حذف دستهاي پينه بسته
سيدعبدالجواد موسوي
دست تو زخمي دست من پينه/ تو داس خشمي من پتك كينه/ بازو به بازو/ در فصل پيكار/ با خشم و كينه/ با پرچم كار. اين سرود انقلابي يا ترانه هنوز هم خاطرهانگيزترين چيزي است كه از مفهوم كارگر در ذهن داريم. در گوگل هم سرچ بدهيد: سرودِ كارگر، همين آهنگ معروف بالا ميآيد. آهنگي كه البته سالهاي سال است پخش نميشود. شايد به اين دليل كه خوانندهاش در رسانههاي آن طرف آبي حاضر ميشود. شايد هم به دليل آنكه بعدها متوليان امور فرهنگي كشور متوجه شدند يا گمان كردند شعر اين ترانه معروف زيادي رنگ و بوي كمونيستي دارد و بيش از آنكه يادآور كارگر مومن و انقلابي باشد يادآور گروههاي چپ و غيراسلامي است. كلماتي مثل پيكار و كار و داس و پرچم و اين حرفها هم اين شائبهها را تقويت ميكرد. خب، محل نزاع دقيقا همين جاست. چرا نميتوانيم بيآنكه در دامن چپ بغلتيم از مفاهيمي مثل كارگر بگوييم؟ چرا اصلا هركس از مفاهيمي مثل عدالت و حقوق فرودستان سخن ميگويد بلافاصله او را به چپ بودن متهم ميكنيم؟ اصلا يكي بيايد به ما بگويد كارگر در كانتكست انقلابي و ديني چه جايگاهي دارد؟ يكي به ما بگويد آنكه فرمود حقوق كارگر را پيش از آنكه عرق بدنش خشك شود پرداخت كنيد از چه منظري به كار و كارگر مينگريسته؟ مشكل اينجاست كه ما از ترس آنكه به دامن چپ درغلتيم بسياري از مسائل و حقوق اوليه انساني را به طاق نسيان سپردهايم و سخن گفتن درباره آنها را تعطيل كردهايم. حالا جز در روز كارگر آن هم فقط از سر رفع تكليف سخني در اين باره به ميان نميآوريم. مستضعف را ابتدا به اقشار آسيبپذير تقليل داديم و سپس براي هميشه به بايگاني تاريخ سپرديم. كارگران هم كه ذيل مجموعه بزرگ مستضعفان قرار ميگيرند ابتدا از ادبيات حذف شدند، بعد هم از سرود و ترانه و اگر دير بجنبيم اندك اندك از حافظه فردي و جمعي ما حذف ميشوند.