گلهايي كه شكوفه خواهند زد
شعرهايي تازه از كبري حيدرزاده
آسيبهاي رسيده بر درخت
هم بال كركسها
پر ميزنم
در آسماني به رنگ زمين
با چشم گرسْنه
ميشمارم
نيمكتهاي پوسيده
و آسيبهاي رسيده بر درخت
در راه بهار
چندان كه نخوانده ماندم
خاك سراپايم را گرفت
و زمستان باريد
اكنون
در گِل ماندهام
چشم به راه گلهايي كه شكوفه خواهند زد
تعقيب واژهها
شعري انديشه ام را كبود كرده است
مودبانه درونم را ميكاود
واژهها هراسان
به دنبال سر پناهند
من اما
آرميده در پشتبام شب
توفان تيره را تنفس ميكند
بيمارخانه
دماسنج را در دهانم گذاشته است
كسي كه شكل پرستار نيست
لحظاتي زبان شوم بسته ميشود
براي همين است اگر داريد متني منثور ميخوانيد
سطرها يخ زده
در انتظار سر خوردن مناند
دستم را رها كرده است انگار
كسي كه شكل پرستار نبود
رد پاي آهني
در اعماق اين خيابان
تاريكي پرسه ميزند
و سايهاي شانه به شانهاش
خودم را به خواب زدهام
مردي با كفشهاي آهني
عبور ميكند