• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۱۴ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5923 -
  • ۱۴۰۳ سه شنبه ۱۳ آذر

انديشيدن به فلسطين در گفت‌وگو با فرهاد قربان‌زاده ربطي

فلسطين، نمادي است عليه فراموشي

بدون لكنت از نسل‌كشي سيستماتيك غزه سخن بگوييم

محمد حسين نظري

مساله فلسطين در كنار مباحث سياسي و ژئوپليتيك، حائز سويه‌هاي نظري و فكري مهم و قابل بحث است. كتاب انديشيدن به فلسطين پنجره‌اي متفاوت به فهم پروبلماتيك فلسطين مي‌گشاد. نويسندگان اين اثر كوشيده‌اند با بهره‌گيري از ديدگاه‌هاي انديشمنداني چون كارل اشميت، ميشل فوكو، هانا آرنت، جرجو آگامبن، فرانتس فانون، ادوارد سعيد، والتر بنيامين و جوديت باتلر خوانشي متفاوت از اكنونيت مساله فلسطين ارايه دهند. به اين مناسبت با فرهاد قربان‌زاده ربطي، مترجم اين كتاب گفت‌وگويي صورت داديم كه از نظر مي‌گذرد.

‌‌‌

‌به منظور ورود به بحث، بفرماييد چه شد كه سراغ بحث فلسطين رفتيد؟ انگيزه شما براي ترجمه «انديشيدن به فلسطين» چه بود و مساله اين كتاب چيست و چه روايتي از فلسطين دارد؟

اين كتاب مجموعه مقالاتي است كه با سرويراستاري خانم «رونيت لنتين» انجام شده و پرسش مركزي كتاب اين است كه آيا در اسراييل وضعيت استثنايي برقرار است؟ قاطبه نويسندگان عنوان كرده‌اند كه در ساحت گفتماني، آكادميسين‌هاي اسراييل دوست دارند خود را ذيل پارادايم گفتمان «وضعيت استثنايي» جاي بدهند و اعلام كنند كه در آنجا وضعيت استثنايي برقرار است. درحالي كه وضعيت استثنايي، خود وضعيتي به غايت هولناك و اسفناك است، پرسش اين است چرا اين علاقه در آكادميسين‌هاي اسراييلي وجود داردكه جايگاه خود را درون پارادايم وضعيت استثنايي ترسيم كنند؟! شايد ساده‌ترين جواب اين باشد كه اي‌بسا براي فرار و گريز از وضعيتي هولناك‌تر و كتمان واقعيتي اسفناك‌تر. براي آنكه در مورد مفهوم وضعيت استثنايي دقيق شويم و ببينيم كه اساسا با چه موضوعي مواجه هستيم، بايد به سراغ تك‌تك الفاظ اين تركيب برويم و بهترين چيزي كه بايد آن را واكاوي كنيم بحث «استثنا» است. ناگزير خواهيم بود در مباني فلسفي آن تدقيق كنيم تا درك شايسته‌اي از آن حاصل كنيم.شايد مقدمه، مقداري طولاني باشد اما پيش‌درآمد ورود به بحث اصلي است. استثنا مفهومي است كه اساسا در برابر قاعده و قانون مفهوم پيدا مي‌كند. لذا براي درك «استثنا»، بايد «قانون» را واكاوي كنيم. دو رويكرد در نسبت با لفظ قانون وجود دارد؛ يكي رويكرد ليبرال است كه برگرفته از سنت فكري گروتيوس، جان لاك و انديشمنداني نظير اين افراد است كه معتقدند «قانون طنين عقل است» و اگر طبق سنت فكري آنها پيش برويم بايد اعتقاد داشته باشيم كه عقلانيتي درون ماندگار‌ Immanent وجود دارد؛ عقلانيتي كه هيچ نسبتي با تلون مزاج و بوالهوسي حاكم و قانون‌گذار ندارد. قانون هرگز حالت دلبخواهانه و اعتباطي ندارد، بلكه به تعبير كانتي، عقلانيتي خودآيين، قانون را شكل مي‌دهد. بنابراين در لحظه بحران چه اتفاقي مي‌افتد؟ ما بايد گوش بسپاريم به نداي عقل و ببينيم خرد چه چيزي را براي ما رقم مي‌زند؟ طبق اين رويكرد كه رهيافتي ليبرالي به قانون است، محور لولاي مشروعيت و عقلانيت ليبرالي پيروي از قواعد و قوانين است كه طبق اين رويكرد قانون به مثابه حق در نظر گرفته مي‌شود. رويكرد نقطه مقابلي داريم كه برگرفته از انديشه‌هاي محافظه‌كاراني نظير هابز، پافندورف، اوكام و خاصه كارل اشميت است. بر اساس اين رويكرد، قانون اساسا يعني اراده شخص حاكم و قواعد همواره در نواحي استان‌هاي مستقر هستند و عقل هرگز برخلاف رويكرد ليبرالي نمي‌تواند در لحظه تنگنا وارد عمل شود و اوضاع را مساعد كند و ما نياز به اراده شخص حاكم داريم. در واقع در رويكرد اشميتي، ريشه به استثنا بر‌مي‌گردد نه به قاعده و اين رويكرد عمدتا متاثر از الهيات است. يكي از پرسش‌هايي كه در اين باره مطرح مي‌شود اين است كه آيا «ده‌فرمان» به موسي (ع) طنين عقل است يا كلام الهي؟به ديگر سخن، آيا خداوند هنگام وضع قوانين محدوديتي براي خود قائل است يا اينكه بدون محدوديت اقدام به وضع قوانين و احكام مي‌كند؟ آيا براي اينكه احكام الهي اعتبار پيدا كنند بايد الزاما در قالب يك آپاراتوس عقلي بيان شوند و در اين دستگاه منطقي براي خود اعتبار كسب كنند يا صرف الوهيت آنها براي اعتبارشان كافي است؟

‌دوگانه‌اي ميان عقل مدرن و فرمان الهي و وحي يا به بيان ديگر اراده حاكم پيدا مي‌شود.

همين‌طور است. اوكام بر مبناي سنت فكري اراده‌گرايي قانون را منوط به مشيت الهي مي‌داند و مي‌گويد اساسا امكان خودمحدودسازي حكم الهي براي خداوند منتفي است و اگر از او بپرسيد كه قانون از كجا مي‌آيد، در پاسخ خواهد گفت كه قانون از هيچ و از عدمex nihilo به وجود مي‌آيد. امثال هابز و پافندورف اين رويكرد الهي را عرفي مي‌كنند و همين مي‌شود آغازگاه حقوق مدرن سكولار. همان جمله معروف هابز كه مي‌گفت «اقتدار، قانون را مي‌سازد نه حقيقت». به تعبير امثال ژيژك قدرت، بدون خشونت وجود ندارد و همواره داغ ننگ خشونت روي پيشاني قدرت مي‌ماند. از اين رو مي‌توان گفت خشونت به يك معنا خادم قدرت است و ناهمواري‌هاي مسير قدرت را مسطح و هموار مي‌كند. ژيژك با طنين اشميتي ليبراليسم را نقد مي‌كند و مي‌گويد هر روشي كه كمر به خنثي كردن محتواي سياسي از امر غيرسياسي ببندد و بخواهد آن را بر مبناي امر غير سياسي صورت‌بندي كند، تنها يك ژست سياسي و عاري از محتوا است. سرتاسر اردوگاه ليبراليسم از اين ژست‌هاي توخالي لبريز است. بنابراين جمع‌بندي اين بحث تا اينجا اين است كه طبق رويكرد هابزي و اشميتي قانون طنين عقل نيست و انعكاس و بازتاب زور و قدرت و اقتدار است.

‌نظريه «وضعيت استثنايي» آگامبن از همين رويكرد پيدا مي‌شود؟

همين‌طور است؛ البته ريشه‌هاي آن به كارل اشميت برمي‌گردد. وقتي در مورد اشميت صحبت مي‌كنيم از كدام اشميت حرف مي‌زنيم؟ ما يك اشميت متقدم داريم و يك اشميت متأخر. اشميت متقدم اساسا نوكانتي بود و رهيافت‌هاي عقلي را مطمح نظر قرار مي‌داد. استدلال او اين بود كه حق بر دولت تقدم دارد. اما بعد از پارادايم‌شيفت و گسست معرفت‌شناختي كه در انديشه اشميت حادث شد كه عمدتا هم متأثر از اوضاع اجتماعي و اقتصادي و سياسي زمانه او، بالاخص جنگ جهاني بود، به رهيافت‌هاي برگرفته از رئاليسم سياسي گرويد و به اين نتيجه رسيد كه دولت، مقدم بر حق است و اين دولت است كه بر همه‌چيز حتي حق استيلا و برتري دارد. كتاب الهيات سياسي اشميت مشخصا با اين جمله شروع مي‌شود: «حاكم كسي است كه بر سر وضعيت استثنايي تصميم مي‌گيرد.» بنابراين سياست را نبايد مركز مواجهه نيروهاي مديريتي و اقتصادي دانست؛ آنگونه كه ليبرال‌ها بر اين عقيده‌اند. بلكه سياست، تعقيدا آوردگاه تخاصم و هماوردي نيروهايي است كه با هم منافع متضاد دارند. در اصل يكي از مهم‌ترين حمله‌هاي كارل اشميت به اردوگاه ليبراليسم اين بود كه ليبرال‌ها قادر به درك خصلت آنتاگونيستي امر سياسي نيستند .

‌بياييد همين‌ها را در ارتباط با اسراييل مطرح كنيم. ظاهرا وضعيت استثنايي مي‌گويد موجوديتي به نام اسراييل در وضعيتي استثنايي به سر مي‌برد. اين نظريه چطور به كار رژيم اسراييل مي‌آيد؟ آيا اسراييل از اين عنوان منتفع مي‌شود؟

بايد يك مقدمه ديگر در اين مورد كه آيا در اسراييل وضعيت استثنايي برقرار است يا نه داشته باشيم و آن تمايزي است كه بين «اتنوس» و «دموس» وجود دارد. عمدتا دموس نزديك به اردوگاهي مي‌شود كه ليبرال دموكراسي و كلاً دموكراسي‌ها در آن جاي دارند. دموس مفهومي برگرفته از رويكردهاي اروپاي غربي است و در اين برداشت، موجوديت دولت نسبت به موجوديت ملت پيشيني‌تر است و در مقابل اتنوس نزديك به رويكرد ملت قومي و نژادي است. دموس به معناي مردم دموكراتيك و اجتماعي است كه هستاري سياسي بر آن حكمراني مي‌كند اما اتنوس كه اساسا بايد اسراييل را ذيل همان مفهوم صورت‌بندي كنيم برگرفته از الگوي ملي‌گرايي اروپاي شرقي و برگرفته از يك ناسيوناليسم قومي بدوي است. همه‌چيز با خاستگاه‌هاي ملي و قومي و نژادي و فرهنگي صورت‌بندي مي‌شود و در اين الگو، ملتِ قومي است كه شكل‌دهنده همه‌چيز است.

نويسندگان كتاب «انديشيدن به فلسطين» استدلال مي‌كنند كه افراد تحت انقياد در اسراييل ذيل دموس تعريف نمي‌شوند بلكه اتنوس هستند و حاكميت اسراييل بر همين مبنا است. بنابراين مفهوم متداول دولت و مفهوم متداول شهروند اسراييلي در اسراييل مصداق ندارد. مفهوم متداول دولت نمي‌تواند شهروند اسراييل را پوشش بدهد، چون از طرفي ما فلسطينيان درون مرزهاي اسراييل را داريم كه طبق خوانش رسمي اساسا شهروند محسوب نمي‌شوند. از طرفي بر مبناي اصل بازگشت، دياسپوراي يهوديان سرتاسر جهان هرگاه كه بخواهند مي‌توانند وارد اين مرز‌هاي سرزميني شوند. بنابراين اينجا شاهد تناقضي هستيم. مقدمه مفصلي در مورد وضعيت استثنايي، خوانش‌هاي مختلف از قانون، و تفكيك بين دموس و اتنوس بيان كرديم تا به اينجا برسيم. وضعيت استثنايي به معناي دقيق كلمه، در دموكراسي‌هايي ايجاد مي‎شود كه بر دموس حكمراني مي‌كنند نه بر اتنوس و نه بر ملت قومي و نژادي. بنابراين يكي ديگر از دلايلي كه تقويت‌كننده اين استدلال است كه وضعيت استثنايي در اسراييل وجود ندارد همين بحث تمايز‌گذاري بين اتنوس و دموس است. پيش‌فرض اصلي گفتمان وضعيت استثنايي چيست؟ يك بالقوگي ليبرال دموكراتيكي بايد وجود داشته باشد كه حاكم ليبرال بيايد و در وضعيت تنگنا، در لحظه‌هاي بحراني و كريتيكال اعلام وضعيت استثنايي كند و قانون را موقتا به حالت تعليق دربياورد. آيا اسراييل واجد ليبرال دموكراسي مستقري است كه بتواند خود را ذيل پارادايم وضعيت استثنايي جا بزند و سبعيت ناب خودش را به سبعيت ناشي از وضعيت استثنايي نسبت دهد؟

‌اين فرض ظاهرا باطل است و در تاريخ اسراييل تجربه‌برقرار بودن يك ليبرال‌دموكراسي موجود نيست تا اين نظريه را با آن مطابقت بدهيم.

حرف كتاب همين است. در وضعيت استثنايي كشورهاي دموكراتيك شاهد تلاش‌هايي براي مشروعيت‌بخشي به يك سري اقدامات موقتا سركوبگرايانه هستيم. در صورتي كه اسراييل ابايي از سركوب و ابايي از اين ندارد كه چهره و وجهه‌اش در افكار عمومي خراب شود. اسراييل ابايي از نسل‌كشي ندارد. ضمن اينكه دولت‌هاي دموكراتيك دولت‌هايي هستند كه در كنار آنها بازويي نظامي و ارتشي وجود دارد و در لحظه‌هاي بحراني و تنگنا، اين بازو در نقش پياده‌نظام اجراي وضعيت استثنايي عمل مي‌كند، اما در مورد اسراييل ما با چنين وضعيتي روبه‌رو نيستيم. رژيم صهيونيستي اساسا ساختاري نظامي و امنيتي دارد كه دولتي به آن منضم شده است. اگر به تعبير آگامبن وضعيت استثنايي اينجا وجود داشته باشد ما شاهد «وضعيت استثنايي مستمر» هستيم و اين استمرار نوعي نقض غرض است.

‌جايي در همين كتاب از ايلان پاپه نقل كرده‌ايد كه وضعيت اسراييل اتفاقا كاملا پايدار است؛ پايدار از جهت سركوب و جنايت.

ايلان پاپه در اين رابطه مي‌گويد اتفاقا آن چيزي كه در اسراييل وجود دارد وضعيت استثنايي نيست، بلكه «وضعيت مخابرات» است، يعني وضعيتي نظامي و امنيتي و اطلاعاتي. آن چيزي كه در اسراييل وجود دارد «وضعيت سركوب» است. لذا وضعيت سركوب وضعيتي استثنايي نيست.

‌لنتين در جايي از كتاب بعد از همدلي با نظريه وضعيت استثنايي آگامبن با ابژه‌كردن فلسطيني‌ها مخالفت مي‌كند و قائل به اين است كه با فلسطيني‌ها بايد به عنوان يك سوژه مواجه شويم. انديشيدن به فلسطين و نگاه‌كردن به فلسطين به صورت ابژه چقدر در نگاه غيرواقعي به انسان فلسطيني در دنيا تاثير دارد؟

اين به نوع خوانش ما نسبت به مساله حقوق بشر برمي‌گردد. اينكه ما يك انسان به معناي عام را در نظر بگيريم و يك سري از خصلت‌ها را به اين مفهوم خاص از انسان الصاق كنيم، النهايه افرادي كه فاقد اين خصوصيت‌ها باشند خواه‌ناخواه بيرون از اين تعريف قرار مي‌گيرند؛ يعني افرادي كه قادر به ادغام در نظم سياسي مستقر نيستند. آنها طرد و حذف مي‌شوند و صداي‌شان شنيده نمي‌شود و به‌راحتي از آنها حق‌زدايي مي‌شود. آنها انسان‌هايي هستند انسان‌زدوده و حق‌زدوده و واجد بسياري از حقوق مسلم خود نيستند. خانم هنيده غانم در همين كتاب با مفهومي تحت عنوان «مرگ سياست» عنوان مي‌كند ما با انسان‌هايي مواجهيم كه زندگي آنها فقط نوعي زنده بودن است و علاوه بر اينكه زيستن و زندگي آنها تحت كنترل حاكم است، نوع مرگ و چگونه مردن‌شان هم تحت كنترل است. غانم اين موضوع را تحت عنوان مرگ‌سياست صورت‌بندي مي‌كند. انسان فلسطيني مي‌گويد اگر انحصار نوع مرگ در دست حاكم باشد هيچ زندگي اصيلي وجود ندارد. بنابراين ما بايد از نوع مردن‌مان اعاده حيثيت كنيم و آن را از چنگال حاكم غاصب در بياوريم؛ حاكمي كه ما را نمي‌كشد بلكه در نواحي استان‌هاي و در يكي دو قدم مانده به مرگ نگه مي‌دارد و ما را در وضعيت احتزار نگه مي‌دارد. بنابراين ارزش زيستن و انسان بودن در اين جا به پايين‌ترين حد خود مي‌رسد و گفتمان رسمي حقوق بشر هيچ حمايتي از اين نوع انسان و اين نوع زيستن ندارد و ما شاهد انسان‌هاي حق‌زدايي شده و انسان‌زدايي‌شده هستيم.لذا دوري از نگاه ابژكتيو، مستلزم قسمي درون‌فهمي همدلانه است.

‌روايت‌ها چقدر مي‌توانند به درك ما از انسان فلسطيني كمك كنند؟ شايد ما درگير روايت‌هايي كسالت‌بار و تكراري شده‌ايم و همين باعث مي‌شود وقتي كسي با اين مساله روبه‌رو مي‌شود مي‌پرسد چرا فلسطين؟ ما اين‌همه مساله مهم در دنيا داريم! شايد بايد درمورد فلسطين بازروايت داشته باشيم.

مهم‌ترين مزيتي كه بحث روايت‌ها دارد اين است كه ميان ما و مردم فلسطين همدلي ايجاد مي‌كند. اينكه ما بتوانيم صداي آنها را بشنويم ولو اينكه در ساحت گفت‌وگوهاي روزمره آنها را افرادي بدانيم كه مورد سركوب واقع شده‌اند و مورد جنايت‌هاي جنگي واقع شده‌اند. حتي اگر با همين اعلاميه‌هاي حقوق بشر و گفتمان رسمي بين‌المللي در حوزه حقوق عمومي پيش برويم نيز احساس همدلي نسبت به آنها ايجاد مي‌كنيم و به نظر من قدمي مهم برداشته‌ايم.

‌دركي كه نگاه عاميانه از مساله فلسطين و فلسطيني‌ها دارد به نظر من با آن چيزي كه ما در كتاب مي‌بينيم فاصله دارد. انتقال از ابژه فلسطين به سوژه انسان فلسطيني مي‌تواند در روايت‌ها كمك كنند تا ما به اين سمت برويم كه واقعيت اسراييل را ببينيم.

بله رسانه مي‌تواند كمك كند تا افكار عمومي درك درستي از اين واقعيت داشته باشد. كتاب‌هايي كه در اين حوزه تأليف و ترجمه مي‌شوند مي‌توانند بازتاب‌دهنده تفكر انتقادي در اين خصوص باشند و اين صدا هر چه رساتر باشد روشنگرتر است. به نظر من يك جاهايي بايد فلسطين را به حال خود گذاشت و بايد از ايدئولوژي‌زدگي فاصله گرفت. بايد اجازه بدهيم مردم فارغ از گفتمان رسمي به اين ماجرا نزديك شوند و دركي وجودي و پديدار‌شناسانه نسبت به اين ماجرا داشته باشند.براي همدلي با مسئله فلسطين، چه دليلي دارد كه بخواهيم خود را براي ديگران توضيح بدهيم؟ كار دشواري است كه بدون لكنت از نسل‌كشي سيستماتيك در فلسطين و غزه سخن بگوييم، بي‌آنكه بيم آن داشته باشيم كه انواع برچسب‌ها را نثارمان كنند! كافي است بدانيم لزومي ندارد كه شخصي داراي گرايش‌هاي مذهبي باشد يا طرفدار بي‌چون‌وچراي نظم سياسي مستقر در داخل باشد تا با موضوع فلسطين احساس همراهي كند. بايد در مورد فلسطين صحبت كرد. فلسطين، نمادي است عليه فراموشي. بايد هم نگاه ساختاري داشت، هم نگاه تاريخي. بايد حافظه تاريخي در مورد فلسطين را تقويت كرد و نقطه آغاز تحليل را بدون توقف به عقب راند. در اين رابطه سخنم را با اين جمله تكان‌دهنده‌اي كه در فضاي مجازي با آن مواجه شدم، به پايان مي‎رسانم: هر تحليلي كه نقطه آغاز آن هفت اكتبر باشد، به درد زباله‌داني مي‌خورد!

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون