• ۱۴۰۳ دوشنبه ۵ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4659 -
  • ۱۳۹۹ دوشنبه ۱۲ خرداد

حرمت انسان و نيست‌انگاري

محمد زارع شيرين كندي

 تعلق خاطر من به حوزه‌اي از فلسفه غرب است كه استاد مصطفي ملكيان رغبت و علاقه چنداني به آن ندارد. از اين رو شايد در بادي امر چنين به نظر بيايد كه ما دو بيگانه‌ايم اما اين پنداشت درست نيست زيرا من آرا و انديشه‌هاي او را تا حدي كه با آنها آشنايم، مي‌فهمم و مشي و منش و گفتار و كردار اخلاقي او را هم درك مي‌كنم و هم تحسين. درد و دغدغه اصلي ملكيان «انسان بما هو انسان» است و در تزي كه از آن دفاع مي‌كند مهم‌ترين اصل «تقرير حقيقت و تقليل مرارت» است: جستن حقيقت و بيان و اظهار آن، و كاستن از دردها و رنج‌هاي انسان‌ها واقعي و انضمامي. ملكيان به «انسان» معتقد است و يك بشردوست به شمار مي‌آيد. نمي‌خواهم بگويم او «اومانيست» است زيرا از اومانيسم در دوره مدرن معناي ضدبشري هم مي‌تواند مستفاد شود. انسان مورد نظر ملكيان، انساني گوشت و پوست و استخوان‌دار است كه در كره خاكي با همه مشكلات و معضلات و موانع و محدويت‌ها زيست مي‌كند نه انسان فلان كشور يا فلان قاره. به همين سبب، او با ناسيوناليسم، پان‌ايرانيسم، شؤونيسم، راسيسم، جريان‌هاي قائل به اصالت هويت و قوميت كه برخي در داخل كشور ترويج و تبليغ مي‌كنند و درباره‌شان كتاب‌هاي حجيم و قطور اما فاقد فكر و ملال‌آور مي‌نويسند، رابطه حسنه‌اي ندارد. او با انسان، فرد انسان، فارغ از هر گونه نژاد و رنگ و زبان و قوميت و جنسيت و مذهب سر و كار دارد و به انسان اداي احترام مي‌كند و بزرگش مي‌دارد. او مانند گابريل مارسل، يكي از فيلسوفان محبوبش دوست دارد آدميان با عشق و وفا و ايمان و اميد با همديگر زندگي كنند. از نظرگاه او، داشتن استعداد و نبوغ و پشتكار در عالم فكر و نظر و عرضه تفكرات فلسفي و ادبي بسيار مهم در كتاب‌هايي بسيار گرانقدر به ميزان خلق و خوي بشردوستانه يك فرد مي‌تواند ارزشمند باشد. بدون زيستن با معيارهاي عالي اخلاقي، عرضه بهترين نظريه‌ها و ايده‌ها و انديشه‌ها ثمري جز افزودن بر انبوه نظريه‌ها و انديشه‌هاي پيشين نخواهد داشت. هر وقت به ملكيان فكر مي‌كنم اين گفته كانت در ذهنم حاضر مي‌شود: چه سود از همه اين زحمت‌ها و نزاع‌ها در عالم نظر اگر از مهر و رأفت قلبي ما كاسته شود. علاوه بر آن، ملكيان به وحدت نظر و عمل باور دارد. شيوه زندگي يا نحوه حيات يك انسان از طرز نگرش و بينش او ناشي مي‌شود. نمي‌توان گفت كسي اخلاقا انسان بدي است اما فلسفه‌اش خوب است و به عكس. فلسفه خوب، انسان را خوب مي‌كند و فلسفه بد، بد. او مي‌گويد من اول زندگينامه فيلسوفان را مطالعه مي‌كنم و بعد به فلسفه‌شان علاقه‌مند مي‌شوم يا بي‌علاقه. اول سبك و شيوه زندگي متفكران را مي‌بينم و بعد تفكر فلسفي‌شان مرا جذب مي‌كند يا نمي‌كند. طبيعتا اين امر درباره خود ملكيان نيز صدق مي‌كند: تا آنجا كه من مي‌شناسم او صادقانه و شرافتمندانه و كريمانه زندگي مي‌كند و همان‌گونه زندگي مي‌كند كه مي‌انديشد و همان‌گونه مي‌انديشد كه زندگي مي‌كند. نديده‌ام در مقام گزارش و نقد آراي ديگران از جاده انصاف و عدالت و مروت خارج شود. نديده‌ام در برابر منتقدان و مخالفانش سخن تند و درشت و ناسزا بگويد. نديده‌ام با كبر و غرور روشنفكران ديگر را عامي و بي‌سواد بخواند. در كنار اينها، ملكيان روشنفكري تجدد خواه است، يعني مدرنيته و محصولات و دستاوردهاي آن را مي‌پذيرد و مي‌پسندد و از اصل عقلانيت و شك‌ورزي و نقد و انتقاد طرفداري مي‌كند. حال پرسش اين است كه در زمانه ما اين انديشه و عمل ملكيان چه معنا و مفهوم و چه فايده و تاثيري مي‌تواند داشته باشد؟ انديشه و عمل اخلاق‌مدار ملكيان با بنيادها و پيامدهاي مدرنيته، از جمله خودبنيادي و نيست‌انگاري، سازگار است يا ناسازگار؟ انديشه و عمل انسان‌دوستانه او در اين دوره مدرن كه با خود موضوعي بشر (سوبژكتيويته) و به تبع آن نيست‌انگاري (نيهليسم) مشخص مي‌شود چه اثري مي‌تواند داشته باشد؟ آيا مي‌تواند از چنان عمق و اصالتي برخوردار باشد كه به مثابه آنتي‌تزي در برابر نيست‌انگاري غالب طرح شود؟ به ديگر سخن، سوال اين است كه در زمانه‌اي كه انسان به سوژه خودبنياد و خودراي و خودبين بدل شده است، خود را بنده و آفريده هيچ خدايي نمي‌داند و خود را صاحب و مالك همه موجودات تلقي مي‌كند، چگونه مي‌توان انديشه و عمل اخلاق محور و بشردوستانه داشت؟ مبناي اخلاق بشردوستانه در زمانه عاري از هر گونه بنياد و ملاك ثابت و عاري از هرگونه حقيقت چيست؟ وقتي الوهيت پنهان شده و انسان ديگر نه تنها در جست‌وجوي او نيست بلكه خود باعث و عامل فرار اوست، پايه و اساس اخلاق بشردوستانه چه مي‌تواند باشد؟آيا خودبيني و خودخواهي و خودمختاري انسان مدرن مي‌گذارد كه وقعي به اخلاق بشردوستانه بگذارد؟ آيا «ديگري» كه مبناي اخلاق بشردوستانه است جايي در انديشه و عمل مدرن دارد يا هر چه هست خودمحوري و خودپسندي است؟ جواني از متفكر بزرگ قرن بيستم پرسيده بود كه چه وقت كتابي در اخلاق خواهيد نوشت؟ پاسخ آن متفكر بسيار مبهم است؛ اما ظاهرا فيلسوف قرن بيستم، قرن مصايب و فجايع عظيم ازجمله دو جنگ جهاني خانمانسوز، نمي‌تواند كتابي در اخلاق بنويسد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون