سهم ما چقدر است
سيد علي ميرفتاح
سعدي در قرن هفتم طبيعت فرزندان آدم را به بهترين وجه بازگو كرده است: «همه كس عقل خود را به كمال نمايد و فرزند خود را به جمال». درباره عقل جاي ديگري فرموده «گر از بسيط زمين عقل منعدم گردد/ به خود گمان نبرد هيچكس كه نادانم». هرجاي كتاب سعدي را باز كنيد به گزاره حكمتآميزي برميخوريد كه مو لاي درزش نميرود. نه تنها انسانشناسان مدرن صدق گفتار اين خردمند فرزانه را تاييد ميكنند بلكه تاريخ چندهزار ساله بشري هم گواهي ميدهد كه صغير و كبير خود را عقل كل ميدانند و ذرهاي احتمال خطا به كار و بار خود نميدهند. حتي همين حالا كه آموزههاي مدرن فراگير شده و ضعفهاي آدميزاد به امور بديهي تبديل شدهاند باز هم هر كس خود را بالاتر و بهتر از چيزي كه هست فرض ميكند، بلكه بيتقصيرتر. فقط اين نيست كه ما عاقلتر و مومنتر و خوشنامتر از بقيهايم؛ در اين عجب فراگير ما طوري درباره دنيا و دوروبرمان سخن ميگوييم كه گويي همه مقصرند جز ما و همه معيوبند جز ما و همه خراب كردهاند جز ما. درباره وضع موجود با هر كسي صحبت كنيد ميبينيد كه هرچه عقل و ثواب و نيكنامي را براي خودش برميدارد و هرچه نفهمي و خباثت و خيانت و نابلدي را بين بقيه تخس ميكند. ما حتي حاضر نيستيم بپذيريم كه در وضع موجود سهم داريم و در آنچه اتفاق افتاده اگر تقصير نداشتهايم لااقل تاثير داشتهايم. اتفاقا عرضم منحصر به سياست نيست. اگرچه تنزهطلبي در سياست پررنگتر از جاهاي ديگر است اما در جاهاي ديگر هم، ما چند آب شستهتر از بقيهايم. با دور و بريهايتان درباره زباله، آلودگي هوا، بيآبي و اموري از اين دست صحبت كنيد ببينيد چه ميگويند. گويي اين زبالهها را ديگرانند كه توليد ميكنند و در خيابان و بيابان ميريزند و انگار اين آلودگي هوا را ماشينهاي بقيه توليد ميكند و ماشين ما عين دستهگل پاك و تميز است و هيچ دودي ندارد. آب را هم اين همسايههاي نادان هستند كه هدر ميدهند وگرنه در توالت و حمام ما كه آبي مصرف نميشود. اين عُجب يا تنزهطلبي يا خود بيگناهپنداري متاسفانه منحصر به عوام نيست و خواص هم بدان دچارند.
همين روزنامهنگارها كه چالشهاي بيزباله و بيآبي را پي ميگيرند، سين جيمشان كنيد ميبينيد كه خودشان هم فرقي با مردم عادي ندارند. نه تنها هر روز با ماشين شخصي اين طرف و آن طرف ميروند بلكه تا مجوز ورود به طرح ترافيكشان دير شود دادشان درميآيد كه اي مسلمانان مسلماني نمانده و... مصرف انرژي هم همينطور. نه فقط اهل رسانه كه حتي دولتيها هم هيچ ملاحظهاي در مصرف انرژي ندارند. تا گرمشان شود كولر ميزنند و تا سردشان شود بخاري روشن ميكنند. بعد كاسه چه كنم چه كنم دست ميگيريم كه چرا ملت رعايت نميكنند و چرا صرفهجويي تبديل به فرهنگ نميشود و... ؟ ظاهرا از مريخ بايد بزرگاني بيايند و فرهنگ بسازند. در يك كلام بخواهم بگويم، صريح و واضح بايد عرض كنم كه ما كور خود و بيناي مردم شدهايم. بهشدت بقيه را ميبينيم و خودمان را نه. گويي اين تشويق به پيادهروي يا استفاده از وسايل نقليه عمومي من و شما را استثنا كرده و صرفا بقيه را شامل ميشود. در واقع ما چنين فكر ميكنيم كه نهتنها در خلقت ممتاز و ويژهايم بلكه در جامعه شهري هم تافته جدابافته تشريف داريم و قوانين عمومي شامل حال ما نميشوند. مثلا هر شب مينشينيم پاي ماهواره بعد از موضع تحليلگر سياسي ميگوييم كه اين شبكهها روي مردم تاثير ميگذارند. توي گوشي خودمان پر است از شوخيهاي زشت و لطيفههاي سياه و غيراخلاقي، بعد باد به غبغب مياندازيم كه اخلاق جامعه در معرض خطر است.
چند وقت پيش كسي كه انشاي خودش پر از غلطهاي فاحش است مقالهاي نوشته بود و جوانان را به درستنويسي توصيه كرده بود و خطر شبكههاي مجازي را گوشزد كرده و گفته بود كه دنياي مجازي املا و انشا را خراب ميكند و فارسي را به مخاطره مياندازد. بنده خدا كور اغلاط خود بود و بيناي اغلاط ديگران. همينجا در حضور جمع كلاه خودبيني و خود بنيادي را از سر برميدارم و اعتراف ميكنم كه همه آنچه نوشتم شامل حال خودم هم ميشود. من هم با كمال شرمندگي نان گندم را با بيمبالاتي تبديل به زباله ميكنم، در آلوده كردن محيط زيست نقش موثر دارم، به سهم خود آب عين اشك چشم را روانه فاضلاب ميكنم. اگر چه همه اين كارها را با اندكي عذاب وجدان ميكنم اما در گفتهها و نوشتههايم همه اين كارها را به افعال مجهول به ديگراني نسبت ميدهم كه نميشناسمشان. با اين روش ما به جايي نميرسيم و مشكلي از مشكلاتمان حل نميشود مگر اينكه صادقانه پا پيش بگذاريم و سهم خودمان را در پديد آمدن وضع موجود بپذيريم.