشود امكان ريزش معدن وجود دارد؛ در واقع آنها نگران ضرر و زيان خودشان بودند، اما براي دلگرمي ما ميگفتند اگر معدن ريزش كند اجسادتان داخل معدن ميمانند. رفتار درستي نداشتند. حتي وقتي آقاي الياسيان، پيمانكار كارگاهي كه برادرم در آنجا خفه شده بود، آمد و مرا به او معرفي كردند و گفتند برادر جواد طوسي، كارگر جانباخته است نه تنها به من تسليت نگفت، بلكه جواب سلام مرا هم نداد. فقط يك نگاهي به من انداخت و به بقيه گفت اجسادي كه اينجا افتاده را خارج كنيد.»
طوسي در مورد روند تحويل اجساد ميگويد: «وضعيت حمل اجساد به سردخانه افتضاح بود. اجساد را ساعت ۸ صبح در غسالخانه ريختند و ساعت ۶ بعدازظهر به خانوادهها تحويل دادند. در غسالخانه كسي نبود كه مردهها را بشويد و نجات دهد. حتي سردخانهاي هم وجود نداشت تا اجساد بو نگيرد. ميگفتند؛ اجساد را بيندازيد اينجا و يخ هم بگذاريد رويشان. حرف هم ميزديم، ميگفتند؛ اجساد كه روح ندارند. جسد برادرم را خودم از معدن بيرون آوردم. جسدش صحيح و سالم بود، اما آنقدر يخ روي بدنش گذاشته بودند كه با يخ سوخته و سياه شده بود. اينها بعد از مرگ كارگران هم طوري رفتار كردند كه دل بازماندگانشان سوخت.»
طوسي درباره وسايل ايمني كه از معدن دريافت ميكردند، ميگويد: «هر ده، پانزده روز يكبار دو ماسك پارچهاي به ما ميدادند. مجبور بوديم هر بار ماسكها را بشوييم و از آنها استفاده كنيم. براي گرفتن همين ماسكهاي پارچهاي كه قيمتي هم ندارد بايد به مديريت نامه ميزديم تا ماسكها را تحويل ميگرفتيم. اين ماسكها هم فقط براي جلوگيري از گرد و خاك به درد ميخورد. كارگران ماسكهاي شيميايي مخصوص نداشتند كه بتوانند با آن وارد معدن شوند تا گاز وارد گلويشان نشود. حتي شب حادثه آقاي خسروي كه خودش از بچههاي ايمني بود ماسك شيميايي نداشت. اگر داشت زنده ميماند. اكثر دستگاههايي هم كه به عنوان نجات جان (اكسيژنرساني) به ما ميدادند تا با خودمان داخل معدن ببريم، تاريخ گذشته بود و براي شش، هفت سال پيش بود. اكثر نجات جانها شكسته و دور آنها سيم مفتول پيچيده شده بود. اين دستگاه هم كه هميشه كاربرد ندارد. در شرايط خاص آن هم در حد ۴۰ تا ۴۵ دقيقه اثر دارد. دستگاه نجات جان را هم كه كارگر نميتواند دور تا دور كارگاه با خود بچرخاند.»
صبح روز حادثه يكي از همكارانم به خاطر شدت نشت گاز معدن را ترك كرد
«حسن كرمي»، كارگر ۴۶ سالهاي كه از حادثه جان سالم به در برده و تازه از بيمارستان مرخص شده در مورد شب حادثه به «اعتماد» ميگويد: «دو، سه هفته بود كه چشمهايمان بر اثر نشت گاز ميسوخت، اما صبح حادثه شدت نشت گاز به قدري زياد بود كه يكي از همكارانم معدن را ترك كرد، ولي دوباره برگشت و شروع به كار كرد. مشغول كار بوديم و شب شده بود. يك كيلومتر از بلوك سي؛ بلوكي كه انفجار رخ داد، فاصله داشتيم. حدود ساعت ۷ و ۸ شب بود كه ديدم دو، سه نفر از همكارانم روي زمين افتادند. رفتم به آنها كمك كنم كه خودم هم بيهوش شدم و روي زمين افتادم.»
حسن كرمي در پاسخ به اينكه آن روز كسي در مورد نشت گاز متان به كارگران هشدار نداده بود، ميگويد: «هيچ كس چيزي نگفت و كارگران مُردند. حتي هيچ كس نبود كه اعلام كند در بلوك سي انفجار رخ داده تا كارگران ديگر فرار كنند. فقط يكي از بچههاي ايمني آمد كه خودش هم افتاد و مُرد. البته وقتي او آمد همه كارگران مُرده بودند. همكارانم مرا نجات دادند. خود كارگران بعد از حادثه آمدند و اجساد را بيرون كشيدند.» رييس كانون شوراي كار خراسان جنوبي در واكنش به اين حادثه گفته بود: «اگر فقط يك سنسور گاز متان در معدن طبس وجود داشت، اين اتفاق رخ نميداد.»
همسرم ميگفت؛ اين معدن خيلي خطرناك است
همسر «محمد مرادي» يكي از كارگراني كه جانش را در اين معدن از دست داده به «اعتماد» ميگويد: «محمد ۱۰ سال بود كه در اين معدن كار ميكرد، اما دو، سه هفته قبل از اين اتفاق، مرتب ميگفت دوست ندارم در اين معدن كار كنم. آخرين بار كه از معدن به خانه آمد يكي از دستهايش زخم شده بود. گفت معدن ريزش كرد و دستم زخم شد. محمد خرج پدر و مادرش را ميداد، مجبور بود براي كار به معدن برود. او ۱۷ ميليون تومان ميگرفت؛ پنج، شش ميليون تومان آن را به پدر و مادرش ميداد و بقيه را براي خرج خودمان ميگذاشت.»
او درباره نحوه باخبر شدن از حادثه معدن ميگويد: «فرداي همان شب، يكي از دوستانم با من تماس گرفت و گفت معدن چه خبر شده؟ گفتم نميدانم. ماجرا را برايم تعريف كرد. بعد مادرشوهرم آمد و شروع كرد خودش را زدن. يكي از همكاران محمد به ما گفت شب حادثه او چند بار داخل معدن رفت و كارگران را بيرون آورد، اما بار آخر رفت و برنگشت.»
همسر محمد مرادي در پاسخ به اينكه آيا هزينه كفن و دفن پرداخت شده، ميگويد: «نه تنها هزينه كفن و دفن را خودمان پرداخت كرديم، بلكه هزينه بيمارستان هم با ما بود.»
اين در حالي است كه در پي انتشار خبر حادثه در معدن طبس «محمدجعفر عبداللهي»، رييس كل دادگستري خراسان جنوبي گفته بود: «شركت معدن را مكلف خواهيم كرد هزينه كفن و دفن متوفيان و برگزاري مراسم را تقبل كرده و انجام دهد.»
قبل از حادثه تمام كارگران دچار نفس تنگي شده بودند
پسر «رمضانعلي دهقاننژاد» يكي از كارگران جانباخته در معدن به «اعتماد» ميگويد: «پدرم ۱۵، ۱۶ سال در اين معدن كار كرد. قبل از حادثه به ما گفته بود؛ همه ما در معدن دچار نفس تنگي و سوزش چشم شديم. به نماينده پيمانكاران گفتيم، اما آنها به ما گفتند يا كار كنيد يا برويد خانههايتان! اگر پدرم يا كارگران ديگر وضع مالي خوبي داشتند با آن شرايط به كار ادامه ميدادند؟! همه آنها مجبور بودند به خاطر خانوادههايشان كار كنند.» او در ادامه ميگويد: «اين معدن بيش از ۷۰ درصد زغالسنگ كشور را تامين ميكند. با اين وجود چرا نبايد يك دستگاه هشداردهنده يا يك تهويه مناسب داشته باشد؟ حالا اين موضوع به كنار؛ چرا وقتي تمام كارگران به نشت گاز اعتراض كردند به آنها گفته شد؛ اگر كار نميكنيد برويد تسويه حساب.»
پسر دهقاننژاد در پاسخ به اينكه چرا پدرتان را به يزد منتقل كرديد، ميگويد: «پدرم در بيمارستان طبس بستري بود، اما پزشكان بيمارستان به ما گفتند بايد پدرتان را به يزد منتقل كنيد. امكانات آنجا بيشتر است. ما هم پدرمان را به يزد منتقل كرديم، اما پدرم در بيمارستان يزد فوت كرد. با فوت پدرم تعداد جانباختگان به ۵۰ نفر رسيد. هيچ كدام از مديران و مسوولان معدن براي عيادت به بيمارستان نيامدند. ما ساكن بردسكن هستيم. بايد جسد پدرمان را براي مراسم خاكسپاري از يزد به بردسكن منتقل كنيم. ۶ نفر از كارگراني كه در بيمارستان طبس بستري بودند هم به بيمارستان يزد منتقل شدند.»
همسرم به هوش آمده، اما هيچ كس و هيچ چيز يادش نيست
همسر «مهدي عليزاده» كارگري كه در بخش آيسييو بستري بوده و تازه به هوش آمده به «اعتماد» ميگويد: «مهدي ده، دوازده سال بود كه در معدن كار ميكرد. فرداي شب حادثه يكي از دوستان مهدي با من تماس گرفت و گفت معدن دچار انفجار شده و مهدي در بخش آيسييو بيمارستان بستري است. سه، چهار روز است كه مهدي به هوش آمده، اما نه مرا ميشناسد نه چيزي يادش ميآيد. پزشك معالج مهدي ميگويد اگر تا چند روز آينده بهبود پيدا كرد كه هيچ وگرنه تا يك سال روند بهبود او طول ميكشد.»
همسر مهدي عليزاده در ادامه ميگويد: «از مسوولان و مديران معدن هيچ كس با ما تماس نگرفته است. هزينه بيمارستان هم بر عهده خودمان است. مهدي قبل از كار معدن در آجرپزخانه كار ميكرد، اما چون هزينه زندگيمان تامين نميشد مجبور شد كار معدن را انتخاب كند. با اين حال حقوق معدن هم نسبت به كاري كه داشتند خيلي كم بود.»
اميدوارم اين اتفاق تلنگري
به مسوولان زده باشد
برادر «ميثم معيني» يكي از كارگران ۳۶ ساله كه در بيمارستان بستري است به «اعتماد» ميگويد: «بعد از حادثه يكي از همكاران ميثم با من تماس گرفت و گفت معدن دچار انفجار شده و ميثم بيمارستان است. برادرم دچار مرگ مغزي شده. فرزند دوم ميثم ديروز به دنيا آمد. به قدري حالم بد است كه هيچ كاري نميتوانم انجام دهم. نميدانم چگونه اين فاجعه را هضم كنم.»
معيني در ادامه ميگويد: «ميثم ۸ سال بود كه در اين معدن كار ميكرد. از ناچاري و نبود شغل مناسب مجبور شد كار معدن را قبول كند. بعد از اين حادثه هيچ كدام از مسوولان و مديران معدن با ما تماس نگرفتند تا حالمان را بپرسند. پزشكان در مورد وضعيت جسمي برادرم قطع اميد كردند و گفتند؛ تمام است، اما ما تا زماني كه دستگاهها به او وصل باشد، اميد داريم.»
معيني ميگويد: «اين حوادث روي قلب ما و مردم مهر زده ميشود و جايش ميماند تا بالاخره يك روز سر باز كند. اميدوارم اين اتفاق ناگوار تلنگري به مسوولان زده باشد.»
يك هفته قبل از حادثه دو كارگر
به خاطر نشت گاز از معدن رفتند
يكي از استادكاران اين معدن در مورد ايمني معدن به «اعتماد» ميگويد: «معدنجو معدن مركزي است. دو بلوك ديگر كنار معدنجو قرار دارند؛ بلوك آ و بلوك بي. بلوك آ به معدنجوي اصلي وصل نيست. از بلوك سي اينها به هم وصل ميشوند. انفجار گاز متان از بلوك سي شروع شده و به بلوكهاي ديگر راه پيدا كرده است. در اين مواقع بايد بچههاي ايمني حضور داشته باشند تا سريع موضوع را اطلاع دهند، اما آن شب كسي آنجا نبوده است. دو ساعت بعد از انفجار، يكي از كارگران متوجه ماجرا ميشود و با معدنجوي مركزي تماس ميگيرد و موضوع را اطلاع ميدهد. اگر اين كارگر تماس نميگرفت تعداد تلفات بيشتر ميشد، اما اطلاع اين موضوع كار كارگر نيست. بررسي موارد ايمني، كار كارشناس متخصص است؛ اگر در اين دو ساعت، يكي از كارشناسان ايمني در معدن حضور داشت و متوجه انفجار و نشت گاز ميشد، كمتر تلفات ميداديم. هر چند كارشناسان ايمني اين معدن در رشته HSE (سلامت و ايمني كار) تحصيل نكردهاند و فقط ميزان گاز متان را با يكسري دستگاههاي كوچك تشخيص ميدهند، اما اگر حضور داشتند به موقع به معدنجوي مركزي اطلاع ميدادند. اكثر اين كارشناسان تحصيلاتشان حسابداري يا عمران است. در حالي كه ايمني كار جزو مهمترين بخش است.»
اين استادكار در مورد دستگاه گازسنجي معدن ميگويد: «دستگاهي به نام گازسنج در معدن وجود ندارد. اكثرا بچههاي امداد و نجات قبل از ورود كارگران با دستگاهي كوچك كه شبيه موبايل است وارد معدن ميشوند و ميزان گاز را ميسنجند و اگر گاز هشداردهنده باشد به پيمانكاران اعلام ميكنند. آن شب كسي از بچههاي ايمني در بلوك سي نبوده و كارگران از تراكم گاز متان در ناحيه بيخبر بودند. كارگران وقتي به بلوك سي ميروند به محض روشن كردن دستگاههايشان انفجار رخ ميدهد. در هر كارگاه معدن زغالسنگ بايد يك كارشناس ايمني براي سنجش گاز حضور داشته باشد، اما خب چنين چيزي نيست. اين فاجعه به خاطر كمكاري و سهلانگاريهاي نماينده پيمانكاران رخ داده، وگرنه اين اتفاق نميافتاد و اين بچهها مفت نميمُردند.»
او در پاسخ به اينكه آيا قبلا معدن در مورد مساله خاصي هشدار گرفته بود، ميگويد: «پيشروي معدن تا افق ۱۱ بود؛ در طول ۱۱۰۰ كيلومتر و شيب ۱۵ تا ۲۰ درجه. در حالي كه اين پيشروي نبايد صورت ميگرفت. دو سال پيش چند مهندس از كشور روسيه آمدند و معدن را ديدند. گفتند پيشروي اين معدن از يك جايي به بعد ممنوع است، اما پيمانكاران و نمايندههاي آنها به صورت غيرقانوني يا نميدانم قانوني از تونل كناري، حد ممنوعه را رد كردند؛ يعني از مسير اصلي كه مهندسان هشدار داده بودند، پيشروي كردند و رفتند پايين. به اصطلاح منطقه ممنوعه را دور زدند. از سوي ديگر تهويه بلوك بي را به بلوك سي آورده و تهويهها يكي شده بود. در صورتي كه بايد تهويه هر بخش جدا باشد. همين باعث شد بعد از انفجار، گاز به تمام مسيرهايي كه باز بود، راه پيدا كند. آن شب به قدري شدت نشت گاز بالا بود كه اگر ۱۰ هزار كارگر هم در آن مسير كار ميكردند هر ۱۰ هزار نفر را ميكشت. اين اتفاق به خاطر يكسري سهلانگاريها رخ داده است. كارگران هم حق اعتراض نداشتند. فقط دو كارگر يك هفته قبل از انفجار به خاطر نشت گاز وسايلشان را جمع كردند و رفتند.» مقامات قضايي در همان روز اول در مورد مقصران اين حادثه اعلام كرده بودند: «ابعاد مختلف حادثه بررسي و با خاطيان و مقصران برخورد قضايي شود.»