والرشتاين مكمل وبر
«نظم جهاني مدرن» كتابي است از ايمانوئل والرشتاين كه ما را به مقايسهاي با كار وبر درباره خاستگاههاي روح سرمايهداري فراميخواند و در بيشتر بخشهاي اين مقايسه، وبر جايگاهي بسيار فروتر دارد. اثر والرشتاين مبتني بر دادههاي تاريخي و در چارچوب زماني كاملا تعريفشدهاي تنظيم شده است درحالي كه اثر وبر چنين نيست. افزون بر اين، والرشتاين از پژوهشهاي تاريخي مدرني بهرهمند است كه در اختيار وبر نبودند.
گرهارد لنسكي، جامعهشناس بزرگ امريكايي (۲۰۱۵-1924) است كه از وي كتاب جامعههاي انساني به فارسي ترجمه شده است و با نگارش يادداشتي در مورد كتاب والراشتاين به بررسي و تحليل اين اثر والراشتاين پرداخت. بخشهايي از اين يادداشت در مورد كتاب «نظم جهاني مدرن» را با ترجمه محمد غفوري ميتوانيد در زير بخوانيد.
اثر حاضر كه نخستين جلد از مجموعهاي چهارجلدي درباره ظهور نظام جهاني مدرن است به بررسي سرآغاز اين روند از سال ۱۴۵۰ تا ۱۶۴۰ ميلادي ميپردازد. تز بنيادين والرشتاين آن است كه طي ۵۰۰ سال گذشته، نظام اجتماعي مهم و جديدي بهتدريج شكل گرفته است، در نتيجه اين امر، نوعي تقسيم كار در سطح جهان پديد آمده و به همراه آن نظامي از قشربندي در گستره جهان شكل گرفته است. به عقيده والرشتاين، نتيجه منطقي اين امر آن است كه اخذ رويكردي موردي در مطالعه تحول اجتماعي-اقتصادي و تلاش براي تبيين علت موفقيت (و يا شكست) يك كشور در صنعتيسازي و مدرنسازي معنايي ندارد. در اين ميان، روش تطبيقي متعارف، با مقايسههاي آمارياش در ميان شاخصهاي گوناگون وضعيت چندان بهتري ندارد؛ در عوض، اقتصاد جهاني را بايد همچون نظامي روزبهروز منسجمشوندهتر در نظر گرفت و رفتار اجزاي آن را از چشماندازي نظاممحور تفسير كرد.
اثر حاضر شرح نظري مختصري به دست ميدهد، اما تا حد بسيار زيادي به رويدادهاي عصر سفرهاي اكتشافي و اصلاح ديني و ضداصلاح ميپردازد و سخت متكي به گنجينه عظيم اطلاعاتي است كه مورخان مدرن گردآوري كردهاند. والرشتاين همانند مورخاني كه از آثارشان بهره ميگيرد، بسيار بيش از آنكه به تاثير اصلاح ديني (كه آن را پديداري ثانوي ميداند) توجه كند، مجذوب تاثير اكتشافات و ديگر تحولات سياسي و اقتصادي اين دوره است (چيزي شبيه چشمانداز تاوني و ماركس).
والرشتاين ميگويد كه طي دوره مورد نظر، سرمايهداري برخي از بزرگترين پيشرفتهايش را در حوزه كشاورزي رقم زد؛ براي نمونه، لهستان تبديل به يكي از مهمترين توليدكنندگان غله براي اروپاي غربي شد. تحولاتي ازايندست، بنياد نوعي تقسيم كار روزبهروز مهمشونده را در سطح ملي گذاشت و به همراه آن برخي از كشورها تدريجا به مركز صنعت و تجارت و برخي ديگر به مناطق توليد مواد خام بدل شدند. وي گروه نخست را دولتهاي مركزي و گروه دوم را مناطق پيراموني مينامد. اين تفاوت فزاينده نه تنها دامن انواع كالاهاي توليدشده را گرفت، بلكه گريبانگير سياست (دولتهاي قوي در برابر دولتهاي ضعيف)، مذهب (پروتستان در برابر كاتوليك) و نظامهاي تقسيم كار (كار ماهرانه و آزاد در برابر كار ناماهرانه و ناآزاد) شد.
مهمترين جنبه اين بحث آن است كه نتيجه منطقي پيشرفتهاي دولتهاي مركزي پسروي مناطق پيراموني بوده است، زيرا اقتصاد جهاني نوظهور ويژگيهاي يك نظام را داشته است. ازاينقرار، درحالي كه صنعت و تجارت كموبيش در اوايل سده پانزدهم در سراسر اروپا پخش شده بود، در اواسط سده هفدهم در دولتهاي مركزي شمال غرب اروپا فوقالعاده متمركز شده بود؛ فيالمثل، شهرهاي بزرگ و كوچك شرق اروپا در سده هفدهم اغلب از حيث صنعتي و تجاري نسبت به قرن پانزدهم كوچكتر و كمتر پيشرفته بودند.
پژوهش والرشتاين ما را به مقايسهاي با كار وبر درباره خاستگاههاي روح سرمايهداري فراميخواند و در بيشتر بخشهاي اين مقايسه، وبر جايگاهي بسيار فروتر دارد. اثر والرشتاين مبتني بر دادههاي تاريخي و در چارچوب زماني كاملا تعريفشدهاي تنظيم شده، درحالي كه اثر وبر چنين نيست. افزون بر اين، والرشتاين از پژوهشهاي تاريخي مدرني بهرهمند است كه در اختيار وبر نبودند. ميشود اميد داشت جامعهشناسان كه مدتهاست بيش از حد بر كار وبر تكيه كردهاند، فرصتي را به خواندن كار والرشتاين اختصاص دهند و پس از آن شايد به مدد وي به خواندن آثار مورخاني نظير فرنان برودل (كه وي بسيار متكي به اوست) روي آورند؛ تنها چنين كاري است كه ميتواند تحليل جامعهشناختي تغيير اجتماعي را تقويت كند.
همچنين ميتوان اميد داشت كه اين كتاب و مشاجراتي كه به دنبال خواهد آورد، علاقه جامعهشناختي عظيمتري را به پديدههاي كلانزماني و كلانسطحي برانگيزد. ميتوان پنداشت آن محققاني كه مطالعه نظامهاي اجتماعي را تبديل به دغدغه اصلي خود ميكنند بهگونهاي ژرف دلمشغول مطالعه برآمدن نظام جهاني مدرن شوند؛ يعني مهمترين و انقلابيترين تحول در نظامهاي اجتماعي در ۸ هزار سال اخير كه هنوز آشكارا موضوع مطالعه قرار نگرفته است.
(وبسايت فرهنگ امروز)